تاريخ انتشار: 19 شهريور 1390 ساعت 21:21:08
بهائي‌ها و اسرائيل

 بهائي‌ها با تأسيس اسرائيل، اين سرزمين را پايگاه و مركز اصلي فعاليت خود قرار دادند رژيم صهيونيستي نيز مسلك بهائيت را به عنوان يكي از «مذاهب قانوني!» به رسميت شناخت. شاه نيز از آنان حمايت كرد و وجود هويداي بهائي و نفوذ بهائي‌ها در دربار و هيأت حاكمه ايران، قدرت اقتصادي و سياسي قابل ملاحظه‌اي براي آنان ايجاد كرد.

  

فتنه باب با كشته شدن وي پايان نپذيرفت بلكه با سوء قصدي كه چند تن از پيروان وي به جان ناصرالدين شاه كردند، دشمني حكومت قاجار را نسبت به خود بيشتر گردانيدند، خصوصاً آن‌كه بابيها به دامان امپراطوري روس پناه بردند و روسها سعي داشتند از اين مسأله حداكثر استفاده را بنمايند؛ پس از مدتي نيز بابيها به انگليس متمايل شده و آلت دست آنها شدند و سپس آمريكا فضاي جديدي پيش روي آنها قرار داد و مراكز بهايي در آمريكا فزوني يافت و با تشكيل رژيم صهيونيستي روابط بهايي‌ها و صهيونيست‌ها صميميت خاصي را نشان مي‌داد.

  

وقتي حكومت قاجار بابيان را از ايران خارج كرد، آنها به قلمرو عثماني رفته و مدت كمي در استانبول بودند. اين در حالي بود كه اختلافات به وجود آمده بر سر جانشيني باب نيز مشكلات جدي بر سر راه ادامه حيات اين فرقه ضاله به وجود آورده بود. ميرزا يحيي و بهاء‌الله رهبران اصلي اين فرقه بودند. در نتيجه دولت عثماني تصميم گرفت هر يك از اين دو و پيروانش را به جاي دوري بفرستد. ميرزا يحيي با پيروانش به جزيره قبرس و بهاء‌الله را به همراه پيروانش به عكا روانه كردند. از همين جا بود كه اين دو از يكديگر جدا شدند. پيروان ميرزا يحيي « ازلي» نام گرفتند و پيروان بهاء نيز به « بهايي» معروف شدند.

  

ميرزا يحيي كه به قبرس رفت به يكباره گمنام و خاموش شد و پيروانش نيز به تدريج كيش خود را فراموش كردند. اما بهاء در عكا از پاي ننشست و به شيوۀ سيد باب، مهملاتي نوشت كه كتاب مقدس بهائيان را تشكيل داد. وي بيست و چند سال در عكا زيست و در 1309 ه‍.ق (9/3/1271 ه‍.ش) درگذشت. پس از مرگ وي پسرش ميرزا عباس يا عباس افندي كه به نام عبدالبهاء شناخته شده جاي وي را گرفت. وي نيز كتابهايي نوشت كه نشانۀ ذهن فلج و كم‌مايگي اوست و مايۀ بي‌آبرويي پيروانش. عبدالبهاء نيز در سال 1340 ه‍.ق (1300 ش) مرد و شوقي افندي، نوۀ دختري وي، جايش را گرفت.

  

در دوران رهبري شوقي افندي كه مصادف با تشكيل حكومت اسرائيل بود، براي اولين بار نام « ارض اقدس» و «مشرق‌الاذكار» را از زبان او مي‌شنويم. پس از تشكيل حكومت اسرائيل چهارمين پيشواي بهائيت درصدد برآمد تا با استفاده از اختلاف ديرين مسلمانان و يهوديان، سرزمين اسرائيل را به عنوان مركز اصلي و كعبه آمال بهائيان بپذيرد و دولت يهود را به صورت پناهگاه بلكه تكيه‌گاه جهاني اين فرقه درآورد. طبعاً يكي از مظاهر دشمني ديرين يهوديان نسبت به مسلمانان اين بود كه هر نيروي ضداسلامي را مورد حمايت قرار مي‌دادند، مخصوصاً كه سرزمين اسرائيل يكي از اولين و مؤثرترين حكومت‌هايي بود كه همراه با به رسميت شناختن مذاهب و اديان مختلف، مسلك بهايي را نيز به رسميت شناخت و جزء مذاهب رسمي مملكت قرار داد. ضمناً بي‌هيچ ترديدي جلب سرمايه‌داران بزرگ، كه بهائيان و مخصوصاً رهبران اين فرقه، در رأس آنها قرار داشتند و طبعاً سرمايه‌هاي خود را در اين سرزمين نوبنياد به كار مي‌انداختند، به سود حكومت جديد‌التأسيس اسرائيل بود و چنين بود كه اين دولت جديد به بهائيان روي خوش نشان داد و آنان را به سوي خود و سرمايه‌گذاري در سرزمين خود جلب كرد، اگر اين مجموعه عوامل را به تدفين رهبران بهايي در اين سرزمين بيفزائيم، كه خود مركز مقدسي براي بهائيان مي‌شود و هر سال بهائيان را با سرمايه‌هاي كلان و مخارج گزاف به سوي اين سرزمين سرازير مي‌كند، به انگيزه تفاهم فوق‌العاده بهائيان و اسرائيليان بيشتر و بهتر واقف مي‌شويم.

