تاريخ انتشار: 19 آذر 1391 ساعت 15:39:36
شرح و تفسیر قسمت هایی از زیارت عاشورا (۲2) – دوستي و دشمني وظيفه مسلمان است

اِنّی سِلمُ لِمَن سالَمَکُم وَ حَربُّ لِمَن حارَبَکُم و وَلِیُّ لِمَن والاکُم وَ عَدُوٌّ لِمَن عاداکُم فاَسئَلُ اللهَ الَّذی اَکرَمَنی بِمَعرِفَتِکم و مَعرِفَةِ اَولِیاءِکم و رَزَقنی البَرائَة مِن اَعداءِکُم اَن یَجعَلَنی مَعَکم فی الدُنیا و الاخِرةِ و اَن یُثَبّتَ لی عِندکم قَدَمَ صِدقٍ فی الدُّنیا و الاخِرَةِ: راستی که من از در مسالمت وارد می­شوم با کسی که با شما به سلامت رفتار نماید و با هر کسی که با شما نبرد کند می­جنگم.  دوست­دار دوستان شما و دشمن دشمنانتان می­باشم.از این رو، از خدایی که مرا به معرفت شما و معرفت دوستان شما گرامی داشت، و برائت از دشمنانتان را روزی من ساخت، درخواست می­نمایم که مرا در دنیا و آخرت، همراه شما قرار دهد و رتبه­ی صدق و ثبات نزد شما را در هر دو سرا برایم مقرر فرماید.
شرح و توضیحی مختصر و نقل روایتی گران­قدر
زائر می­گوید: نه تنها ولایت و دوستی شما مایه­ی عزت و سعادت است بلکه دوستی با دوستان شما و دشمنی با دشمنانتان نیز غنیمت و وظیفه هر مسلمانی است.
اخبار در فضیلت و شان والای دوستان آل محمد صَلّی الله عَلَیهِ وآلِه و سَلّم  و مذمّت دشمنانشان بسیار و بی­شمار است و در یک مجلس و دو مجلس نمی­توان بیان کرد و در یک کتاب و دو کتاب ممکن نیست گردآوری نمود.
پس در این جا به ذکر یک حدیث تبرّک می­جوییم که از «تفسیر ثعلبی» با اسناد نقل شده و در «کشّاف زمخشری» و «تفسیر کبیر رازی» بدون سند آمده و گویا این دو عالم بزرگ اهل تسنّن حدیث را آن قدر معتبر و متقن می­دانسته­اند که نیازی به نقل اسناد آن ندیده­اند.
باری در این سه کتاب که از مهم­ترین و معتبرترین و مشهورترین کتاب­ها و تفاسیر اهل سنّت و جماعت است حدیثی آمده که قسمت­هایی از آن چنین است:
«قال رسول الله صَلّی الله عَلَیهِ وآلِه و سَلّم  من مات علی حبّ آل محمّد مات شهیداً. اَلا و من مات علی حبّ آل محمّد مات مغفوراً له. اَلا و من مات علی حبّ آل محمّد مات تائباً. اَلا و من مات علی حبّ آل محمّد مات مومناً مستکمل الایمان . اَلا و من مات علي حبّ آل محمّد فتح له فی قبره بابان الی الجنّة. اَلا و من مات علی حبّ آل محمّد جعل الله قبره مزار ملائکة الرّحمة. اَلا و من مات علي بغض آل محمّد جاء یوم القیامة مکتوباً بین عینیه آیسٌ من رحمة الله. الا و من مات علی بغض آل محمد مات کافراَ. اَلا و من مات علی  بغض آل محمّد لَم یَشَم رائحة الجنّة»
خلاصه معنای این کلمات شریف این است که پیامبر محترم فرمود: هر که با محبت آل محمد صَلّی الله عَلَیهِ وآلِه و سَلّم  بمیرد، شهید و آمرزیده، و با  «توبه» و مؤمن کامل عیار در ایمان از دنیا رفته است و در قبرش دو در به بهشت باز می­گردد وقبرش زیارتگاه فرشتگان رحمت خواهد بود. آگاه باشید هر که با دشمنی آل محمّد در گذرد روز قیامت در حالی وارد می­شود که به پیشانی وی نوشته است او مایوس از رحمت خداست و کافر از دنیا رفته است و بوی بهشت را نمی­یابد.
