پژوهش از: محسن رمضانی گل افزانی (فروردین ۱۳۹۰)
توزيع ثروت در جامعه
در تعليمات ديني به نحوه توزيع ثروت در جامعه بسيار توجه شده است تا غني و فقير بتوانند به يك اندازه از منابع عمومي استفاده كنند و ثروت در دست عده محدودي تجمع پيدا نكند و عده ای محروم از منابع الهي بمانند دستوراتي چون انفاق نمودن، صدقه دادن ، پرداخت خمس و زكات و نيز اخذ ماليات از مردم هم در همين راستا مي باشد و رهبر انقلاب هم در صحبتهاي خود در سال جديد(1390) به آن تاكيد داشتند و فرمودند: من به مسئولان كشور توصيه مي كنم كه در زمينهى اهميت ارتقاء سهم بهرهورى در رشد اقتصادى كشور با مردم حرف بزنند؛ بگويند ارتقاء سهم بهرهورى در رشد اقتصادى كشور و هم چنين كاهش فاصلهى درآمدى دهكهاى بالا و پائين جامعه - اين شكاف درآمدها، شكاف اقتصادى بين بخشهاى مختلف جامعه - چقدر اهميت دارد. اين فاصلهها و شكافها مطلوب ما نيست؛ اسلام اين را نمىپسندد. تا حدى كه در برنامهى پنجم تعيين شده است، بايد تلاش كنند اين كارها انجام بگيرد.22
«البته افكارى نيز وجود دارد كه براى جمع آورى و ذخيره كردن مال مانعى نمىبيند، بلكه «تكاثر» (زيادهخواهى و فزوندارى) را مىستايد و به «تعديل مالى» توجّهى ندارد و باز گذاشتن دست سرمايهداران را مىپذيرد، تا هر گونه مىخواهند عمل كنند و به بهرهكشى از مردمان بپردازند و دستمزدها را به ميل خود تعيين نمايند و در نرخ گذارى و مقدار دارايى و كيفيت مصرف و ديگر تصرّفات مالى آزاد باشند، صاحبان اين گونه افكار، به نامهايى ظاهر الصّلاح از توانگران متكاثر جانب دارى نيز مىكنند.
آيا براى پايمال كردن تكاثر و متكاثران، برخوردى شديدتر از «سوره تكاثر» و لحن كوبنده آن هست: «أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ : باليدن به بسيارى مال و فرزندان، شما را به غفلت واداشت تا آنگاه كه به ديدار گورها رفتيد (تا مردگان خود را بشمريد) نه چنان است (كه مىپنداريد)، همانا به زودى خواهيد دانست». آيا براى ويران سازى پايگاههاى تموّل فراوان (سرمايهدارى) و اشرافيگرى، تبليغى نيرومندتر از تصريح قرآن كريم به اين امر هست كه، هدف از فرستادن پيامبران و نازل شدن كتابهاى آسمانى و ميزان الهى، برپادارى قسط است در جامعه؟ و آيا براى طرد فاصلههاى كمرشكن معيشتى، انگيزشى رساتر از اين فرياد پر طنين قرآن كريم وجود دارد كه: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ.
نعمتهاى خدا براى همگان آفريده و آماده گشته است، خداوند ثروتمندان را از طغيان و اسراف و تجاوز از حدود منع كرده است، براى همين جهت، يعنى اين كه نعمتهاى خدا براى همگان آفريده و آماده گشته است، خداوند ثروتمندان را از طغيان و اسراف و تجاوز از حدود منع كرده است، تا چنان باشد كه نعمتها در دسترس همگان قرار گيرد، و روزيها به همه مردمان (و جانداران) برسد؛ مىفرمايد: «يا أَيُّهَاالَّذِينَ آمَنُوا، لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا : اى معتقدان متعهّد، روزيهاى پاك را كه خدا بر شما حلال كرده است حرام مشماريد، و (از حدود) تجاوز مكنيد»، و: «كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ لا تَطْغَوْا فِيهِ : از روزيهاى پاكيزه (و حلال) كه به شما دادهايم بخوريد، و اندازه نگاه داريد»؛ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا» بخوريد و بياشاميد، و اسراف نكنيد».23
خداوند بخشنده نعمتها، براى آن كه آدمى را در چارچوب بهرهبردارى معتدل از نعمتهاى الهى محدود سازد و از فزونروى و سركشى در مصرف نگاه دارد، آياتى مؤكّد در باره تقواى اقتصادى و معيشتى نازل كرده است، از جمله: «وَ كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالًا طَيِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ : از هر چيز حلال و پاكيزهاى كه خدا روزى شما كرده است بخوريد، و تقوى را رعايت كنيد ...»، و معلوم است كه استفاده از نعمتهاى الهى، با رعايت تقوى در معيشت، در ضمن چهار امر امكان پذير خواهد بود:
1- رفع نيازمنديهاى زندگى، به وسيله مال، در حدّى مناسب و اقتصادى.2- پرهيز كردن از زيادهطلبى و تكاثر در كسب مال و مالكيّت و اندوختن. 3- دورى گزيدن از مصرف گرايى و اسراف و تبذير در خرج كردن و مصرف مال. 4- انفاق مقدار زايد مال و امكانات (خوراك، پوشاك، مسكن، تحصيل، و امكانهاى مسافرتى عبادى، يا علمى، يا تفريحى) به ديگران.
