پس از انقلاب صنعتي، چهرۀ اروپا روزبهروز به سرعت دگرگون ميشد و اروپاييان در رشتههاي مختلف علوم و فنون بر مسلمين پيشي گرفتند. در اين زمان شرق به خواب طولاني فرو رفته بود ولي اروپا با پيدايش صنايع و توليد انبوه و اشباع بازار داخلي خود نياز به بازار خارجي براي صدور مازاد توليد و نيز تهيه مواد خام پيدا كرده بود و دوران استعماري و دستاندازي به سرزمينهاي ديگر را آغاز نموده بود. اواخر قرن نوزدهم شورشهايي در فلسطين برپا شد و انگلستان كه در اين سالها مدافع عثماني بود، ناگهان تغيير روش داد و در برابر عثماني قرار گرفت و از شورشيان حمايت كرد. زيرا در اين زمان هندوستان مهمترين مستعمره انگليس و منبع قدرت و ثروت آن بود و لذا براي حفظ هندوستان ناگزير از تسلط بر ممالك آسيا و جلوگيري از خطر تهاجم روسيه و فرانسه (دو رقيب مقتدر اروپايي) به هند بود و بايد بر كانال سوئز كه دست عثماني بود مسلط ميشد. دولت انگليس اعراب را در شورش عليه تركهاي عثماني تحريك ميكرد. از جمله «حسين، امير مكه» را كه نماينده عثماني در حجاز و مردي جاهطلب بود تحريك كرد كه با حمايت انگليس از عثماني، جدا شود. در 1916 (1334ه ق) قرارداد «سايكس-پيكو» و «سازونوف» ميان روسيه، فرانسه و بريتانيا، سه قدرت اصلي اروپا به امضا رسيد كه سرزمينهاي تجزيه شده از عثماني را ميان خويش تقسيم كنند اما انگلستان كه چندي بعد آن پيمان را مغاير با سلطه خود بر كانال سوئز ديد در 1917 (1335ه ق) با استفاده از ضعف روسيه و انقلابي كه در آن كشور به وقوع پيوست، از پيمان سرباز زد و فلسطين را تحت قيموميت خويش درآورد. اين اقدامات در شرايطي رخ داد كه تقويت و ترويج انديشه ناسيوناليسم به عنوان راهي براي تجزيه و تضعيف دولت عثماني به شدت از جانب امپراطوري انگليس پيگيري ميشد. انديشه ناسيوناليسم كه به تدريج در بسياري از كشورهاي مسلمان جايگزين هويت اسلامي گرديد به عنوان اصليترين حربه استعمار قرار گرفت و نتيجه آن رشد گرايشهاي قومي و نژادي و دامن زدن به حركتهاي تفرقهانگيز و تجزيهطلبانه در سرزمينهاي اسلامي به ويژه قلمرو دولت عثماني بود. در همين راستا بود كه ادعاي موهوم وحدت نژادي يهوديان عالم كه به لحاظ واقعيتهاي تاريخي به شدت مخدوش و مردود است در انگليس مطرح و دامن زده شد و عدهاي از يهوديان، انديشه ملت واحد يهود را مطرح و جهت تشكيل كشوري مستقل براي استقرار آن ملت، اقداماتي را شروع كردند كه مورد تشويق و حمايت جدي دولت انگليس قرار گرفت. اين عده گرفتن كمكهاي مالي از يهوديان ثروتمند را آغاز نموده و براي پيشبرد مقاصد خود حزبي را تشكيل دادند و نام صهيون را كه نام كوهي در فلسطين است (و آرامگاه حضرت داود و حضرت سليمان و عدهاي از انبياي بني اسرائيل در بالاي آن قرار دارد) بر خود نهادند. اواخر قرن نوزدهم (1882-1898) اقداماتي توسط يهوديان ناسيوناليست براي مهاجرت و اسكان يهوديان به فلسطين انجام شد اما چون عدهاي از روحانيون يهود از اهداف سياسي آن و ارتباط اين اقدام با برنامههاي استعمارگران آگاه شدند و مخالفت كردند اين اقدام نهضت صهيوني شكست خورد، اما در اوايل قرن