پژوهش از: محسن رمضانی گل افزانی
تمدن ایرانی – اسلامی
امتیازات ایرانیان از نظر اسلام
ایرانیان صاحب تمدن بسیار کهنی هستند که همیشه به دنبال پیشرفت و جهش به سمت افقهای دورتر بوده اند. بهترین معرف برای تمدن ایران و بیان ویژگی های خداجویانه ایرانیان تعاریفی است که ائمه اطهار (ع) از آنها داشته اند . از حضرت امام جعفر از پدرش (ع) رسيده كه رسول خدا (ص) فرموده: اگر علم و دانش آويخته به ثريّا (هفت ستاره گرد هم بر آمده) باشد (اگر به دست آوردن علم در شهرهاى دور و دراز كه پيمودن راههاى آنها پر مشقّت و سختى است باشد) هر آينه مردانى از اهل فارس (ايرانيان) آن را فرا گرفته و به دست آورند.8
در روایتی دیگر آمده است : ابو عامر بن حرشنه كتابى نوشته به نام تفضيل عجم بر عرب و هم چنين اسحاق ابن سلمه گفت چگونه مي توان انكار مقام آنها را نمود با اين كه در اخبار رسيده كه آنها از ياران حضرت قائم عجل اللَّه فرجه هستند و خداوند به وسيله ايشان دين را تأييد مي كند.9
هم چنین پيغمبر اكرم فرمود: به وسيله اين دين ايرانيان سعادتمند مي شوند: اين روايت را شيخ ابو محمّد جعفر بن احمد بن على قمى ساكن رى در كتاب جامع الاحاديث نقل كرده.10
ايرانيان در پذيرش دين و علم بهتر و پيشقدم تر از عرب هستند دليل بر اين مطلب آيه قرآن است: وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ، على بن ابراهيم در تفسير اين آيه از حضرت صادق عليه السّلام نقل مي كند كه فرمود: اگر قرآن بر عجم نازل مي شد عرب به آن ايمان نمىآورد ولى بر عرب نازل شد، عجم به آن ايمان آورد اين فضيلت و شخصيتى است براى عجم.11
داستانی هم از اسرای ایرانی در جنگ با مسلمانان وجود دارد که مهر تایید دیگری بر فضیلت ایرانیان دارد :
وقتى اسراى ايران وارد مدينه شدند، عمر بن خطاب خواست خانمها را به كنيزى بفروشد و مردان را به بردگى در آورد و چنين قصد داشت كه اسراى ايرانى، انسانهاى ناتوان و عليل و پيرمردان را، در طواف و اطراف بيت در پشت خود حمل كنند.
امير مؤمنان عليه السّلام فرمود: پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله گفتند: عزيز يك ملت را گرامى بداريد گر چه با شما مخالف باشند و اين ايرانيان، دانشمند و كريم هستند و به اطاعت ما در آمدهاند و مايل هستند دين اسلام را بپذيرند من حق خودم و حق بنى هاشم را در راه خدا آزاد كردم، مهاجر و انصار گفتند: اى برادر رسول خدا، ما سهم خود را به شما داديم، حضرت عرض كرد: خدايا گواه باش ايشان بخشيدند و من پذيرفتم و آزاد كردم.
خليفه گفت: على بن ابى طالب در رابطه با اسراء بر من پيشى گرفت و قصد مرا در خصوص عجم در هم شكست، عدّهاى از مردم تمايل دارند با دختران پادشاهان ايران ازدواج كنند، امير مؤمنان عليه السّلام به او فرمود: دختران را در اين خصوص مختار كن و آنها را به ازدواج با افراد مورد نظرت مجبور نكن.