و از این حدیث شریف، استفاده­ می­کنیم که دوستی با دوستان آل محمد صَلّی الله عَلَیهِ وآلِه و سَلّم  و دشمنی با دشمنان ایشان واجب می­شود .
شرح این جمله­ی مبارک را با توضیح در سه مورد ملاحظه فرمائید:
 مورد اول:
معرفت خاندان رسالت که بهترین سرمایه و گران­بهاترین گنج شایگان است، چه گونه تهیه و تحصیل می­شود؟ این معرفت چیست؟ و شناختن خاندان محمّد و آل محمّد صَلّی اللهُ عَلَیهِ وآلِه وَ سَلَّم  از چه راه است؟.
دانشمندان دین فرموده­اند: معرفت، سه مرحله و مرتبه دارد:
مرتبه­ی اوّل:
شناختن این خاندان عزت، بدان گونه که در اعتلا و رفعت مقام هستند یعنی شناسایی و عرفان به «کنه» و «اصل و تمام ذات مقدّس و منورشان» و البته فرموده اند که این مرتبه از عرفان، برای انسان­های ضعیف، محال و ممتنع است مانند شناختن خدا به تمام ذات و احاطه به حقیقت حقّ.
حدیثی است معروف، که مرحوم شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه روایت فرموده که پیامبر صَلّی اللهُ عَلَیهِ وآلِه وَ سَلَّم  فرمود:«یا علی! ما عرف الله اِلا انا و انت. و ما عرفنی اِلا الله و انت و ما عرفناک الا الله و انا»:«ای علی! هیچ کس خدا را جز من و تو نشناخت و مرا جز خدا و تو، و تو را جز خدا و من، کسی نشناخته است».
یعنی علم و عرفان و شناسایی به «کُنه هستی» و «پی بردن بدان گونه که هستند» و این برای ما، نشدنی است.
 مرتبه­ی دوّم:
شناختن ایشان به قدر طاقت بشری است؛ صفاتشان، معجزاتشان، علم غیبشان، کلماتشان، قرب و منزلتشان نزد خداوند، مستجاب الدعوه بودنشان و همین طور ...
البته خواجه نصیر الدّین طوسی و علامه حلّی و شیخ انصاری و سلمان فارسی و شهدای کربلا و مراجع بزرگ تقلید و کسانی نظیر اایشان رضوان الله تعالی علیهم هر کدام به قدر سعه­ی وجودی خویش و استعداد خود، از این عرفان و معرفت و شناخت، بهره و سهمی دارند و دیگران نصیبی کمتر و به همین ترتیب.
آری، آن جلوه که در روی تو، من می­بینم        
                                                            همه را دیده نباشد که ببینند آن را
مرتبه­ی سوم:
شناختن در همین حد که به امامت ایشان اعتراف نماییم و آنان را اولوالامر حقیقی که در قرآن کریم آمده بشناسیم. نه مثل اهل تسنّن که هر بی سر و پای جاهل و گمراه و هوسباز را اولوالامر می دانند. یزید و معاویه و مروان و هارون و منصور دوانیقی و متوکل عباسی و هر حرام زاده لامذهب را امام مفترض­الطّاعه و امیرالمؤمنین می­شمرند و برای آنان طلب مغفرت و رحمت دارند. ما مسلمانان باید فقط و فقط حضرت علی و یازده فرزند و همسر پاکش نور چشم خاتم انبیاء محمّد صَلّی اللهُ عَلَیهِ وآلِه وَ سَلَّم  را رهبران جامعه­ی بزرگ اسلامی بدانیم. و باور کنیم و معتقد باشیم که تمام هدایت در این خانه و ضلالت در انحراف و انصراف از این بیت معظم است.«دولت،  در این سرا و سعادت بدین در است»و بدانیم که آنان نه تنها امام و رهبران ما می­باشند بلکه در تمام عوالم وجود، حاکم، و افضل از جمیع خلقند و اگر کسی ایشان را به این سمت و بدین مرتبه شناخت، خدا را شناخته است که در حدیث شریف فرمودند:
«من عَرَفنا فقد عَرَفَ اللهَ» : «اگر ما را بشناسید، خدا را شناخته­اید».و این مرحله از معرفت یعنی مرتبه­ی سوم بر همه واجب است.و مرحله دوم مستحب و کمال است.و مرتبه اول، همان گونه که گفته شد ناممکن و محال، «که در این آینه، صاحب نظران حیرانند»و امروزه –به خصوص- وظیفه­ی دانشمندان دینی و مبلغان مذهبی بلکه همه طبقات، این است که سخنی بگویند و کاری کنند که این معرفت و ولایت در مردم تقویت شود و کامل و کامل­تر گردد و اگر کسی کاری کند یا حرفی بزند که این عرفان و ارادت و دوستی، در جامعه به ضعف و سستی بکشد، بزرگترین گناه را مرتکب شده و ااین خطا خطای غیر قابل بخشش است.آری سخن ما و کار ما باید در جهت نشر این دوستی و ولایت و ترویج عرفان و شناسایی خاندان پاک رسول الله صَلّی اللهُ عَلَیهِ وآلِه وَ سَلَّم  باشد تا رائحه­ی فرح­بخش مودّت و موالات ایشان همه عالم را بگیرد.