بيستم با استفاده از سلطه انگليس بر فلسطين، راهحل تشكيل يك كشور يهودي را در برابر ضديت با يهوديان جهان و آزار آنان مطرح كرد زيرا رؤياي ايجاد كشور باستاني اسرائيل آرمان صهيونيزم است. انگلستان نيز در اين زمان به پايگاهي براي تداوم سلطه خود در اين منطقه نياز داشت. حزب صهيوني اگرچه با مخالفت سازمانهاي يهودي ديگر با اين طرح روبرو شده بود اما شاخههايي در ممالك اروپايي تأسيس كرده بود و تضمين نموده بود پس از خاتمه جنگ در صورتي كه دولت عثماني متحد آلمان، شكست خورد فلسطين تبديل به مملكت يهود گردد چون تا پيش از جنگ جهاني اول بيتالمقدس رسماً دست عثمانيها بود. كوشش صهيونيستها نتيجهبخش بود و توانست نظر «لرد بالفور» وزير خارجه انگليس را جلب كند و در آمريكا هم موفق به جلب نظر رجال اين كشور شد. سرانجام در نوامبر 1917 اعلاميه بالفور در مورد تصويب طرح تأسيس «كانون ملي يهود» در سرزمين فلسطين، در كابينه انگليس منتشر شد. شريف حسين، امير مكه خود متحد انگليسها بود، از دولت انگليس توضيح خواست و دولت مزبور پاسخ داد كه تصميم كمك به مراجعت يهود به فلسطين منافاتي ندارد. در اين پاسخ از تشكيل دولت اسرائيل هيچ سخني به ميان نيامده بود. اواخر جنگ، قسمتي از فلسطين توسط لشكر يهود وابسته به سازمان صهيونيستي اشغال گرديد كه بازتاب نامطلوبي در اعراب داشت. از قبل هم گروههاي كوچك يهودي به عنوان مستعمرهنشين در فلسطين اسكان داده شده بودند كه اراضي عربهاي محلي را ميخريدند و مزارع يهودي ايجاد ميكردند. در 25 آوريل 1920 متفقين و جامعه ملل، قيموميت فلسطين را رسماً به دولت انگليس واگذار كردند و آن را موظف نمودند كه با تأسيس كانون ملي يهود، در اجراي اعلاميه بالفور كمك كند. در اين زمان فقط 50 هزار يهودي در فلسطين وجود داشت اما به وسيله حكومت جديد كه از سوي انگليس به يك يهودي واگذار شده بود، باب مهاجرت يهوديان گشوده شد و جمعيت آنان فزوني گرفت كه اين امر شورش و مخالفت اعراب را موجب گرديد. چرچيل وزير مستعمرات انگليس در واكنشي طي يك اعلاميه اظهار داشت كه قصد ندارند سراسر خاك فلسطين را به يك كشور يهودي تبديل كنند و مهاجرت فقط در حد تأسيس كانون ملي يهود و آنقدر كه استطاعت اقتصادي فلسطين اجازه دهد دنبال خواهد شد. سازمانهاي خودمختار تجاري، اقتصادي و اجتماعي و حتي تروريستي يهود در فلسطين به سرعت تشكيل ميشد كه ثروتمندان يهود از سراسر دنيا به آنها كمك مالي ميكردند. در اين هنگام، اعراب ناهماهنگ و دچار تفرقه بودند و جز در شعار كمك ديگري به فلسطينيها نميكردند. اعراب فلسطيني و مسيحيان اختلافات خويش را كنار نهاده و در برابر دشمن مشترك متحد شدند. در تابستان 1929 نخستين برخورد خونين ميان اعراب فلسطيني و صهيونيستهاي مهاجر درگرفت و صهيونيستها و سربازان انگليسي با آتش گشودن به فلسطينيها حدود 351 تن را شهيد، عدهاي را مجروح يا دستگير و عدهاي را محكوم به حبس مادامالعمر و يا اعدام كردند. در اواخر دهه 1920 تا 1936 قيام مسلحانه شيخ عزالدين قسام به وقوع پيوست و او با نيروهاي انگليسي و صهيونيستي به جنگ پرداخت كه سرانجام خود و