2- امّا امر اوّل، از آن جهت ضرورت دارد كه تجاوز از ميانهروى و اعتدال در هزينههاى معيشتى، سبب كشيده شدن شخص به امر دوم (تكاثر) و امر سوّم (اسراف) مىشود. امّا امر دوّم، بدان جهت كه زياده روى در كسب مال و اندوختن آن و خواستن و داشتن مقدار فراوانى از آن، آشكارترين مصداق تجاوز از حدود ضرورى و مقرّرات دين در باره مال است و يكى از مظاهر طغيان و سركشى است، خواه در داشتن باشد (كه تكاثر است) و خواه در خرج كردن (كه اتراف است و اسراف) و اين حالت، صرف نظر از اين كه موجب طغيان اقتصادى و اجتماعى- و نيز سياسى- مىشود، موجب طغيان نفسانى و تكبّر روانى و به دنبال آن پيدا شدن فساد در حالت روحى فرد توانگر مصرف گرا و تباهى خلق و خوى او نيز خواهد شد چنان چه در حديث نبوي ديديم به هلاكت خواهد رسيد . امّا امر سوّم كه قبلا توصيح داده شد و امّا امر چهارم، به اين دليل كه بخشيدن مال و انفاق كردن آن، (عملا) به معنى دورى جستن از تعدّى و طغيان در امور مالى است و توزيع اموال و ترك مسابقه براى به دست آوردن هر چه بيشتر آن، پيروى از روش اسلامى است كه تعليمات دين در اين باره تأكيد مىكند.24
امير المؤمنين (ع) درباره اخذ ماليات چنين مي فرمايند: ماليات و بيت المال را به گونهاى وارسى كن كه صلاح ماليات دهندگان باشد، زيرا بهبودى ماليات و ماليات دهندگان، عامل اصلاح امور ديگر اقشار جامعه مىباشد و تا امور ماليات دهندگان اصلاح نشود كار ديگران نيز سامان نخواهد گرفت زيرا همه مردم نان خور ماليات و ماليات دهندگانند. بايد تلاش تو در آبادانى زمين بيشتر از جمع آورى خراج باشد كه خراج جز با آبادانى فراهم نمىگردد و آن كس كه بخواهد خراج را بدون آبادانى مزارع به دست آورد، شهرها را خراب و بندگان خدا را نابود و حكومتش جز اندك مدّتى دوام نياورد.
پس اگر مردم شكايت كردند، از سنگينى ماليات، يا آفت زدگى، يا خشك شدن آب چشمهها، يا كمى باران، يا خراب شدن زمين در سيلابها، يا خشكسالى، در گرفتن ماليات به ميزانى تخفيف ده تا امورشان سامان گيرد و هرگز تخفيف دادن در خراج تو را نگران نسازد زيرا آن، اندوختهاى است كه در آبادانى شهرهاى تو و آراستن ولايتهاى تو نقش دارد و رعيّت تو را مىستايند و تو از گسترش عدالت ميان مردم خشنود خواهى شد و به افزايش قوّت آنان تكيّه خواهى كرد، بدان چه در نزدشان اندوختى و به آنان بخشيدى و با گسترش عدالت در بين مردم و مهربانى با رعيّت، به آنان اطمينان خواهى داشت، آنگاه اگر در آينده كارى پيش آيدو به عهدهشان بگذارى، با شادمانى خواهند پذيرفت، زيرا عمران و آبادى، قدرت تحمّل مردم را زياد مىكند. همانا ويرانى زمين به جهت تنگدستى كشاورزان است و تنگدستى كشاورزان، به جهت غارت اموال از طرف زمامدارانى است كه به آينده حكومتشان اعتماد ندارند و از تاريخ گذشتگان عبرت نمىگيرند.25
پس بنا بر آن چه گذشت، هدف نهايى از مال و به دست آوردن آن، در منطق اسلامى، منحصر به دو امر خواهد بود:
1- تأمين معيشت مقتصدانه و به اندازه كفاف (بس بودن) و نزديك به آن.2- بخشيدن افزونى مال و انفاق كردن و پراكندن آن ميان مردم، تا چنان باشد كه مال تنها در ميان توانگران به گردش نيفتد، و حركات معيشتى و رفاهى و حياتى و پرورشى و تكاملى مردم متوقّف نشود.26
بسيارى از مفاسد اجتماعى و انحطاطهاى تحميل شده بر جامعههاى اسلامى برخاسته از اين گونه چيزهاست:
