تاريخ انتشار: 11 شهريور 1390 ساعت 16:42:38
غم يار و اشك انتظار مولايمان صاحب الزمان(عج)

یابن الحسن! 

 

از پاسخ من معلمان آشفتند

از حنجرشان هر چه درآمد گفتند

 

اما به خدا هنوز من معتقدم!

از جاذبه ی تو سیب ها می افتند

 

از بی کران آسمان دلم ، خسته و نالان فریاد و استغاثه میکنم که :

أین معز الأولیاء و مذل الأعداء

 

و از سویدای وجودم ندای پر از بغضی به گوش می رسد که :

 

أین استقرّت بک النوی بل أیّ أرض تقلّک أو ثری

أ برضوی أو غیرها أم ذی طوی

عزیزٌ علیَّ أن أری الخلقَ و ما تری

 

 

 

آه ای خدای مدبر لیل و نهار ، شب ها و روزهامان در فراق حضرت عشقمان مهدی صاحب زمان گذشت و نچیدیم خوشه ای از نسیم وصالش و نبوییدیم شمه ای از عطر مسیحایی نرگسش و نشنیدیم نغمه ای از نوای دلنواز و جان فزایش و هیهات! هیهات! هیهات! ...

 

بار الها ! دلتنگی امانمان را برده و صبر از کف داده ایم ،

 

خداوندا! مگر دلهای منتظران از سنگ است که این همه صبوری کنند و دم نزنند ، ای یکتای آفریننده ! بندگان خود را دریاب که غربت انتظار آنها را به قهقرای دنیا کشیده است ،

 

معبود من ! ای تنهای بی نیاز ! غرق نیازیم و تنهایی و بی کسی ما را ندبه کنان و شیون زنان کرده ، دل های منتظران از درد فراق پاره پاره شده ... دریاب ما را !

 

 غم فراق عاشقان را کشت پس کی لحظه موعود فرا می رسد؟؟؟

 

کجاست آن که ندای آسمانیش از کنار خانه ات گوش طغیانگران عالم را کر کند ، و پرچم یالثارات الحسینش یزیدیان را در گور بلرزاند ؛

 

کجاست آن که ندا سر می دهد که منم منتقم پهلوی شکسته کسی که محور آفرینش بود؟ کسی که ام ابيها بود و کسی که همسر اسد الله بود و مادر سرور جوانان اهل بهشت؟

 

خدای من ! چه کنیم که نه طاقت دوری او را داریم و نه لیاقت درک حضورش را.

 

چگونه می توانیم شبها سر بر بستر گذاریم و پیشانی بر خاک نساییم ، ندبه ننمائیم و برای ظهورش دعا نکنیم؟

 

حال آن که او در بیابانی پر غبار، دست به نیایش برمی دارد و برای ظهور خویش دعا می کند...

 

مولای ما دعا کن برای ما

آقا جان ! ایام را به عشق وصال تو سپری می نمایم . چرا که چشم به راهت هستم .

آنان که ترا انتظار نمی کشند ، دل ندارند .

وآنهایی که از شمیم فرج تو ، چون گل نمی شکفند ، سنگهای بی صلابت اند .

 

یادمان نرفته که :

مادرانمان ، ما را در روزگار غیبت به دنیا آورده و در کاممان حلاوت ظهور ریخته اند .

پدرانمان ، هر صبح آدینه ، دستان دعای ما را میان انگشتان اجابت خود می گرفتند و در کوچه باغهای نیایش به ندبه فراق می بردند.

 

به راستی کدامین کوه میان ما و اوغروب افکنده است ؟

خدایا ، در کنار کدامین برکه بنشینم ، تا مگر ماه رخسارش در او بتابد ؟

صبح جمعه ، خورشید نیز به عشق فرج ، طلوع می نماید . تمام کائنات در انتظارند ....

بار الها تا به کی جمعه ها را به انتظار بنشینیم و چشم به راه تا غروب جمعه ؟!

 

مولاجان

بــــس جمعــــــــــــــه که در فصل تو افسرد

بس خــــــــــنده آدینـــــــــــــــــــــــــــــه که پژمرد

 

پروانه چه بسیار که در پای تو ای شمع

خندید و ندانست که اقبال سحــــــر مرد

منبع : ghaem59.parsiblog.com

 

 

   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=2487
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.