يكى از بزرگان اشاره كرد كه شهربانو دختر يزدگرد را به زنى بر مىگزيند، شهربانو شرمگين شد و از ازدواج با او امتناع ورزيد، به او گفتند: اى كريمه ازدواج با چه كسى را مىپسندى؟ آيا راضى هستى شوهر كنى؟ او ساكت شد و چيزى نگفت: حضرت على عليه السّلام فرمود:به ازدواج راضى شد و حال اختيار براى او باقى است، سكوتش اقرار است. بار ديگر گزينش شوهر را به او پيشنهاد كردند، گفت: من كسى نيستم كه از نور درخشان و ستاره فروزان حسين بن على عليه السّلام رو گردان شوم اگر اختيار با من است، حضرت فرمود: چه كسى را به عنوان سرپرست خود مىپذيرى؟ جواب داد شما را ولى امر خود قرار مىدهم، امير مؤمنان به حذيفه بن يمان فرمود:خطبه ازدواج بخواند، او خطبه خواند و شهربانو به ازدواج حضرت حسين بن على عليه السّلام درآمد.12
و بالاخره نقش تمدن ایرانی در تبلیغ دین اسلام در داستان زیر حکایت از این مطلب دارد که نقش ایرانیان در گسترش اسلام کمتر از مسلمانان حجاز نبوده است.
پس از تسلط و هرز بر يمن كشور يمن تحت الحمايه كشور ساسانى بود تا اسلام منتشر شد و يمن و ايران را هم فرا گرفت اين ارتباط مردم يمن با ايران و تربيت و تمدن ايرانى سبب شد كه اعراب يمن داراى هوش و استعداد و واقع بينى سرشارى شدند و براى فهم حقائق اسلام از ساير قبائل عرب آمادهتر گرديدند.13
خدمات اسلام به ایران
هرچند تمدن ایرانی قدمتی طولانی دارد اما اگر خدمات دین مبین اسلام و دستورات کارآمد الهی نبود هیچ گاه عیوب و نواقص این فرهنگ مرتفع نمی شد و بنای این تمدن که محتاج ترمیمهای فراوانی بود فرو می ریخت. به همین دلیل در این قسمت به بیان خدمات اسلام به ایران می پردازیم.
اولين چيزى كه اسلام از ايران گرفت، تشتت افكار و عقايد مذهبى بود و به جاى آن وحدت عقيده برقرار كرد. اين كار براى اولين بار به وسيله اسلام در اين مرز و بوم صورت گرفت. مردم شرق و غرب و شمال و جنوب اين كشور كه برخى سامى و برخى آريايى بودند و زبانها و عقايد گوناگون داشتند و تا آن وقت رابط ميان آنها فقط زور و حكومت بود، براى اولين بار به يك فلسفه گرويدند. فكر واحد، آرمان واحد، ايده آل واحد پيدا كردند، احساسات برادرى ميان آنها پيدا شد.14
ايران در پرتو گرايش به اسلام در همان وقت كه كشورهاى گرونده به مسيحيت در تاريكى قرون وسطى فرو رفته بودند، هم دوش با ساير ملل اسلامى و پيشاپيش همه آنها مشعل دار يك تمدن عظيم و شكوهمند به نام «تمدن اسلامى» شد.
اسلام حصار مذهبى و حصار سياسى كه گرداگرد ايران كشيده شده بود و نمىگذاشت ايرانى استعداد خويش را در ميان ملتهاى ديگر بروز دهد و هم نمىگذاشت اين ملت از محصول انديشه ساير ملل مجاور يا دوردست استفاده كند، در هم شكست؛ دروازههاى سرزمينهاى ديگر را به روى ايرانى و دروازه ايران را به روى فرهنگها و تمدنهاى ديگر باز كرد که نتیجه آن برای ایرانیان این بود که توانستند هوش و لياقت و استعداد خويش را به ديگران عملًا ثابت كنند به طورى كه ديگران آنها را به پيشوايى و مقتدايى بپذيرند.