1- دور شدن ثروتمندان و توانگران مسلمان، از سيره اسلامى، در تحصيل ثروت و تملّك آن، از راه انباشتن و تمام همّت را مصروف آن داشتن و تمايل به فزون خواهى مال و به آن باليدن. 2- كوتاهى كردن علماى مسلمان، در قطع رابطه با متكاثران و صاحبان اموال بزرگ و زندگيهاى افراطى و مسامحه ايشان در حرام شمردن ثروت تكاثرى و تعدّى اقتصادى. 3- خوددارى حكومتگران كشورهاى اسلامى از مبارزه با اين گنجوران متكاثر و ثروتمندان ولخرج، بلكه تمايل نشان دادن به ايشان، و- در بسيارى از اوقات- به حكومت رسيدن خود آنان.4- طرفدارى برخى از كسانى كه مردمان به سخن ايشان گوش فرا مىدهند، از ثروتمندان و مال اندوزان و تأييد كارهاى ايشان. 5- طرح ريزى قوانين و برنامههاى اقتصادى به صورتى كه به سود ثروتمندان و مالداران بزرگ باشد. 27
اما توجه به اين نكته ضروري است كه تمام اين امور بايد در قالب يك برنامه ريزي منظم صورت پذيرد و اسلام هم مخالف تباه كردن سرمايه حتي در جهت كمك به اقشار جامعه است كه در مطالب پيشين توضيح داده شد.
چرخش سرمايه كمكي به اقتصاد پويا
چنان كه آيه شريفه «وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ» (9- 63) سرمايه- داران را تهديد نموده كه وجوه نقدينه را ذخيره ننمايند تا آن كه طبقات كاسب و حرفه دار در اثر تهيدستى از فعاليت بازمانند، بلكه بايد به مصرف مصالح عمومى برسد و با نيروى فعاليت حرفه داران محصول و بهره دهد و ثروت عمومى افزايش يابد و در زندگى عادلانه با سرمايه داران شريك و هم افق شوند. 28
وابستگى سلامت اجتماع به سلامت اقتصاد
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ اين آيه در واقع زير بناى قوانين اسلامى را در مسائل مربوط به" معاملات و مبادلات مالى" تشكيل مىدهد، و به همين دليل فقهاى اسلام در تمام ابواب معاملات به آن استدلال مىكنند، آيه خطاب به افراد با ايمان كرده و مىگويد:" اموال يك ديگر را از طرق نابه جا و غلط و باطل نخوريد" يعنى هر گونه تصرف در مال ديگرى كه بدون حق و بدون يك مجوز منطقى و عقلانى بوده باشد ممنوع شناخته شده و همه را تحت عنوان" باطل" كه مفهوم وسيعى دارد قرار داده است.مىدانيم" باطل" در مقابل" حق" است و هر چيزى را كه ناحق و بى هدف و بي پايه باشد در برمىگيرد. در آيات ديگرى از قرآن نيز با عباراتى شبيه عبارت فوق، اين موضوع تاكيد شده، مثلا: به هنگام نكوهش از قوم يهود و ذكر اعمال زشت آنها مىفرمايد:
وَ أَكْلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ (نساء- 161):" آنها در اموال مردم بدون مجوز و به ناحق تصرف مىكردند" و در آيه 188 بقره، جمله" لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ" را به عنوان مقدمهاى براى نهى از كشاندن مردم به وسيله ادعاهاى پوچ و بى اساس به سوى دادگاهها و خوردن اموال آنها ذكر فرموده است.29
إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ اين جمله، استثنايى است از قانون كلى سابق، ولى به اصطلاح" استثناء منقطع" است يعنى آن چه در اين جمله آمده مشمول قانون سابق، از آغاز نبوده است و تنها به عنوان يك تاكيد و يادآورى ذكر شده، آن هم به نوبه خود يك قانون كلى است زيرا مىفرمايد: مگر اين كه تصرف شما در اموال ديگران از طريق داد و ستدى باشد كه از رضايت باطنى دو طرف سرچشمه بگيرد، طبق اين بيان، تمام مبادلات مالى و انواع تجارتها كه در ميان مردم رايج است چنان چه از روى رضايت طرفين صورت گيرد و جنبه معقول و منطقى داشته باشد از نظر اسلام مجاز است (مگر در مواردى كه به خاطر مصالح معينى، نهى صريح از آن شده است).30
وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحِيماً سپس در ذيل آيه، مردم را از قتل نفس بازمىدارد و ظاهر آن به قرينه جمله إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحِيماً:" خداوند نسبت به شما مهربان است" نهى از خودكشى و انتحار مىباشد، يعنى خداوند مهربان نه تنها راضى نمي شود ديگرى شما را به قتل برساند بلكه به خود شما هم اجازه نمىدهد كه با رضايت خود خويشتن را به دست نابودى بسپاريد، در روايات اهل بيت ع نيز آيه فوق به همين معنى" انتحار" تفسير شده است .31
اكنون اين سؤال پيش مىآيد كه چه ارتباطى ميان مسئله" قتل نفس" و" تصرف باطل و ناحق در اموال مردم" وجود دارد؟! پاسخ اين سؤال روشن است و در حقيقت قرآن با ذكر اين دو حكم پشت سر هم اشاره به يك نكته مهم اجتماعى كرده است و آن اين كه اگر روابط مالى مردم بر اساس صحيح استوار نباشد و اقتصاد جامعه به صورت سالم پيش نرود و در اموال يك ديگر به ناحق تصرف كنند، جامعه گرفتار يك نوع خودكشى و انتحار خواهد شد، و علاوه بر اين كه انتحارهاى شخصى افزايش خواهد يافت، انتحار اجتماعى هم از آثار ضمنى آن است.32
نظارت بر مصرف33
در مسائل اقتصادى تنها موضوع" توليد بيشتر" مطرح نيست، گاهى" كنترل مصرف" از آن هم مهمتر است و به همين دليل حضرت یوسف(ع) در دوران حكومت خود سعى كرد، در آن هفت سال وفور نعمت مصرف را به شدت كنترل كند تا بتواند قسمت مهمى از توليدات كشاورزى را براى سالهاى سختى كه در پيش بود، ذخيره نمايد.در حقيقت اين دو از هم جدا نمىتوانند باشند، توليد بيشتر هنگامى مفيد است كه نسبت به مصرف كنترل صحيحترى شود و كنترل مصرف هنگامى مفيدتر خواهد بود كه با توليد بيشتر همراه باشد.
سياست اقتصادى يوسف( ع) در مصر نشان داد كه يك اقتصاد اصيل و پويا نمىتواند هميشه ناظر به زمان حال باشد بلكه بايد" آينده" و حتى نسلهاى بعد را نيز در بر گيرد و اين نهايت خودخواهى است كه ما تنها به فكر منافع امروز خويش باشيم و مثلا همه منابع موجود زمين را غارت كنيم و به هيچ وجه به فكر آيندگان نباشيم كه آنها در چه شرائطى زندگى خواهند كرد، مگر برادران ما تنها همينها هستند كه امروز با ما زندگى مىكنند و آنها كه در آينده مىآيند برادر ما نيستند.
جالب اين كه از بعضى از روايات چنين استفاده مىشود كه يوسف براى پايان دادن به استثمار طبقاتى و فاصله ميان قشرهاى مردم مصر از سالهاى قحطى استفاده كرد، به اين ترتيب كه در سالهاى فراوانى نعمت مواد غذايى از مردم خريد و در انبارهاى بزرگى كه براى اين كار تهيه كرده بود ذخيره كرد و هنگامى كه اين سالها پايان يافت و سالهاى قحطى در پيش آمد، در سال اول مواد غذايى را به درهم و دينار فروخت و از اين طريق قسمت مهمى از پولها را جمع آورى كرد، در سال دوم در برابر زينتها و جواهرات (البته به استثناى آنها كه توانايى نداشتند) و در سال سوم در برابر چهارپايان و در سال چهارم در برابر غلامان و كنيزان و در سال پنجم در برابر خانهها و در سال ششم در برابر مزارع و آبها و در سال هفتم در برابر خود مردم مصر، سپس تمام آنها را (به صورت عادلانهاى) به آنها بازگرداند و گفت هدفم اين بود كه آنها را از بلا و نابسامانى رهايى بخشم .
منابع :
22- بخشي از بيانات مقام معظم رهبري در حرم رضوي
23- حكيمي ، محمد رضا ،الحياة، ترجمه احمد آرام، ج3، ص 93
24- همان ، ص 100
25- نهج البلاغه ،ترجمه نامه 53 ،ترجمهمحمد دشتى، صفحهى 579
26- حكيمي ، محمد رضا ،الحياة، ترجمه احمد آرام، ج3، ص 101
27- همان ، ص 104
28- حسيني همداني ، سيد محمد حسين ،انوار درخشان، ج2، ص 373
29- مكارم شيرازي ، ناصر ،تفسير نمونه، ج3، ص 355
30- همان ، ص 356
31- همان
32- همان ، ص 357
33- همان ، ج 10 ، ص 10
* استفاده از این مقاله بدون ذکر نام نویسنده و سایت جایز نیست*