يارانش به شهادت رسيده و عدهاي دستگير شدند. در 1937 عبدالقادر حسيني رهبري مبارزات را در دست گرفت كه او نيز پس از جنگهاي زيادي همراه با يارانش به شهادت رسيد. در 1944 حسين سلامه فرماندهي جنگ با نيروهاي مشترك انگليسي و صهيونيستي را به عهده گرفت كه او نيز به شهادت رسيد. از دهه چهل مسئله عربي شد و در رأس مسايل بينالمللي قرار گرفت. دولت انگليس در برابر اين مبارزات و واكنشهاي سياسي اعراب، سرانجام مهاجرت بيرويه يهوديان را محدود كرد اما با مخالفت سرسختانه صهيونيستها و حتي اقدامات تروريستي آنها مواجه شد. در طول جنگ جهاني دوم آرامش نسبي بر فلسطين حكمفرما بود اما پس از اين كه دولت انگليس در 14 مه 1948 (1367ه ق) به قيموميت خود خاتمه داد و قشونش را از فلسطين خارج كرد در همان روز شوراي ملي يهود در تلآويو تشكيل شد و موجوديت دولت اسرائيل را اعلام كرد. طبق هماهنگيهاي قبلي چند ساعت بعد ترومن رئيسجمهور وقت آمريكا دولت جديد اسرائيل را به رسميت شناخت و انگليسيها هم در هنگام خروج، تجهيزات خويش را در اختيار آنان گذاشتند. از آن پس دخالتهاي سازمان ملل در مورد فلسطين و پيشگيري از حملات صهيونيستها به فلسطينيها بياثر گرديد و صهيونيستهاي غاصب شروع به تصرف شهرها و روستاها و اخراج فلسطينيها از خانه و كاشانهشان كردند و چون با مقاومت مردم فقير و مظلوم مواجه گرديدند جناياتي مانند كشتار دهكده ديرياسين و كفر قاسم را در آوريل 1948 به راه انداختند كه موجب گسترش وحشت فلسطينيهاي بيپناه گرديد و آنان هم به اردن ميگريختند. ارتشهاي عربي براي دفاع از فلسطينيها وارد عمل شدند اما اسرائيليها با حمايت اروپا و آمريكا و ارسال سيل هواپيما و اسلحه به مقابله با اعراب پرداختند و در اين نبرد، بيش از يك ميليون فلسطيني عرب آواره شدند. دولت اسرائيل به طرحهاي سازمان ملل براي تقسيم فلسطين به دو منطقه عرب و يهود كه اورشليم به هيچ يك از آنها تعلق نداشته باشد و تحت سرپرستي سازمان ملل، به صورت بينالمللي اداره شود و ... اعتنا نميكرد. از آن سو گروهها و سازمانهاي مختلف چريكي از فلسطينيان تشكيل ميشد تا از حق طبيعي و مسلم خويش دفاع كنند. در 28 ماه مه 1964 كنگره فلسطين در شهر قدس تشكيل شد و تأسيس «سازمان آزاديبخش فلسطين» را اعلام نمود و ارتش آزاديبخش فلسطين تشكيل گرديد كه در نتيجه آن مبارزات شكل جديدي به خود گرفت و از اين پس هزاران شهيد تقديم آزادي فلسطين شدند. لازم به تذكر است كه در اين زمان جمعيت يهوديان عليرغم مهاجرتهاي بيوقفه و .... هنوز در مقايسه با اعراب و مسلمانان در اقليت بودند. در پنجم ژوئن 1967 (1387ه ق) اسرائيل با يك حمله غافلگيرانه به فرودگاههاي كشورهاي عربي مصر، سوريه و اردن وارد جنگ شد و كناره غربي رود اردن و نوار غزه در اردن، بلنديهاي جولان در مرز سوريه و صحراي سينا در مصر را اشغال كرد كه به جنگ شش روزه اعراب و اسرائيل مشهور شد. درس مستقيم شكست اعراب اين بود كه اسرائيل با جنگ كلاسيك رژيمهاي عربي، از بين نميرود به ويژه كه متكي به مدرنترين سلاحهاي آمريكا و اروپاست و بايد با تقويت گروههاي چريكي با آن مبارزه