عجيب اين است كه سرجان ملكم انگليسى، قرن اول و دوم اسلامى را كه دوره رنسانس و شكفتن استعدادهاى علمى و معنوى ايرانيان پس از يك ركود طولانى است، قرنهاى سكوت و خمود ايرانى مىنامد. سرجان ملكم عمداً مىخواهد قضايا را از زاويه سياسى و با عينك تعصبات نژادى كه مخصوصاً استعمار قرن نوزدهم به شدت تبليغ مىكرد، بنگرد و ارائه دهد. از نظر سرجان ملكم آن چه فقط بايد آن را به حساب آورد اين است كه چه كسى و از چه نژادى بر مردم حكم مىرانده است، و اما توده مردم در چه حال و وضعى بودهاند و چه برده و چه باختهاند، نبايد به حساب آيد. امثال سرجان ملكم هرگز تأسفى ندارند كه مثلًا چرا حجاج بن يوسف آدم مىكشت و ستم مىكرد؛ تأسفشان و در حقيقت اظهار تأسفشان تحت اين عنوان است كه چرا يك نفر ايرانى به جاى حجاج بن يوسف كارهاى او را نكرد؟
گوستاولوبون مىگويد: «اهميت ايرانيان در تاريخ سياست دنيا خيلى بزرگ بوده است ولى برعكس در تاريخ تمدن خيلى خرد بوده است. در مدت دو قرن كه ايرانيان قديم بر قسمت مهمى از دنيا سلطنت داشتند شاهنشاهى فوق العاده باعظمتى به وجود آوردند، ولى در علوم و فنون و صنايع و ادبيات ابداً چيزى ايجاد نكردند و به گنجينه علوم و معرفتى كه از طرف اقوام ديگرى كه ايرانيان جاى آنها را گرفته بودند [باقى مانده بود] چيزى نيفزودند ايرانيان خالق نبودند بلكه تنها رواج دهنده تمدن بودند و از اين قرار از لحاظ ايجاد تمدن اهميت آنها بسيار كم بوده است.»
كلمان هوار، مورخ فرانسوى مؤلف كتاب ايران باستانى و تمدن ايران مىگويد: «ايران مملكتى بود نظامى كه چه علوم و چه صنايع و فنون محال بود در آن جا رشد و نمو نمايد و پزشك يونانى كه در مدارس مناطق مديترانه تربيت مىشد تنها نماينده علوم در ايران بود، هم چنان كه هنرمندان بيگانه از قبيل يونانيان و اهالى ليدى و مصريها تنها نمايندگان صنعت و هنر در آن مرزوبوم بودند و هكذا مستوفيها نيز كلدانى و آراميهاى سامى نژاد بودند.»
ژ. راولينسون در كتاب سلطنتهاى پنجگانه بزرگ عالم مشرق زمين گفته است: «ايرانيان قديم ابداً كمكى به ترقى علم و دانش ننمودند. روح و قريحه اين قوم هيچ وقت با تحقيقاتى كه مستلزم صبر و حوصله باشد، با تجسسات و تتبعات و كاوشهاى پرزحمتى كه مايه ترقيات علمى است ميانه نداشته است ... ايرانيان از آغاز تا پايان سلطنت و عظمتشان ابداً التفاتى به تحصيلات علمى نداشته و تصور مىنمودند كه براى ثبوت اقتدار معنوى خود همانا نشان دادن كاخ شوش و قصرهاى تخت جمشيد و دستگاه عظيم سلطنت و جهاندارى آنها كافى خواهد بود.»
شك نيست كه اين گونه اظهار نظرها يك بدبينى و سوء ظن بي جا نسبت به قوم ايرانى است. گذشته از اين كه اين گونه معرفى و توصيف ايران قديم (ايران قبل از اسلام) مبالغه آميز به نظر مىرسد نمىبايست نقص كار را از نقص استعداد ايرانيان بدانند و گناه رژيم موبدى را به گردن استعداد ايرانى بيندازند. دليل مطلب اين است كه همين قوم در دوره اسلام استعداد خويش را در كمك به فرهنگ و تمدن به حد اعلى ارائه داد.
آقاى گوستاو لوبون و كلمان هوار و راولينسون اين مطلب را قبول دارند، گوآن كه به غلط آن را تحت عنوان «تمدن عرب» ياد مىكنند و حال آن كه تمدن اسلامى هم چنان كه تمدن ايرانى يا هندى نيست تمدن عرب هم نيست.
