شرح و تفسیر قسمت هایی از زیارت عاشورا(14) – خلافهاي عثمان و مروان ولعن الله آل زیاد و آل مروان:و خدا آل زیاد و آل مروان را نفرین کند.
برخی از خلافکاری های عثمان
باری، مروان با پدر فاسقش در کوفه ماند تا پیامبر از دنیا رفت. عثمان که با این دو مجسمهی فساد و تباهی، خویشاوندی نزدیکی داشت نزد ابوبکر شفاعت کرد که این خانواده به مدینه برگردند امّا ابوبکر نپذیرفت.
هنگامی که عمر به خلافت رسید باز عثمان دست برنداشت و درخواست خود را تکرار نمود. عمر نیز قبول نکرد.
عثمان چون خود بر مسند خلافت تکیه زد.«حَکَم» و «مروان» و کسان آنان را به مدینه بازگرداند. یعنی با امر و دستور رسول گرامی، صد درصد مخالفت و ضدّیت نمود. و این را یکی از کارهای زشت عثمان شمردهاند...
اعتراض اباذر و تبعید او
صحابه و مسلمانان دلسوز و مؤمن، که نمی توانستند حَکَم و مروان را در مدینه ببینند – و مشاهده کنند که مورد احترام و تکریم خلیفهاند و هدایای سنگین از مقام بالای خلافت میگیرند- اعتراض کردند. و از جمله ابوذر سخت برآشفت و همه جا ایراد میگرفت و کار زشت عثمان را بازگو مینمود و این اعتراض اباذر، یکی از علّتهاست که عثمان، اباذر را به «ربذه» که نقطهای بد آب و هوا بود تبعید کرد.
بذل و بخشش ها از بیت المال
عثمان به همین گناه کبیره که حَکم و مروان را به مدینه آورد اکتفا ننمود. بلکه صدهزار درهم از غنائم که سهم و ملک مسلمانان بود به آنها بخشید و خمس آفریقا، یعنی مالیهای که به عنوان خمس از آفریقا آمده بود و همگی مسلمانان در آن شریک بودند و گروهی میگویند صدهزار دینار بود، همه را یک جا و در یک مجلس به مروان داد و فدک را که از حضرت زهرا علیها السّلام غصب کرده بودند، نیز در اختیار مروان گذارد.
بعد هم خراج و عوارض بازار مدینه را که رسول خدا صَلی الله عَلیهِ و آله و سّلم برای مسلمین صدقه قرار داده بود، به «حارث بن حَکَم» برادر مروان واگذار کرد.
سپس مروان را برای وزارت و به عنوان کاتب سری خود اختیار نمود و او در این هنگام فتنهها برانگیخت و بدعتها نهاد و حوادثی تلخ و اسفبار را باعث گشت.
پیشگویی و کرامت حضرت علی علیه السّلام
همین مروان در جنگ جمل، همراه عایشه بود و پس از جنگ اسیر شد و به امام حسن و امام حسین علیهما السّلام متوسل گردید و شفاعت طلبید وامیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه او را آزاد ساختند. اصحاب عرض کردند: از او بیعت بگیرید. امام فرمود: مگر پس از قتل عثمان، با من بیعت نکرده بود؟! مرا حاجت به بیعت او نیست و سپس اضافه فرمودند که:
«انها کفٌّ یهودیّة»:
«دست او دست یهودی است. با دست بیعت میکند و با انگشت مکر و حیله مینماید».
«اما اِنّ اِمرةً کَلَعقَة الکلب اَنفه. و هو ابو الاکبُش الاربعة و ستلقی الاّمّةُ منه و من ولده یوماً احمر»:
«او بر جامعه اسلامی حکومتی کوتاه دارد مانند سگ که بینی خود را بلیسد. او پدر چهار جانوری است که امت اسلامی، از دست آنان و از وی چه روزگار خونین خواهد داشت».
و این که کلمهی یهودی را به کار بردند برای آن است که یهودی ها به مکر وخدعه معروف اند.
امام علی علیه السّلام این را فرمودند و مروان رفت و به معاویه لعنة الله علیهما پیوست.
البته او نمی تواند در صف یاران علی بایستد،همان گونه که عثمان چشم ندارد اباذر را ببیند.