با نگاهی، ملک دل­ها را مسخّر ساختید
                                                هم چو، عطر گل که چون برخاست بستان را گرفت
مورد دوّم :
«اَن یجعلنی معکم ...»: می خواهم که مرا با شما قرار دهد...
«معّیت» و با کس یا با چیزی بودن، به سه صورت تصوّر می­شود:
صورت اوّل: «معیّت قیّومیّه» که عبارت از قوام و بستگی یکی به دیگری است. مانند اتصال و احتیاج بنده به خدا و معلول به علّت و قرآن کریم فرمود:«وَ هوَ مَعَکم اَینَ ما کُنتم»:  «سوره حدید/آیه­ی 4»«هر جا باشید او با شما است».
و به قول نظامی: ما به تو قائم، چون تو قائم بذات
صورت دوم: همراه بودن دو چیز یا شخص با یک دیگر و کنار هم قرار گرفتن. یعنی در جا و مکان، نزدیک و در جوار هم باشند که این، یک نوع «معیّت» و همسایگی است.
صورت سوم: «معیّت روحانی» است. یعنی موافقت و هم سویی و هم خوانی در اخلاق و رفتار و نیّت­ها ... و این «معیّت» اگر چه، کم اتفاق می­افتد ولی درخواست زائر همین است که به صورت دوم یا سوم با مَوالی و محبوب­های خود ارتباط پیدا کند. و با آنان هم جوار شود و در کنارشان به سعادت و نعمت برسد.
آری، صورت دوم، معلول به صورت سوم است و  صورت سوم، زمینه ساز صورت دوم ... و اِلا ابوجهل و ابوالهب هم در همسایگی رسول گرامی بودند. اما بیگانه وار زندگی می کردند و حضرت –نزدیک به این مضمون- می­فرمود: دو همسایه بد، نصیبم شده، یکی عمویم ابولهب و دیگری دشمن شماره­ی یک من، ابوجهل.
و زائر این گونه جوار و کنار را نمی­خواهد بلکه جوار رحمت و دوستی و نور را می طلبد و این جز با مرتبه­ی سوم به دست نخواهد آمد.
رزقنا الله تعالی ولایتهم و متابعتهم و الفوز بجوارهم ونیل السّعادة فی ظلّهم و بیمنهم صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین.
مورد سوم:
معنای «قدم صدق» چیست؟ در قرآن کریم نیز آمده است:«و بَشِّرِ الذینَ آمنوا اَنَّ لَهُم قَدَمَ صِدقٍ عِندَ رَبِّهِم» «سوره یونس، آیه­ی2»
از کلمه­ی«قَدَم» در لغت برای چند معنا استفاده شده:
معنای اول: پا، که عرب به آن «رِجل» می­گویند.
معنای دوم: سابقه و فضیات و امتیازات است و عرب گفته است:
«لهم قَدمٌ معروفة و مفاخر» یعنی فضیلت و سوابق نیک.
معنای سوم: «القَدم کلّ ما قدّمت من خیر»«قدم هر کاری خیر است که پیش فرستاده باشند»
معنای چهارم: عملی که آن را مقدّم بدارند و به تاخیر نیفکنند.
معنای پنجم: ممکن است منظور ثواب و مزد یا شفاعت پیامبر صَلّی اللهُ عَلَیهِ وآلِه وَ سَلَّم  باشد.