اسلام نشان داد كه تصور سابق الذكر درباره ايرانيان غلط است. اسلام استعداد و نبوغ ايرانيان را هم به خودشان نشان داد و هم به جهانيان، و به تعبير ديگر ايرانى به وسيله اسلام خود را كشف كرد و سپس آن را به جهانيان شناسانيد.
چرا در دوران قبل از اسلام افرادى لااقل مانند ليث بن سعد و نافع و عطا و طاووس و يحيى و مكحول و صدها نفر ديگر، پيشواى معنوى مردم مصر و عراق و شام و يمن و حجاز و مراكش و الجزاير و تونس و هند و پاكستان و اندونزى و حتى اسپانيا و قسمتى از اروپا نشدند؟ چرا در آن دورهها شخصيتهايى مانند محمد بن زكرياى رازى و فارابى و بوعلى ظهور نكردند؟)15
خدمات ايران به اسلام
همان گونه که اسلام باعث شکوفاتر شدن استعداد ایرانیان و تعالی بیشتر آنان شد تمدن کهن ایرانی هم خدمات شایانی به تمدن اسلامی که تازه شکل گرفته و نیاز به دمیده شده روح تازه ای داشت ارائه داد تا بتواند سخن خود را از مرزهای حجاز به خارج آن منتقل نموده و ملل مختلف دنیا را با حقیقت این دین انسان ساز آشنا کند. هم چنین با توجه به این که برای القای مطلبی جدید به انسانها نیاز است تا از اسباب و وسایل مختلفی کمک گرفته شود؛ ایرانیان برای ترویج اسلام با کمک از فرهنگ ،ذوق و هنر، زبان و دیگر توانایی های خود کمکهای فراوانی در اختیار اسلام قرار داد که در این بخش به طور اختصار به برخی از آنها اشاره می کنیم.
گستردگى و همه جانبگى16
ايرانيان بيش از هر ملت ديگر نيروهاى خود را در اختيار اسلام قرار دادند و بيش از هر ملت ديگر در اين راه صميميت و اخلاص نشان دادند. در اين دو جهت هيچ ملتى به پاى ايرانيان نمىرسد، حتى خود ملت عرب كه دين اسلام در ميان آنها ظهور كرد. هدف ما در اين بخش اثبات اين دو جهت است، خصوصاً جهت دوم.
راجع به خدمات فراوان ايرانيان به اسلام زياد سخن گفته مىشود، ولى كمتر به اين نكته توجه مىشود كه ايرانيان شاهكارهاى خود را در راه خدمت به اسلام به وجود آوردند و جز نيروى عشق و ايمان نيروى ديگرى قادر نيست شاهكار خلق كند. و در حقيقت اين اسلام بود كه استعداد ايرانى را تحريك كرد و در او روح تازهاى دميد و او را به هيجان آورد؛ اگر نه، چرا ايرانيان صد يك اين همت را در راه كيش پيشين خويش بروز ندادند؟.
اولين خدمتى كه بايد از آن نام برد، خدمت تمدن كهن ايرانى به تمدن جوان اسلامى است. اين تمدن كهن به تمدن جوان و باعظمت اسلامى كمك و خدمت فراوان نمود.
خدمات ايرانيان مسلمان در جبهههاى مختلف صورت گرفته است: جبهه نشر و تبليغ و دعوت ملتهاى ديگر، جبهه سربازى و نظامى، جبهه علم و فرهنگ، جبهه ذوق و صنعت و هنر.
ذوق و صنعت17
خدمات ذوقى و احساسى بيش از خدمات فرهنگى مىتواند نشان دهنده احساسات پاك و خالصانه ايرانيان بوده باشد، زيرا بيش از آنها سروكارش با عشق و ايمان است. بهطور كلى شاهكارها مولود عشقها و ايمانهاست. زر و زور هرگز قادر نيست شاهكار خلق كند، تنها عشق و ايمان است كه شاهكار مىآفريند. اين قاعده درباره شاهكارهاى فكرى هم صادق است و بسيارى از آثار ايرانيان در بخش علوم و فرهنگ اسلامى شاهكار است، اما درباره شاهكارهاى ذوقى و احساسى خيلى روشنتر و واضحتر است.