كرد. سازمان ملل طي قطعنامهاي اسرائيل را ملزم به عقبنشيني از اراضي اشغالي نمود اما اسرائيل خودداري كرد. پس از آن شهر بيتالمقدس را كه تحت حاكميت اردن بود و بيتاللحم و 27 دهكده ديگر را طبق مصوبهاي كه دولت اسرائيل صادر كرد، ضميمه خاك خود نمود و كوشيد اقليت 3 هزار نفري يهودي را در بيتالمقدس به اكثريت تبديل كند كه اين تعداد را به 190 هزار تن رساند. در 11 آگوست 1969 مسجدالاقصي را به آتش كشيدند و علت آن را اتصال سيمهاي برق جلوه دادند. احداث شهركهاي يهودينشين در مناطق اشغالي با سرعت انجام ميشد و دولت اسرائيل ميكوشيد چهره اسلامي شهرهايي مانند بيتالمقدس راتبديل به شهري يهودينشين سازد. دولت غاصب به عنوان يافتن الواح و كتيبهها و يادبودهاي انبياء و اقوام گذشته دست به حفاريهاي زيادي در اطراف مسجد صخره و مسجدالاقصي و حرم بيتالمقدس زد تا بدينوسيله علاوه بر آواره كردن عدهاي ديگر از اعراب، زمينه ويرانسازي و تجديد بناي اين اماكن را فراهم نمايد. اسرائيل با حمايت آمريكا، انگليس و اروپا با قدرت پيش رفت و پس از مدتها تلاش و عليرغم مخالفتهاي زياد اعراب و حتي مخالفت سازمان ملل سرانجام دولت اسرائيل پايتخت خود را از تلآويو به اورشليم (بيتالمقدس) انتقال داد. پس از جنگ شش روزه در ژوئن 1967 كه موجب تحقير اعراب شد، سازمانهاي مقاومت فلسطيني كه در اردوگاههايي در اردن، سوريه و لبنان تعليم مي ديدند و استقرار داشتند بر شدت عمليات خود افزودند.شهر كرامه در 25 كيلومتري غرب امان (پايتخت اردن) در درۀ اردن واقع شده است كه عدهاي از آوارگان فلسطيني را در خود جاي داده بود. در اثر جنگ ژوئن 1967 اعراب و اسرائيل، كرامه در 4 كيلومتري خط جديد آتشبس صهيونيستها و در تيررس آنها قرار گرفت و جمعيت آوارگان ساكن كرامه از 25000 نفر به دو برابر افزايش يافت. سازمان فتح با توجه به نزديكي كرامه به مواضع صهيونيستها آنجا را پايگاه خود ساخت. وزير دفاع رژيم صهيونيستي اعلام كرد كرامه به پايگاه اساسي مقاومت فلسطين تبديل شده است و فلسطينيها در مقابل تهديدات اسرائيل تصميم به مقابله تا آخرين نفس گرفتند. يكي از توجيهات آنان اين بود كه با ايستادگي در كرامه به رژيم اردن تفهيم خواهند كرد كه ريختن خون فلسطينيها بر سرزمين كرامه به آنان حق ماندن در اين سرزمين و گسترش عمليات مسلحانه از دره اردن را خواهد داد. با يورش نيروهاي زميني و زرهي و كاملاً مجهز اسرائيلي به شهر كرامه و جنگ تن به تن با 300 چريك فلسطيني عدۀ زيادي از صهيونيستها كشته شده و سربازان اسرائيلي عقبنشيني كردند. اين مقاومت راه و رمز جديدي را براي پيروزي ملت فلسطين ترسيم كرد و از آن پس عده زيادي داوطلب پيوستن به سازمان چريكي فتح شدند. در نبرد كرامه وسيعترين حمايتهاي تودهاي و حمايتهاي دولتهاي عرب نثار مقاومت فلسطين شد كه از جمله همكاري ارتش اردن با چريكها بود. اما اين همكاري موقت بود و تهديدات بعدي اسرائيل و رشد مقاومت فلسطين، منازعات چريكها با دولت اردن را تشديد ميكرد كه منجر به حوادث خونين سپتامبر سياه در سال 1970 و درگيري رژيم اردن با چريكها شد. ارتش مصر در اكتبر 1973 (1393 ه.