تاريخ انتشار: 10 مرداد 1391 ساعت 21:33:35
غزل " فرصت "

جانا بیا ، دوباره  خدا را صدا زنیم

بر هر چه نام رنگ و ریا ، پشت پا زنیم

دل را به جلوه های دگر آشنا کنیم

در چشمه سار جود و کرم  ، غوطه ها زنیم

با من بیا  ز غیر طریقت وداع کنیم

روح و روان خسته مان را جلا زنیم

باری ،  به گرد  سفره  که خالی ز هیچ نیست

ولله  گنه بود  که  دم از بینوا زنیم

نان از کف فتاده  ستانیم  و پر غرور دم  از مرام  و مسلکِ  جود و سخا زنیم

وقتی که اهل مسجد و میخانه نیستیم

خود را چرا هماره بدین گونه جا زنیم

تا کی مگر شود ، که به صد خدعه و دغل

درمانده را به دشت و دیار جفا  زنیم

بُخل  و  حسد ، چو آتش سوزان به جان شوند

آخر چرا به نار جزا ، ناله ها زنیم

فرصت هنوز باقی و میدان فراهم است

برخیز با (مهاجر) اذانِ صلا زنیم

** علی اکبر پورسلطان ( مهاجر ) **

( استفاده با ذکر نام منبع جایز است )

   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=22577
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.