رفتن رسیدن است موجیم و وصل ما ،از خود بریدن است
ساحل بهانه ای است، رفتن رسیدن است
تا شعله در سریم، پروانه اخگریم
شمعیم و اشک ما ،در خود چکیدن است
ما مرغ بی پریم از فوج دیگریم
پرواز بال ما ،در خون تپیدن است
پر می کشیم و بال ،بر پرده ی خیال
اعجاز ذوق ما ،در پر کشیدن است
ما هیچ نیستیم، جز سایه ای ز خویش
آیین آینه ،خود را ندیدن است
گفتی مرا بخوان ،خواندیم و خامشی
پاسخ همین تو را ،تنها شنیدن است
بی درد و بی غم است ،چیدن رسیده را
خامیم و درد ما ،از کال چیدن است
منبع : آينه هاي ناگهان ، زنده ياد دكتر قيصر امين پور، صفحه 151 و 152
|