در صدر اسلام كه سيستم اصيل اسلامي بر جامعه حاكم بود، زنان در امور مربوط، به زندگي اجتماعي و حتي حوادث سياسي جامعه نقش مهمي را ايفا ميكردند. زن در جامعه صدر اسلام از شخصيت انساني كاملي برخوردار بوده و اسلام براي نخستين بار در تاريخ بشر، زن را از استقلال اقتصادي برخوردار ساخته است.
جالب اينجاست كه در به اصطلاح اروپاي متمدن و آمريكاي آزاد تا قرون اخير براي زن حق مالكيت قايل نبودند و دارايي و ملك زن، ملك پدر يا شوهر يا فرزندش محسوب ميشد؛ در حالي كه اسلام زن را در ارث، دستاورد مالي كار خود و مهريهاش مالك ميشناسد؛ حتي در بسياري مناطق اسلامي ديده شده است كه زن در كنار شوهر، به فعاليتهاي اقتصادي مشغول بوده است.
زن در عصر پيامبر در ساختن جامعه اسلامي فعالانه شركت ميجست؛ بيرون ميآمد؛ كار هم ميكرد و در ميدانهاي جنگ حاضر ميشد؛ اما تا اندازۀ احتياج و ضرورت. در آن نظام، رسالت عمده زنان، پرورش و به بارآوردن نسلهاي سالم و صالح و ساختن «انسانها» بوده است نه ساختن «ابزارها». از سوي ديگر آميزشهاي بيبند و بار زنان و مردان نيز در جامعه اسلامي اصلاً روا نبوده است.
در دوران ركود و انحطاط كه جوامع اسلامي از تعاليم اصيل اسلام دور افتاده بودند، نظامي روي كار آمد كه مانند نظامهاي غربگراي كنوني، فاسد و منبع آفات گوناگون بود. همانگونه كه غربزدگي زن را به صورت شيء در ميآورد، نظام مزبور نيز (از جهات ديگري) زن را شيء تلقي ميكرده است؛ ولي آن نظام ارتباطي با اسلام نداشت؛ چرا كه طبق ايدئولوژي اسلامي و نيز در جامعه اسلامي عصر پيامبر، زن از شخصيت انساني و همه حقوق و مزايا به طور كامل بهرهمند بوده است. در روابط جنسي نيز اسلام سختگير نبوده و شعارش اين بوده است:
نه سركوبي و محروميت و نه بيبندوباري بلكه «تنظيم» و «تعادل»
پس از تماس جدي مسلمانان با فرهنگ و تمدن ملل مجاور در واقع دوره انحطاط قرون وسطايي مسلمانان فرا رسيد و زن موقعيت اجتماعي خود را از دست داد و از آن پس ترديدي نيست كه به طور كلي تاريخ جوامع اسلامي، از نظر اجتماعي، به وسيله « مردان» ساخته شده است.
پس از رواج الگوهاي غربي، زنان از چهار ديواري خانه بيرون آمدند ولي نه تنها وارد عرصۀ فعاليتهاي مفيد و توليد نشدند بلكه يا در دفتر آن رئيس و مطب اين دكتر به شكل دكور ايفاي نقش كردند و يا به صورت مانكن فروش كالاي سرمايهداران، از طريق جاذبۀ سكسي وسيلۀ جذب مشتري شدند. و اينچنين است كه ميبينيم غربگرايي از زن يك موجود بيريشه ميسازد.
تحولاتي كه از نظر جامعهشناسي پس از ورود الگوهاي غربي، در جامعه زنان ايجاد شده است، عبارتند از:
1ـ تحرك در سطح جامعه (در شكل مبتذل و سطحي)
2ـ گرايش به آموزشهاي جديد و متعاقباً استخدام در ادارات و كسب استقلال مالي.
3ـ رواج آميزشهاي آزاد پسران و دختران و گسترش بيبندوباريهاي جنسي.
4ـ گرايش به بيحجابي.
5ـ ازدياد ميزان طلاق و رواج تنفروشي و فساد.
6ـ جدايي زن از اصالتهاي فرهنگي و تاريخي خويش.
7ـ بي رغبتي زنان به خانهداري و فرزند زايي.
قبل از ورود الگوهاي غربي به جوامع اسلامي، چنين نبوده كه زن هيچگونه نقش اقتصادي نداشته باشد بلكه در بسياري از كشورهاي اسلامي، زن در فعاليتهاي اقتصادي در كنار شوهر قرار داشته است و هنوز هم در اجتماعات سنتي شرق، به خصوص در اجتماعات روستايي، كشاورزان در مزارع كار ميكنند و زنان، معمولاً پس از انجام كارهاي خانه، به كارهاي دستي كوچك ميپردازند تا با فروش محصولاتي از اين قبيل به اقتصاد زندگي خود كمكي كرده باشند. و در عين حال فعاليت اقتصادي، زن را از انجام وظايف اوليه و اساسي مادري و همسري باز نميدارد و از پرورش فرزندان و توجه به نيازهاي عاطفي خانواده غافل نميسازد و او را در ورطۀ غربزدگي هم نمياندازد.
استقلال مالي چنين زني صرفاً در جهت افزايش همبستگي كانون خانواده است، نه متلاشي ساختن آن. درآمد وي در جهت رفاه بيشتر فرزندانش به كار گرفته ميشود نه شانه خالي كردن از زير بار مسؤوليت « مادري»!
منبع : جامعهشناسي غربگرايي، دكتر محمدنقوي، جلد دوم، صفحه 60، 61، 64، انتشارات اميركبير، چاپ اول سال 1364