شاهكارهاى صنعتى ايران در دوره اسلامى اعم از معماريها، نقاشيها، خوشنويسىها، تذهيب كارىها، خاتم كارىها، كاشيكارىها و معرَّقسازىها و غيره بيشتر در زمينههاى دينى اسلامى بوده است.
آن چه بر همه واضح است اين است كه شاهكارهاى فوق، همه در مساجد و مشاهد و مدارس و قرآنها و كتب ادعيه تجلى كرده است. معمارها هنر خود را در مساجد و مشاهد و مدارس اسلامى بروز دادهاند، هم چنين كاشيكارها، خاتم كارها و كتيبه نويسها. گنجينههاى قرآن كه در موزههاى مختلف كشورهاى اسلامى و احياناً كشورهاى غيراسلامى هست، ارج هنر ايرانى را در زمينههاى اسلامى و در حقيقت جوشش روح اسلامى را در ذوق ايرانى مىرساند.
ايرانيان نه تنها در ايران، در غيرايران نيز آثار هنرى و فنى اسلامى زيادى به وجود آوردهاند. در برخى كشورهاى غيراسلامى كه مسلمانان در اقليتند مانند هند و چين، آثار اسلامى زيادى هست كه با دست ايرانيان به وجود آمده و سند اخلاص ايرانيان نسبت به اسلام است.
يكى از مظاهر خدمات ذوقى و احساسى ايرانيان به اسلام خدماتى است كه از راه زبان فارسى به اسلام كردهاند. ادبا و عرفا و سخنوران ايرانى، حقايق اسلامى را با جامه زيباى فارسى به نحو احسن آرايش دادهاند؛ حقايق اسلامى را با تمثيلاتى لطيف مجسم كرده و معانى لطيف قرآنى را در قالب حكاياتى شيرين بيرون آوردهاند. مثنوى مولانا بهترين شاهد اين مدعاست.
خدمات زبان فارسى درى به اسلام، خود موضوع بحث و تحقيق جداگانهاى است. اگر كسى در اين موضوع مطالعه كند مىبيند اين زبان در طول عمر تقريباً هزارودويست ساله خود در دوره اسلام، بيش از هر چيز ديگر در خدمت اسلام بوده است. اگر كسى تنها در صدد جمع آورى اشعار عالى فارسى درباره توحيد اسلام، توصيف قرآن، مدح رسول اكرم صلى الله عليه و آله و مدح اهل البيت عليهم السلام برآيد چند جلد كتاب خواهد شد، تا چه رسد به اشعارى كه در لباس غزل يا قصه يا پند و اندرز، حقايق اسلامى را بيان كرده است.
شعر فارسى و نثر فارسى در طول دوازده قرن، از مضامين قرآن و حديث به شدت متأثر بوده است. اغلب مضامين عالى عرفانى و موعظهاى فارسى ريشهاى قرآنى يا حديثى دارد و تحت تأثير قرآن و سنت راه تعالى را طى كرده است.
دشمنى برخى عناصر با زبان فارسى درى- كه گاهى با پيشنهاد بيرون كردن لغات عربى و گاهى پيشنهاد تغيير خط ابراز مىشود- همه براى اين است كه اين زبان بيش از هر چيز ديگر يك زبان اسلامى است و نمايانگر فرهنگ اسلامى است.
پا نوشتها :
8- بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ، فیض الاسلام، سید علینقی،ص 103
9- زندگانى حضرت امام موسى كاظم عليه السلام ،خسروی،موسی،ص 271
10- همان
11- همان
12- درر الأخبار با ترجمه،جمعی از نویسندگان،ص 321
13- روضه كافى ،ترجمه كمرهاى ، ج1 ،ص 129
14- خدمات متقابل ایران و اسلام،مطهری،مرتضی، ص 340
15- همان،ص 329
16- همان،ص 581
* استفاده از این مقاله بدون ذکر نام نویسنده و سایت جایز نیست *