ق) به طور ناگهاني و با شعار الله اكبر از كانال سوئز گذشت و با شكستن خط دفاعي بارليو كه در آن زمان به عنوان خط دفاعي تسخيرناپذير معروف بود و حمايت نيروي هوايي به صحراي سينا و داخل خاك اسرائيل هجوم برد واز طرف شرق نيز به طور همزمان نيروي هوايي سوريه تهاجم عليه اسرائيل را آغاز نمود ودر همان روزهاي اول دهها هواپيماي اسرائيل نابود شد و هزاران اسرائيلي كشته يا اسير شدند و افسانه شكستناپذيري آن باطل شد. اما با حمايت سريع نظامي آمريكا و غرب در روزهاي بعد وضع جنگ تغيير كرد و در حاليكه اعراب ديگر از كمك به مصر و سوريه دريغ ورزيدند ارتش اسرائيل با هليبرد نيروها توانست در غرب كانال سوئز منطقه محدودي را به تصرف خويش درآورد. سرانجام در كيلومتر 601 قاهره گفتگو براي پايان دادن به جنگ آغاز گرديد كه با انعقاد قرارداد صلح، جنگ پايان يافت. پس از جنگ رمضان، انورسادات كه به جاي جمال عبدالناصر رهبر ملي مصر به رياست جمهوري رسيده بود، خط سازش با آمريكا و غرب را پيش گرفت. پس از سركوبي مقاومت فلسطين توسط رژيم اردن در سپتامبر 1970، بار ديگر ارودگاه آوارگان فلسطيني در لبنان مورد حمله فالانژيستها و راستگرايان لبنان كه از سوي اسرائيل حمايت ميشدند قرار گرفت. نخست در ماه مه 1975 فالانژهاي حزب كتائب (مسيحي مذهب) در عينالرمانه اتوبوس حامل چريكها و مردم غير نظامي فلسطيني را به گلوله بسته و دهها تن را شهيد و مجروح ساختند كه اين درگيري به ساير نقاط لبنان گسترش يافت و اوج آن محاصره اردوگاه تلزعتر و به توپ بستن آن بود كه به علاوه كمبود غذا و دارو هزاران تن كشته و مجروح شدند و از آن پس در لبنان جنگهاي داخلي ادامه يافت و ساختار سياسي جامعه و حكومت لبنان را نيز تحتتأثير خود قرار داد. از مهمترين حوادثي كه در تاريخ انقلاب فلسطين روي داد و نقطه عطفي در روابط اعراب و اسرائيل بود، پيمان كمپ ديويد در سال 1978 (1398 ه.ق) ميباشد. مصر پس از جمال عبدالناصر از اوايل دهه هفتاد به ويژه پس از جنگ رمضان خط سازش را آغاز كرده بود. سادات در 1972 مستشاران نظامي شوروي را از مصر اخراج كرده بود. در سال 1975 نيز قرارداد سينا را با اسرائيل منعقد ساخت و سرانجام در 1978 در محل كمپ ديويد، با مناخيم بگين نخستوزير اسرائيل و جيمي كارتر رئيسجمهور آمريكا پيمان صلح با اسرائيل را منعقد ساخت و رژيم غاصب را به رسميت شناخت و شكافي در اعراب به وجود آورد. اين واقعه در آستانه پيروزي انقلاب ايران روي داد. اگرچه حوادث قبلي و خيانت كمپ ديويد آثار يأُس و انفعال گستردهاي در اعراب و مسلمانان به وجود آورده بود اما پيروزي انقلاب در ايران در سال 1979 (1399ه.ق/1357ه.ش) و سرنگوني مقتدرترين ژاندارم غرب در منطقه و بزرگترين حامي اسرائيل يعني رژيم شاه، روح دوبارهاي به كالبد مبارزات ضد صهيونيستي دميد و نشاط غريبي در لبنان و فلسطين به پا خاست به ويژه كه شعار « امروز ايران فردا فلسطين» سرلوحه شعارهاي انقلاب اسلامي ايران بود.
این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=2106
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.