تاريخ انتشار: 20 مهر 1391 ساعت 16:07:57
خودمان از خودمان خوشمان آمد

صندلي خالي گير آوردن در اتوبوس شركت واحد و نشستن و از مناظر زيباي تهران لذت بردن و رسيدن فوري به مقصد از آرزوهاي كمتر دست يافتني براي شهروندان محترم تهرانيست. البته اين آرزو مانند ساير آرزوها از حقوق شهروندي نيست بلكه از بخت و اقبال آدميست. آدم بايد خيلي پررو باشد كه انتظار داشته باشد با دادن دويست تا سيصد تومان ، يا با چندر غاز ماليات مستقيم ، غير مستقيم ، نيمه مستقيم و كمي مستقيم، با درآمد نفت و گاز و صادرات غير نفتي و غير گازي و غير برقي و چند چيز ناقابل ديگر، چند كيلومتر راه را در اتوبوس، نشسته طي كند بلكه بايد دايم تشكراز مسئولين كند كه اولا اتوبوس آمده ، ثانيا اين آمده جا داشته ، ثالثا صحيح وسالم وبدون هيچ حادثه اي در دقايقي چند، به مقصد رسيده است.
  در همين جا فرصت را غنيمت شمرده از تمام مسئولين محترم كه تمام شب وروزشان به فكر تمام مردم  هستند و حتي چيزهايي را كه از حقوق ما ناچيزماليات دهندگان ناچيز و از ناچيزترين حقوق شهروندي ما چيزان و نا چيزان نيست و فقط به خاطر افزايش رضايتمندي مردم اين زحمات را متحمل مي شوند كمال تشكر و تشكر كامل مي نمايم.
 الغرض ، چند شب پيش دوساعت از غروب گذشته و سه ساعت به نيمه شب مانده ، زودتر از وقت معمول ، با ترنم نواي زيباي «به خانه بر ميگرديم» ازمحل كار به قصد خانه به ايستگاه اتوبوس رفتم.
 باز درهمين جا فرصت را غنيمت شمرده و از دست اندر كاران برنامه فوق العاده آموزنده و سازنده « به خانه بر مي گرديم» تشكر كافي و وافي مينمايم ، بالاخص از مجريان محترم برنامه كه با شور وهيجان خاصي برنامه را به اجرا مي گذارند به طوري كه فرصت سخن گفتن براي مهمانان برنامه نمانده ونفس كم مي آورند و من دايما نگرانم كه خداي نكرده زبانم لال بلايي مثل حمله قلبي يا خفگي در اثر كمبود اكسيژن برايشان پيش آيد.
 ايضا الغرض ، شايد باورش سخت باشد ولي به محض اين كه رسيدم ، رسيد و باور نكردني تر اين كه صندلي خالي بود. من مثل نديده ها از شوقم به اتوبوس پريدم و به يكي از صندليها جهيدم.كمي از عمل عجولانه و به دور از آداب معاشرت اجتماعيم خجالت كشيدم ولي ديدم چند نفري از مسافران نيز مثل من از ذوق زدگي دچار شتاب زدگي شده اند. تبسم رضايت و خوشحالي در چهره من و يكايك مسافران محسوس و مشهود بود:
 با يك زبان شكر نتوان گفت خدا را         توفيق خواهم كه بستايم مسئولين را
 از نعمت غير مترقبه استفاده كردم و كتابي را كه همراه داشتم باز كردم و مشغول خواندن شد. آن چنان غرق خواندن بودم كه وقتي سر بلند كردم، ديدم  چهار ايستگاه از مقصد گذرانده ام ، فورا كتاب رابستم و در ايستگاه چهارم از اتوبوس پياده شدم و درجهت عكس منتظر اتوبوس ماندم . تازه داشتم فكر مي كردم كه چقدر بايد انتظار بكشم تا اتوبوس آن هم در اين ساعت شب بيايد كه ديدم واعجبا اتوبوسي به خراماني سمند وطني و زيبايي و سرعت  FORD MUSTANG بيگانه  ، لحظتا رسيد اين بار با كنترل  خوشحاليم وحفظ آداب به آرامي سوار شدم و نشستم . دوباره كتاب را باز كردم و شروع به خواندن نمودم ، وقتي سر بلند كردم به نظرم رسيد كه ايستگاه مورد نظرم است .با عجله پياده شدم  ولي يك ايستگاه زودتر پياده شده بودم. كلي خيط شدم . چاره اي نبود بايد منتظر اتوبوس بعدي مي شدم ، چون در اتوبان بودم و حركت پياده در كناراتوبان خطرناك است واز طرفي سر بالايي بود و من هم اهل پياده روي آن هم با زانوي مبتلا به آرتورز كه مد روز هم هست ، نبودم ، منتظر ماندم و باز همان اتفاق نادر فوق الذكر پيش آمد و خلاصه به مقصد رسيدم و به طرف مقصودم يعني خانه كه حدود پانصد متر پياده روي لازم دارد به راه افتادم.