معنای ششم: برخی از ادیبان و مفسّران، قدم را به مقام تفسیر نموده­اند.
معنای هفتم: در بعضی از تفاسیر آمده که معنای قدم صدق، سابقه­ی عظیم و نیکو یا مقام قرب به ساحت پروردگار عزّت است.
معنای هشتم: در آیه شریفه گفته­اند شاید مراد اعمال صالحه باشد و این نزدیک به معنای چهارم است.
و از مجموع این احتمالات به نظر می­رسد که معنای آیه شریفه و عبارت زیارت، همین ثبات قدم و استقامت در امر دین و ولایت اهل بیت علیهم السّلام و صدق در عمل و نیّت باشد که خلاف و دروغ در این زمینه از زائر سر نزند و خیانتی از وی نسبت به موالیانش مشاهده نگردد که البته خصلت و خصوصیّت نیک او را به شفاعت ایشان می­رساند و در هر دو سرا در سایه لطفشان بهره مند و سربلند می­سازد.
ثبات قدم و صدق در ادّعای دوستی و ایمان:
ما ادّعا می کنیم که دوستان حضرات معصومین علیهم السّلام هستیم. امّا تا چه مقدار؟ معلوم نیست که اگر پای امتحان به میان آید، دوست و چاکر حقیقی ایشان کیست؟
حضرت زهرا علیها السّلام می­گویند: من، مطیع امام زمان خود یعنی حضرت علی علیه السّلام هستیم و این اطاعت و تواضع در سخت­ترین شرایط زندگی و حتی در جایی که با میل قلبی خودش صد در صد مخالف است، می­پذیرد و روی حرف امام علی علیه السّلام حرفی نمی زند و گوش به فرمان است.این است معنی قدم صدق و ثبات قدمم و صادق بودن در ادعای ایمان.
زائر همین مقدار  و درجه را آرزو و طلب می­کند و قرآن کریم می­فرماید: به آنان بشارت بده که مقدار صبر و ثبات و صدق ایشان نزد پروردگارشان پذیرفته است و هر ثواب و مزد که برای اولیاء حق و بهترین خلق، در نظر گرفته شده برای این ثابت قدمان و راستگویان در ادعای ایمان برقرار و محفوظ و آماده می باشد:«اَنَّ لَهُم قَدَمَ صِدقٍ عِندَ رَبِّهِم»  «سوره یونس/ آیه­ی 2»
 حرف، حرفِ حضرت علی عَلَیهِ السَّلام
نمونه­ی صدق و ثبات و استقامت را ملاحظه کنید.
از مجموع روایاتی در بحار و مناقب و اختصاص شیخ مفید و دلائل الامامه و چند کتاب دیگر استفاده می­شود:
ابوبكر و عُمر تظاهر کردند که می خواهند خدمت فاطمه­ی اطهر علیها سلام الله بیایند و از خطاهای خود و آن اهانت ها که به خانم روا داشته­اند، عذرخواهی نمایند فاطمه زهرا علیها السّلام در تداوم یک مبارزه منفی عکس العمل نشان داد که نمی پذیرم و جداً مخالفم.
اما یک روز حضرت علی علیه السلام آمدند و گفتند: فاطمه جان! این دو نفر پشت درند! و من به آن ها قول مساعد داده­ام. خانم گفتند: «حرفی نیست». یعنی صد در صد با آن دو مخالفم اما چون شما خواسته­ای، حرف، حرف شماست.
بعد هم - به روایتی- جمله طلایی و تاریخی گفتند که تا قیامت یقیناً باقی است. گفتند: «البیت بیتک و الحرّة اَمَتُک فافعل ما تشاء» : «خانه، خانه­ی تو است و این بانوی آزاده (یعنی خودشان) کنیز شما است. هر چه اراده می­فرمایید» .
یعنی در برابر حضرت علی علیه السّلام هیچ کس نباید اظهار عقیده کند و نظر بدهد و مخالفت نماید اگر چه دختر حضرت خاتم انبیاء محمّد صَلّی اللهُ عَلَیهِ وآلِه وَ سَلَّم باشد.