  

تشكيل دولت اسرائيل نه تنها مورد تأييد كامل بهائيان واقع شد، بلكه چهارمين پيشواي بهايي از تأسيس حكومت مذكور استقبال كرد. 

شوقي رباني پس از اين‌كه تأسيس دولت اسرائيل را صحيح و پيش‌بيني شده مي‌داند، به شوراي بين‌المللي بهائيان كه خود به وجود آورده بود سه وظيفه مهم را توصيه مي‌كند. اولين وظيفه پس از تأسيس دولت اسرائيل، ايجاد حسن رابطه با آن دولت است: « اول آن‌كه با اولياء حكومت اسرائيل ايجاد روابط نمايد ...» شوقي رباني ايجاد رابطه با دولت اسرائيل را با ايجاد تشكيلات آتيۀ بهائيت مرتبط دانسته مي‌نويسد كه: «ثانياً با اولياي كشوري در باب مسائل مربوط به احوال شخصيه داخل مذاكره شود و چون اين شوري كه نخستين مؤسسه بين‌المللي و اكنون در حال جنين است توسعه يابد، عهده‌دار وظايف ديگري خواهد شد و به مرور ايام به عنوان محكمۀ رسمي بهايي شناخته خواهد شد». شوقي رباني براي اين‌كه محكمۀ رسمي بهائيت را مورد حمايت اسرائيل قرار دهد، شناخت و حقانيت دولت جديد‌التأُسيس را اعلام كرد و ايجاد حسن رابطه را با اين دولت توصيه مي‌كند. وي هم‌چنين طي نقشه ده ساله خود ضمن هدف بيست و چهارم، حمايت از دولت اسرائيل را به همه دولت‌هاي جهاني ترجيح داده و به بهائيان توصيه مي‌كند كه در تأسيس شعب محافل روحاني و ملي بهايي بر حسب قوانين و مقررات حكومت اسرائيل، اين‌گونه محافل را تأسيس كند.

در باب پيوندهاي ميان بهائيت و صهيونيزم نظرات ديگري نيز وجود دارد كه معتقدند پيوند اين دو به سال‌هاي قبل بازمي‌گردد. روزنامه الاتحاد چاپ ابوظني در 29 بهمن 1354 در مقاله‌اي با عنوان «سايۀ صهيونيزم بر بهائيت» نوشته است: «پس از فوت بهاء‌الله در سال 1892 ميلادي واقعۀ عجيبي رخ داد و آن از اين قرار بود كه صهيونيزم گروه‌هايي جهت خدمت و دعوت براي عباس افندي، فرزند بهاء‌الله و جانشين وي تشكيل داده و خزانه‌هاي خود را براي پشتيباني از اين فرقه گشودند. جهت توسعه و انتشار بهائيت در جهان، صهيونيزم با عباس افندي همكاري نموده و در مناطقي كه اسلام بر آن تسلطي نداشت مانند تركستان شوروي به تبليغ بهائيت پرداخت و سپس آن را به شيكاگو و سانفرانسيسكو منتقل و گروه‌هاي صهيونيزم براي تأسيس سازمان (الاذكار بهايي) اعانه‌هايي جمع‌آوري نموده و محافل ماسوني را براي پيوند به اين ديانت دعوت كردند. در سال 1899 پس از تشكيل كنفرانس صهيونيزم (بال) واقع در سوئيس، شرق‌شناسان يهودي علي‌الخصوص تومانسكي كتاب مقدس بهاء‌الله را منتشر نمود و در سومين كنفرانس تاريخ اديان در آكسفورد آن را جزء مجموعه گزارش‌هاي اين كنفرانس انتشار دادند. در سال 1909 «هيبولت و رينوس» يهودي كتابي در پاريس تحت عنوان «تاريخ و ارزش‌‌هاي اجتماعي بهائيت» منتشر كرد. در زماني كه تبليغ بهائيت در محافل غربي از روسيه تا آمريكا به اوج رسيده بود، برخي از زنان آمريكايي براي حج به كوه كرمل در فلسطين براي تبلغ و به اميد ديدار پيامبر جديد!! فارسي و نيل بركت وي و دست‌يابي به احكام هدايت‌كننده‌اي كه بر وي نازل شده است عزيمت كردند.