 در طول اين مسير به خاطرات شيرين و تلخ جا ماندانم از ايستگاه در اثر چرت و خواب آلودگي و مسبوق به سابقه بودن اين بليه فكر ميكردم ، ولي هر چه در سوابق ضبط شده در حافظه ام رجوع كردم اثري از جاماندن در اثر غرقه شدن در مطالعه پيدا نكردم ، ناگهان مانند آدمي كه به پرفسوري رسيده باشد شور و شعف وجودم را فرا گرفت كه خوب بعله من هم اهل مطالعه شده ام به طوري كه جا مي مانم و گذشت زمان و مكان را نمي فهمم و شوق دانستن و فهميدن من را از خود بي خود مي كند. خلاصه در اين خيالات بودم وكلي خودمان از خودمان خوشمان آمده بود و صداي احسنت و مرحباي درونم را مي شنيدم وبرايش دست تكان مي دادم.
 تصميم گرفتم كه اين شاديم را با خانواده قسمت كنم و موضوع را با آب و تاب براي آنان تعريف كنم. چون قبلا كه در اتوبوس خوابم مي برد و از ايستگاه مي گذشتم و دوباره مجبور به برگشت مي شدم و جريان را براي آنان تعريف مي كردم ؛ آنها با نگاهي ترحم آميز، دلسوزانه و محبت آميز مي گفتند : حيوونكي  زحمت كشيده ، خسته شده و خوابش برده!
 لابد اين قضيه را كه به آنها بگويم به داشتن چنين همسر و پدر جوياي علم و معرفت افتخار خواهند كرد و تاج گلي از تمجيد ، تحسين ، تشويق و ترغيب نثارم خواهند كرد تازه براي خويشان سببي و نسبي هم تعريف مي كنند و خلاصه كلي كلاسمان بالا رفته و افتخاري به افتخارات گذشته ام كه نمي دانم چيست، افزوده خواهد شد از همه اينها گذشته يخ زدگي كار و بارمان را در كانون گرم خانواده جبران كرده التيام مي بخشم.
 با قيافه اي متين و متفكرانه وارد خانه شده و پس از چند دقيقه حادثه را تعريف كردم.
 همه اهل خانه يك پوزخندي زده وكلماتي پيشكش كردند .
همسرم گفت : آدم بي خيال هر چي سرش بيايد حقش است.
دختر بزرگم گفت : بابا!دچار الزايمر نشده باشي؟
پسرم گفت : فيلم الزايمر از پر فروشترين فيلمها بوده ، خوش به حال كارگردان و خانواده اش.
دختر كوچكم گفت : بابا! پولي كه مدرسه خواسته را پس كي ميدي؟ همه داده اند و من از بس كه امروز و فردا كردم ، خجالت مي كشم.
 بنيان پيش ساخته ام فرو ريخت. انگار زلزله 9 ريشتري چرخشي در ساختمان ده طبقه محل سكونتم رخ داده و تمام آوار آن بر سرم فرو ريخته است. يخ زدگي روزيم با سر خوردگي از كانون گرم خانوادگيم هم داستان شده و يخ  علي  يخ گشته است.
شام خورده و نخورده رفتم خوابيدم.
 صبح كه پا شدم بروم سر كاربه خودم دلداري دادم تا انرژي مثبت داشته باشم ، تصميم گرفتم حادثه را به همكارانم تعريف كنم به هر حال آنها دنيا ديده تر و عاقلترند.
اما چشمتان روز بد نبيند، آنها نيز مثل خانواده علاوه بر پوزخند ، نگاهي عاقل اندر سفيه به من كرده وقصه مرا حمل بر بي كاري و بي عاري نمودند.
 از آن روز فهميدم كه:
 كتاب خواندن شبانه در اتوبوس و غرق شدن در مطالعه وتعريف كردن آن به ديگران كار بديست ولي خوابيدن چه شبانه و چه روزانه در اتوبوس و غير اتوبوس و جا ماندن از ايستگاه و تعريف كردن آن به همه مخصوصا به خانواده ، همكاران و دوستان خوبست و باعث فرح و انبساط خاطر خود و ديگران است.
 اصولا كتاب خواندن مال افراد بي كار وبي عار است و خواب مال افراد زحمتكش وپر كار. از اين جا به يك اكتشاف بزرگ رسيدم و آن اين كه علت پيشرفت كشورهاي جهان اول مربوط به كتاب خواني و غوطه ور شدن در تحقيق علمي و تشويق وترغيب امور اين چنيني نيست بلكه به مقدار، مكان و زمان خوابشان ارتباط دارد.
 با خودم عهد كردم كه از اين به بعد به هيچ وجه از خودم خوشم نيايد و اگر برحسب اتفاق و خداي نكرده دوباره حادثه اي باعث شد كه از خودمان خوشمان بيايد آن را سركوب كرده و لااقل به ديگران نگويم تا باعث كوبيدگيمان نشود.
                                        «خوش خيال»
 
 ** استفاده بدون نام آوردن از منبع: ” www.fajr57.ir “ جايز نيست **
   


 
29 مهر 1391   
Muhammad
Your poistng lays bare the truth سایت شما نمایانگر حقیقت است



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=27295
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.