پیشکسوت: روز چهارده خرداد 1368 بود. كه طبق معمول ساعت هفت صبح براي آمار به حياط آمديم. گويا آن روز با روزهاي ديگر فرق داشت. نگاه هاي عراقيها عوض شده بود. از ما كناره مي گرفتند. انگار غبار غم روي درو ديوار اردوگاه نشسته بود. به يكي از دوستانم گفتم، « امروز چقدر گرفته و غم انگيز است، نمي داني چه خبر است؟»
گفت:« بچههاي بهداري مي گفتند راديو ديشب گفته حضرت امام كسالت دارند. مي گفتند تصوير امام را كه دربيمارستان بستري بودهاند تلويزيون عراق نشان داده.» ساعت هشت صبح بود كه اخبار راديوعراق به عربي از بلند گوي اردوگاه پخش شد؛ اما زود خود را باختند و به ديوار تكيه دادند. وقتي پرسيديم راديو چي گفت؟ بريده، بريده گفتند:«امام از دنيا رفت».
صداي ناله و زاري تمام اردوگاه را فرا گرفت. يكي از هوش رفت. يكي سر به ديوار مي كوبيد. يكي ضجه مي زد. يكي زانوي غم بغل گرفته بود. همه گريان بودند وتنها غبار غم و اندوه بود كه در چهره ها مي ديدي . ضجه هابود كه به آسمان مي رفت و آسمان هم آن روز گرفته بود. باور كردنش ممكن نبود. تحمل اين هجران در طاقت ما نمي گنجيد. داغي بود بس عظيم بر دل مجروح اسرا.
در طول سال هاي اسارت و با وجود تمام مشقات خم به ابرو نياورده بوديم؛ اما اين خبر قدمان را خماند. ما دوران اسارت را به اميد ديدار با حضرت امام سپري مي كرديم؛ اما بعد از اوبه چه اميدي؟ كسي كه هميشه در نماز و دعا، دعا به جانش مي كرديم، از دنياي ما رخت بربسته بود. عزيزاني بودند كه به جرم اهانت نكردن به امام جانشان را از دست داده و شهيد شدند و بعضي هم معلول شدند.
ساعت نه صبح بود كه فرمانده اردوگاه وارد محوطه شد. بچه ها را جمع كردند و گفتند كه سرگرد با شما كار دارد.
همه جمع شديم و سرگرد شروع كرد:«بسم الله الرحمن الرحيم. انالله و انا اليه راجعون. مي دانم كه امام برايتان خيلي عزيز بود و او را خيلي دوست داشتيد اما همه روزي از اين دنيا مي روند...»
آن روز فهميدم كه ابهت امام چقدر است كه آن دشمن قسم خورده هم زبان به مدحش مي گشايد. عراقي ها به خاطر ترسي كه داشتند، در ايام سوگواري حضرت امام ما را به حال خود گذاشتند و كاري به كارمان نداشتند.
علی غیاثی
به ما خرما میدادند؛ روزی یک دانه. ایام سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (ره) بچهها تصمیم گرفتند مراسم یادبودی برای امام برگزار کنند، به همین دلیل خرماهای چند روزمان را نخوردیم، روز مراسم خرماها را در مجلس یادبود توزیع کردیم؛ همه بچهها، همه عاشق امام بودند.
حسین عیوضی