مولوی:
طیّبات آمد به سوی طیّبین هم خبیثین را خبیثاتٌ قرین
گر تو عضو دوزخی، هان هوشدار جزء سوی کل خود گیرد قرار
زشت، با زشتان یقین ملحق شود کی دم باطل، قرین حق شود
ور تو جزء جنتی ای هوشیار عیش تو باشد چو جنت پایدار
دنیای اسلام در دست بنی امیّه
او پس از شهادت حضرت علی علیّه السّلام دوباره حاکم مدینه شد و به حکم خبائث ذات و پلیدی سرشت و طبع شیطانیاش در دشمنی با حضرت علی اصرار و ابرام تمام داشت و در هر جا نفوذی مییافت در سبّ و بیاحترامی به آن جناب جهد بی نهایت و سعی فوق العاده اظهار و ابراز می نمود.
«ابن اثیر» می گوید «در هر جمعه بر منبر رسول الله بالا می رفت و با حضور مهاجرین و انصار در سبّ و اهانت به مولا، مبالغه و تاکید می کرد.»
و پس از مرگ یزید در شام به خلافت رسید و نُه ماه مدت حکومتش بود و در سال پنجاه و شش هجری بار سفر به جهنم بربست و به اَسلاف اجلاف خود پیوست
میگویند: زن یزید را گرفته بود و با وی بدرفتاری میکرد. زن یک بار در خلوت فرصت را مغتنم شمرد و با نقشهای که قبلا طرح کرده و در نظر پرورانده بود روی او افتاد و خفهاش کرد...
و اکنون یک حدیث معتبر دیگر:
«ابن اثیر» در «اسد الغابه» و ابن ابی الحدید از «استیعاب ابن عبدالبّر» نقل میکنند که عایشه به مروان گفت شهادت می دهم که رسول خدا پدرت را لعن کرد در حالی که تو در «ُصلب» او بودی.
و در تفسیر فخر رازی و در چند کتاب دیگر، این حدیث نقل شده و بعد از آن می گویند عایشه گفت:
«و انت بعض من لعنه الله»:
«و تو قسمتی از کسی هستی که خدا او را لعنت کرده است».
یعنی تو هنگام لعن شدن پدرت جزء بدن او بودی پس تو نیز ملعون میباشی...
مورد پنجم:
این که در زیارت میخوانیم: «وَ آل مروان» ... خود مروان نیز قطعاً مشمول این لعنت و نفرین است. و واضح است که اولاد او هم در این لعنت، داخل میباشند.
و معروفین از اولاد او چهار نفرند:
1- «عبدالملک» که خلیفه و حاکم بر جهان اسلام گردید.
2- «عبدالعزیر» که والی مصر شد.
3- «محمّد» که ولایت جزیره را یافت.
4- «بُشر» که حکمران عراقین بود.
ابن ابی الحدید میگوید: «اَکبُشِ اربعه – که در کلام امیرالمؤمنین عَلَیه السَّلام گذشت- این چهار نفرند.»
اما مشهور بلکه ظاهر و حقّ آن است که کلام حضرت، اشاره به چهار پسر عبدالملک باشد که همگی خلیفه شدند بر تمام بلاد اسلامی حکمروایی یافتند و روزگار امت، همان طور که «مولی» فرموده بود، در زمان این چهار خلیفه سیاه و تباه گشت و آنها عبارتند از: «ولید» و «سلیمان» و «یزید» و «هِشام».
و اتفاق نیافتاده که چهار برادر – جز ایشان- به سلطنت و حکومت کلیهی کشور پهناور اسلامی برسند.
و سایر خلفای بنی مروان، چه آنان که در مشرق به خلافت رسیدند که اولشان عبدالملک و آخرشان مروان حمار است و چه آنان که در «اندلس» و ناحیه مغرب خلافت یافتند که اولشان عبدالرّحمان بن معایه بن هشام بن عبدالملک است و آخرشان هِشام بن محمّد ملقّب به «معتمد بالله» می باشد تمامی داخل در عنوان «آل مروان» هستند و پیداست که همگی راضی به کارهای پدر و پدران ناشایستهی خود بوده و ادّعا مینموده اند که خلافت ارث و حقّ آنان است.
و می دانیم که همین مقدار برای این که مستحق لعنت باشند و لازم شود ما از این دودمان آلوده و مغرور تبرّی و بیزاری بجوییم، كافي است. لعنة الله علیهم اجمعین.
منبع : ترجمه و شرح زیارت عاشورا، تلخیص کتاب شفاء الصدور فی زیارة العاشور، نوشته مرحوم آیت الله حاج میرزا ابوالفضل مجتهد تهرانی (پدربزرگ همسر مرحومه امام خمینی)، به کوشش: مرحوم حجت الاسلام حسن ثقفی تهرانی (برادر خانم امام خمینی)، چاپ دوم سال 1386، انتشارات هاد، صفحه 241 تا صفحه 250
* استفاده بدون ذكر نشاني : http://www.hankh.ir/?p=30785 ممنوع است *
|