. دين بدون برخوردارى از رويكردى علمى، فاقد ارزش مى نمايد و علمِ بدون دين، ساخته اى ميان تهى است.
. افراد انسانى تا زمانى كه قدرتِ زندگىِ عقلانى و تحرّك با مبانىِ وجدانى را از دست ندهند، برده شهوات و هوا و هوس ها و خودخواهى ها قرار نمى گيرند.
. دين واقعى، انسان را از شناخت جهان باز نداشته، بلكه برانگيزنده و محرّكِ اوّلِ سِير در زمين و آسمان و فضاى ميان اين دو بوده است.
. تنها حيات معقول است كه مى تواند عظمت و ارزش تكليف را عنصر اساسى حيات تلقى نمايد.
. علم توأم با ايمان، مرگ را به عنوان آغاز شكوفايىِ زندگى نويد مى دهد.
.جاى بسى تأسف است كه بعضى از جوامع با داشتن مبانى فكرى فراگير و عقلانى، به جهت بى توجهى به مسأله نظم، بر هيچ مبناى صحيحى زندگى نمى كنند.
. كسى كه انتظار دارد مى توان زندگى را بدون نظم سپرى كرد، در حقيقت منكرِ قانونِ حاكم بر هستى بوده، و هيچ چيز را شرط هيچ چيز نمى داند!
. حقيقتى به عظمت حيات كه اگر به رشدِ واقعىِ خود برسد، شايستگى قرار گرفتن در شعاع جاذبيّت الهى را دارد، چگونه امكان دارد بى قانون و بى نظم آفريده شده باشد؟!
منبع : www.tebyan.net (با انتخاب و دسته بندي جديد)