چه کنم من، قبول اگر نکنم                من که از  دیده، اشک ریز تو ام
خانه از تو است یا علی، من هم           با همه خانمی، کنیز تو ام
 باز هم مقام ثبات و تسلیم حضرت فاطمه علیها السّلام
یک بار هم در آن هنگامه­ی مسجد و  داستان اهانت به مقام شامخ حضرت علی عَلَیهِ السَّلام  فرمودند: «خلّوا ابنَ عمّی : پسر عموی مرا رها کنید. قسم به خدا، گیسوانم را پریشان می­کنم و پیراهن رسول خدا را بر سر مي افکنم. والله ناقه­ی صالح نزد خدا از من محبوب تر نیست و بچه­ی ناقه­ی  صالح از دو پسر من عزیزتر و گرامی تر نخواهد بود».
عمر با شمشیر برهنه حضرت علی عَلَیهِ السَّلام  را تهدید کرد که اگر با ابوبکر بیعت نکنی گردنت را می­زنم!
خانم به ابوبکر فرمودند: آیا می خواهی شوهرم را از دستم بگیری؟ و بچه هایم را یتیم کنی؟ به خدا قسم کنار خاک پدرم می روم و نفرین می­کنم!
سپس دست امام حسن و امام حسین را گرفت و به طرف مرقد پیامبر صَلّی اللهُ عَلَیهِ وآلِه وَ سَلَّم روان شد.
امام علی عَلَیهِ السَّلام  به سلمان فرمود: سلمان!! حضرت فاطمه را دریاب. گویی، دو طرف مدینه را می نگرم که به لرزه در آمده. به خدا قسم اگرخانم نفرین کند مهلتی برای مردم مدینه نخواهد بود.
سلمان با شتاب خدمت خانم آمد و گفت: ای دخت پیامبر! خدا پدر محترمت را رحمت عالمیان قرار داده. خواهش می کنم به خانه برگردید و نفرین نکنید.
فرمود: «یا سلمان! یریدون قتل علّیٍ و ما علی  علّیٍ مِن صبر: آنها قصد جان علی را دارند و من نمی توانم در مرگ و شهادت علی، صبر کنم».
یعنی این­جا صبر زهرا سلام الله علیها تمام است و طاقت این فاجعه را ندارد.
سلمان که دید خانم، مصمّم هستند گفت: بانوی من! امام، مرا فرستاده که به شما بگویم نفرین نکنید و به منزل برگردید.
وقتی خانم، نام و پیام امام را شنید فرمود:
«اذاً ارجع و اصبر و اسمع له و اُطیع»:
«اکنون که آقا چنن دستور داده بر­می­گردم و صبر می­کنیم و گوش به فرمان او و مطیعم».
بعد یک جمله هم اضافه فرمود که: پس بگذار که من، علی عَلَیهِ السَّلام  را سالم ببینم یا فرمود: بگذار او را با خود به منزل ببرم.
سرانجام، «ابوبكر» و «عُمر» مشاهده کردند که اوضاع نامساعد است و از حضرت علی عَلَیهِ السَّلام  بیعت نگرفته، دست برداشتند و امام به اتفاق خانم به سمت منزل راه افتادند.
امام عَلَیهِ السَّلام  تا خانم زنده بود با ابوبکر بیعت نفرمود.
در صحیح بخاری است که:
«کان لعلّی وجهٌ حیاةَ فاطمة»:«تا حضرت زهرا علیها السّلام زنده بود علی عَلَیهِ السَّلام  آبرو و احترامی داشت».
و پس از شهادت بی­بی، احترام حضرت علی عَلَیهِ السَّلام  – در نظر ظاهربینانان و دنیاطلبان- از میان رفت و به ناچار با ابوبکر بیعت فرمود.

 

منبع : ترجمه و شرح زیارت عاشورا، تلخیص کتاب شفاء الصدور فی زیارة العاشور، نوشته مرحوم آیت الله حاج میرزا ابوالفضل مجتهد تهرانی (پدربزرگ همسر مرحومه امام خمینی)، به کوشش: مرحوم حجت الاسلام حسن ثقفی تهرانی (برادر خانم امام خمینی)، چاپ دوم سال 1386، انتشارات هاد، صفحه 370 تا صفحه 379 

 

* استفاده بدون ذكر نشاني : http://www.hankh.ir/?p=31139 ممنوع است *

   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=31139
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.