تاريخ انتشار: 17 آذر 1391 ساعت 21:35:39
شرح و تفسیر قسمت هایی از زیارت عاشورا (۱9) – شمر كيست؟

 و لَعَنَ اللهُ شمراً: و خداوند شمر را لعنت نماید.

در شرح این جمله، به توضیح دو مورد اکتفا می کنیم :

مورد اول
لفظ «شمر» در اصل و لغت صحیح، «شَمِر» است. اما چنین معروف شده که می گویند: «شِمر»  و در زیارت هم کلمات به زبان مردم، تلفظ شده است.
«شمر» پسر «ذی الجوشن» است و گویا اسم ذی الجوشن، «اوس» یا «شرجیل» یا «شرحبیل» بوده و فرزند «اعورضبابی» است.
می نویسند: پدر شمر را از این جهت، «ذوالجوشن» می گفتند - یعنی: صاحب جوشن و زره- که در سینه اش برآمدگی و حالتی شبیه «آماس» و «ورم» بود.
«ابن اثیر» در «اسد الغابه» در باب ذال، از «ذی الجوشن» نقل می کند که می­گوید:
پس از جنگ «بدر» بر رسول گرامی صَلّی الله عَلَیهِ وآلِه و سَلّم  وارد شدم و کرّه اسبی به خدمت آن حضرت تقدیم نمودم.
فرمود: مرا به این حاجتی نیست. اگر بخواهی با چند زره از غنائم «بدر» عوض نمایم.
 من گفتم: معاوضه نمی کنم.
فرمود: پس من نیازی به آن ندارم.
سپس فرمود: مسلمان می­شوی؟ تا از پیش قدمان این امّت به شمار آیی!
 گفتم: نه. فرمود: چرا؟! عرض کردم: قوم تو در پی هلاک تو هستند.
فرمود: نشنیدی که گروهی به خاک هلاک افتادند؟ (یعنی در جنگ بدر)
گفتم: خبر شدم.
فرمود: پس چه وقت هدایت می­شوی؟!
 گفتم: آن روز که بر کعبه پیروز گردی و در آن جا منزل کنی!
 فرمود: دور نیست که اگر بمانی آن روز را خواهی دید.
سپس به «بلال» فرمود که حقیبه­ی مرا (یعنی انبان و خورجینم را) به «عجوه» که خرمای مرغوب است پر کنند.
چون خداحافظی کردم به اصحاب فرموده بود: او از نیرومندترین شجاعان «بنی عامر» است.
«ذوالجوشن» می­گوید: به خدا قسم،هنگام بازگشت،هنوز به خانواده­ام نرسیده بودم که سواری از مکه آمد و گفت: پیامبر بر شهر مکه، غلبه یافت و آن جا را قرارگاه و قلمرو خود ساخت.
من با خود گفتم: مادرم به عزایم بنشیند!! اگر آن روز اسلام آورده بودم و حکومت «حیره» را می­خواستم او به من تسلیم می­نمود.
«ابن اثیر» می­گوید: بعضی عقیده دارند که این ماجرا مربوط به «ذی الجوشن» نیست. بلکه مربوط به خود شمر لعنة الله علیه است.
مورد دوم
«شمر» اگر چه دارای خبث باطن و سوء نسبت و حرام زادگی است اما از شجاعان نامدار کوفه به شمار می­آمده و نخست در لشکر امیرالمؤمنین علی عَلَیه السَّلام بوده است.او در جنگ «صفّین» در رکاب مولی، هنر نمایی ها داشت و تنی چند از دشمنان حضرت را کشت.
چند تن از مورخین عامه و خاصّه از کتاب «نصر بن مزاحم» نقل نموده­اند که یک روز برای نبرد به میان دو لشکر رفت و «ادهم بن حجر» از یاران معاویه به کارزار وی آمد.
«اَدهم» ضربه­ای به پیشانی شمر زد که به استخوان رسید. شمر نیز ضربه­ای به حریف نواخت و کارگر نشد.از این رو شمر به لشکرگاه امام بازگشت و نیزه­ای برداشت و رجز خواند و به «اَدهم» حمله ور شد و با یک ضربت او را از اسب سرنگون ساخت.
امّا پس از جنگ صفّین چنان که در برخی تواریخ است به خوارج پیوست و بود تا روز عاشورا به آن جنایت هولناک دست آلود...
در بحار روايت نموده كه حضرت سيدالشهداء(ع) به شمر فرمود : در خواب ديدم سگاني چند بر من حمله ور مي شوند و از آن ميان، سگي ابقع يعني سياه و سفيد بيش از همه بر من حمله ور است و آن تويي!

منبع : ترجمه و شرح زیارت عاشورا، تلخیص کتاب شفاء الصدور فی زیارة العاشور، نوشته مرحوم آیت الله حاج میرزا ابوالفضل مجتهد تهرانی (پدربزرگ همسر مرحومه امام خمینی)، به کوشش: مرحوم حجت الاسلام حسن ثقفی تهرانی (برادر خانم امام خمینی)، چاپ دوم سال 1386، انتشارات هاد، صفحه 300 تا صفحه 302

 

* استفاده بدون ذكر نشاني : http://www.hankh.ir/?p=31041 ممنوع است *

   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=31041
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.