بخشي ازسخنرانى امام خميني (ره)
زمان: صبح 6 خرداد 1360/22 رجب 1401
مكان: تهران، حسينيّه جماران
مناسبت: سالگرد تأسيس مجلس شوراى اسلامى
حضار: نمايندگان مجلس شوراى اسلامى
« ... دعواهاى ما دعوايى نيست كه براى خدا باشد. اين را همه از گوشتان بيرون كنيد! همهتان همه ما، از گوشمان بيرون كنيم كه دعواى ما براى خدا است، ما براى مصالح اسلام دعوا مىكنيم. خير! مسئله اين حرفها نيست.
من را نمىشود بازى داد! دعواى خود من و شما و همه كسانى كه دعوا مىكنند همه براى خودشان است. همه مىگويند پيش بده براى ما! همه مىخواهند تمام اين قدرت چى چى. آخر من نمىفهمم چه قدرتى الآن در كار هست! خوب، محمدرضا اگر دنبال اين مسائل مىرفت مطلبى بود، براى اين كه يك قدرتى بود- قدرت شيطانى بود- كسى حق نداشت يك كلمه بگويد؛ اما امروز كه بقال سرمحله مىآيد و مىگويد كه برادر نخست وزير اين جا اين كار درست نيست، برادر رئيس جمهور اين كار درست نيست، اين ديگر قدرتى نيست. يك برادرى است، يك دسته برادرند، يك دستهشان شانسشان آورده است آن جا نشستهاند؛ يك دسته بيچاره هم براى اينها سينه مىزنند! قدرت نيست كه ما حالا براى يك قدرتى بياييم. اينها تلبيسات ابليس است كه بر ما غلبه كرده است. و اين تلبيسات ابليسى را چنانچه مسامحه كنيد، شما را به جهنم مىفرستد! در همين دنيا هم به تباهى مىكشد. در همين دنيا ايستاده است اين تلبيس نفسانى و اين شيطان نفس ايستاده است تا آن جايى كه همه چيز دنيا را به باد فنا بدهد.
هيتلر حاضر بود تمام بشر از بين برود، و خودش در آن قدرت همان آلمان باقى باشد. آن نژاد بالاتر و اين چيزى كه در مغز هيتلر بود در مغز همه شما هست!
خودتان غفلت كردهايد. در مغز همه اين مطلب هست كه همه بروند و من [باشم]! تا نرويد سراغ اين كه يك انصافى در كار باشد، يك توجهى به خدا در كار باشد. يك حسابى در كار باشد، كه خودتان از خودتان حساب بكشيد كه من امروز مىخواهم چه بكنم، مىخواهم همه مملكت ايران را به هم بزنم براى اين كه من باشم و هيچ كس نباشد نه، همه باشيد، و همه هم حفظ كنيد مملكت را.
همه باشيد، و همه روى قانون عمل بكنيد قانون اساسى را باز كنيد، و هركس مرز و حد خودش را تعيين كند. به ملت هم بگويند كه قانون اساسى ما براى دولت اين را وظيفه كرده است؛ براى رئيس جمهور اين را؛ براى مجلس اين را؛ براى فرض كنيد فلان كار براى ارتش اين را. براى همه وظيفه معين كرده است. به مردم بگويند در قانون اساسى كه شما رأى داديد برايش، وظيفه ما اين است. در لفظ فقط نباشد، و در واقع خلاف. واقعاً سرفرود بياوريد به قانون؛ و واقعاً سر فرود بياوريد به اسلام. لفظ را همه مىگويند. شايد شيطان را هم ازش بپرسند، مىگويد من انقلابى هستم! امروز همه انقلابى هستند! امروز همه دلسوز براى ملت هستند! امروز دعواى اين كه ما همه جنگ هم رفتهايم- و شما ديديد كه يك دسته نوشتهاند كه ما از اول در جنگ چه بوديم- گفتهاند. خوب، من هم مىتوانم بگويم من در صفِ اول جنگ دارم جنگ مىكنم، ولى اين جا افتادم همين طور. بايد به حسب واقع، به حسب انصاف، به حسب وجدان، اين مردمى كه شماها را روى كار آوردهاند، اين مردم زاغه نشين كه شماها را روى مسند نشاندهاند ملاحظه آنها را بكنيد، و اين جمهورى را تضعيفش نكنيد.
بترسيد از آن روزى كه مردم بفهمند در باطن ذات شما چيست، و يك انفجار حاصل بشود. از آن روز بترسيد كه ممكن است يكى از «ايام اللَّه»- خداى نخواسته- باز پيدا بشود. و آن روز ديگر قضيه اين نيست كه برگرديم به 22 بهمن. قضيه [اين] است كه فاتحه همه ما را مىخوانند!
من از خداى تبارك و تعالى اميد اين را دارم كه به ما عنايت بفرمايد و ما را هدايت كند به يك راهى كه مرضى اوست؛ و قلمهاى ما را هدايت كند به يك نوشتههايى كه مورد رضاى اوست. و بر زبانهاى ما جارى كند يك چيزهايى را كه مورد رضاى اوست .»
** صحيفه امام ، جلد14 ، صفحه 379 و380 **
* امانت داري در ذكر منبع فراموش نشود *