داستان کوتاه " چرا زنها ميگريند؟ " پسرک مادرش را در حال گريه ديد. با پاهاي كوچكش دوان دوان نزد او رفت و علت گريستنش را جويا شد. مادر جواب داد: عزيزم من براي اينكه يك زن هستم گريه ميكنم.
پسرک تعجب كرد و به اتاق خود بازگشت. او هيچگاه نتوانست بفهمد كه چرا زنها گريه ميكنند. او ديگر بزرگ شده بود.
روزي در خواب از خدا پرسيد: خداي مهربان! چرا زنها به آساني گريه ميكنند؟ خدا در جواب گفت: من زنها را به صورت خاصي آفريدهام.
شانههاي آنها را آنقدر قوي خلق كردم كه بتوانند بار زندگي را به دوش بكشند و آنقدر نرم كه صورت كودكشان را در هنگام آغوش گرفتن، آزار ندهند.
به آنها صبر و تحملي ويژه دادم تا كودكان خود را به دنيا آورند. به آنها تواني دادم تا بتوانند در هر شرايطي حتي در هنگام بيماري از اطرافيان خود مراقبت كنند بدون اينكه شكايتي از زبان آنها جاري شود.
به آنها قلبي رئوف دادم تا بتوانند خطاهاي شوهرانشان را ببخشند. به آنها اشك اعطا كردم كه در هنگام نياز از آن استفاده كنند.
فرزندم بدان كه زيبايي زن به چهره و لباسي كه ميپوشد نيست. زيبايي زن در چشمان او نهفته است. چون چشمان زنان كه هر از گاهي از اشكتر ميشود، دريچه قلب مهربان آنهاست.
مترجم: آرش ميري خاني
منبع : روزنامه اطلاعات
|