 

«گلد تسهير» شرق‌شناس يهودي لهستاني، آنچه زنان مزبور درباره توسعه و انتشار بهائيت و شناسايي آن به عنوان مذهب پيشرو به عمل آوردند، ستايش نمود. پيشوايان مذهبي يهود براي مبعث پيامبر فارسي فتوا دادند و به تبليغ براي او پرداختند و قرن نوزدهم را تاريخي براي ظهور وي و پاك نمودن شهر قدس از مسلمانان تعيين نمودند. بدين شيوه بابيها وارد مرحله جديدي از تبليغ گرديده و پيروان آن بر اين عقيده‌اند كه بهائيت فرقه‌اي از اسلام نمي‌باشد بلكه مذهبي جهاني مي‌باشند كه اين مذهب از مرزهاي عالم اسلام پا فراتر گذاشته و پيامبر عكا!! نيز پيرواني متعصب در آمريكا و اروپا يافته كه آنان به نوبه خود براي ايجاد سازمانهاي بهائيت در آمريكا كمك‌هاي فراواني انجام داده و شهر شيكاگو را مركز اين دين انتخاب نمودند و مشرق الاذكار را در آن‌جا تأسيس و زمين‌هاي زيادي با كمك يهوديان به دست آوردند ... همان‌طوري‌كه «گلد تسهير» اشاره مي‌كند بهائيت با ظهور عباس افندي و استمداد از تورات و انجيل گامي به پيش نهاده و ادعا داشتند كه در تورات و انجيل به ظهور عباس افندي اشاره شده ...» علاوه بر عكا، شهر حيفا نيز مركز ديگر بهائيان بود، چنانچه  «بيت‌العدل» خود را در سال 1963 در حيفا تأسيس كردند. هم‌چنين در دامنۀ كوه كرمل براي « باب» آرامگاهي بنا گرديد كه داراي محراب، گنبد و ساختمان مجللي بود كه ساختمان آن در سال 1953 به پايان رسيد.

گزارشي از نمايندگي ايران در سال 1357 كه براي وزارت امور خارجه ارسال داشته ضمن شرح چهارمين كنفرانس بين‌المللي پيروان بهائيت كه در حيفا برگزار شده آورده است كه در بين هيأت نه نفره فعلي، دو نفر از بهائيان تبعۀ دولت ايران به نام آقايان فتح اعظم و نخجواني حضور دارند. در ادامه با اشاره به مساعدتهاي زيادي كه حكومت اسرائيل به بهائي‌ها مي‌دهد آورده است: « نسبت به پيروان اين فرقه كه در اين كشور مقيم‌اند جانب ارفاق و مدارا را رعايت مي‌كند و لوازم و وسائل و اتومبيل‌هايي كه هيأت نه نفري مذكور جهت نيازمندي‌هاي خود و آن مركز (موسوم به دارالعدل) از خارج وارد مي‌كند، همانند مزاياي منظور شده جهت ديپلماتهاي مقيم اسرائيل، از معافيت‌هاي گمركي برخوردار است.

در ارتباط با روابط نمايندگي ايران در فلسطين با بهايي‌ها بايد گفت كه شوقي افندي طبق وصيت عبدالبهاء كه به وي گفته بود كه تابعيت ايراني خود را حفظ كند، سعي داشت روابط خوبي با نمايندگي ايران داشته باشد، چنانچه در اعيادي مثل عيد نوروز تلگراف تبريك به نمايندگي ايران در بيت‌المقدس ارسال مي‌داشت و البته پاسخ آن را نيز دريافت مي‌كرد.

شاه نيز به بهائيان كه مركز آنان در اسرائيل بود و اسرائيل حامي آنان محسوب مي‌شد اجازه فعاليت‌هاي گسترده‌اي داده بود چنانچه هويدا نخست‌وزير او بهايي و بهايي‌زاده بود و دربار شاه شاهد نفوذ روزافزون بهايي‌ها بود. پزشك مخصوص شاه و هم‌چنين رئيس راديو و  تلويزيون بهايي بودند و از سوي ديگر بهائياني چون هژبر يزداني گروه‌هاي مافيايي قدرتمندي به وجود آورده بودند و با توسل به زور و شيوه‌هاي غيرقانوني و استفاده از نفوذ بهائي‌ها در دربار و دستگاه حاكم، قدرت اقتصادي بسيار قوي ايجاد كرده بودند كه شرح برخي از اين مسائل در كتاب انشعاب در بهائيت نوشتۀ عباس رائين با ارائه اسناد و مدارك آمده است.

حسين فردوست نيز نقل مي‌كند كه با تمام تذكراتي كه نسبت به نفوذ بهائي‌ها در دربار به شاه داده مي‌شد، وي توجهي نمي‌كرد و يكبار نيز گفته بود كه از جانب آنها هيچ خطري احساس نمي‌كند زيرا آن‌ها هيچ‌گاه به شاه خيانت نمي‌كنند.

 

منبع : مجله الكترونيكي دوران به نشاني: dowran.ir،‌ شماره 9، سال 85، مقاله بهائيت و حكومت پهلوي

   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=2870
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.