شور سخن "غزلی تقدیم به منجی یگانه " ساقیِ عشق مرا مهمان کن
آنچه پیوسته نمودی آن کن
نظری بر دل شیدا بنما
دردِ جانسوز مرا درمان کن
چاره ی یآس و پریشانی ها
خانه ی وهمِ درون ویران کن
ای خوش آهنگ تر از ساز غزل
شعرِ شورِ سخنم دیوان کن
نبض ، سودای جدایی دارد
نَفَسی هدیه ی این بی جان کن
دوش دیدم به سحر می آیی
صبحِ امّید ، شبم پایان کن
پای بر چشم (مهاجر) بگذار
روح سودا زده ام سامان کن
** علی اکبر پورسلطان ( مهاجر ) **
( استفاده با ذکر منبع " fajr57.ir " جایز است )
|