پژوهش از: محسن رمضانی گل افزانی
مقدمه
داستان یهود یا همان قوم بنی اسرائیل در آیات متعددی از قرآن کریم آمده است که می توان دلیل آن را از چند زاویه مورد بررسی قرار داد: اولا به اعتقاد برخی از مفسرین شباهت زیاد این قوم با اعراب هم عصر پیامبر اکرم (ص) از دلایلی است که خداوند کرارا داستان قوم حضرت موسی و یهود را بیان نموده تا آینه ای باشد که اعراب اعمال خود را در آن مشاهده کنند. ودومین دلیل به نظر بنده دشمن شناسی است که حق تعالی با پرداختن به این موضوع عقاید ، تفکرات ، رفتارها و اعمال و حتی سیمای ظاهری بزرگترین دشمن مسلمین را ترسیم می نماید. شاید این سوال مطرح شود شاید اقوام دیگری باشند رفتار خصمانه تری با مؤمنین داشته باشند که در جواب این سوال باید گفت بنابر آیات قرآن و سخنان معصومین که در این مقاله به برخی از آنها اشاره خواهد شد قوم یهود بزرگترین دشمن اسلام و به فرموده امام علی (ع) اصحاب دوزخند چرا که با وجود علم به حقانیت اسلام ، نبوت نبی اکرم و وصایت علی (ع) که در تورات آمده به مخالفت و نفی آنها پرداختند.
اما علت سوم این مطلب را می توان از باب تذکر و پند دادن به مسلمین دانست که چرا که خدا می فرماید ان الذکری تنفع المؤمنین (تذکر به نفع مومنین است) هم چنین حضرت علی (ع) در جایی خطاب به مسلمین می فرمایند :از یهود عبرت بگیرید.
حال این پرسش مطرح است که چه ویژگی هایی از یهود در قرآن و روایات آمده است؟
قرآن کریم و معصومین یهودیان را قومی منافق، قاتل انبیاء الهی، بهانه جو، عهد شکن ، قساوت و سنگ دلی و طغین و سرکش معرفی و درباره آنها می فرمایند : آنان قومی بودند که امر به معروف و نهی از منکر نمی کردند ، خود را برترین قوم زمین و حتی فراتر از آن فرزندان خدا می دانستند، خدا را ناتوان دانسته و مطابق درک و میل خود توصیف می نمودند.
در این مجال قصد داریم با شناخت این قوم و انحرافات آنها به این نکته که خداوند در قرآن به آن اشاره نموده که اکثر یهودیان به واسطه طغیانشان برای همیشه در مقابل حقیقت کور و کر هستند برسیم هم چنین ذکر این نکته ضروری است که ادامه روند سرکشی بنی اسرائیل موجب شده اعمال اجداد این قوم و عذابی که متوجه آنها بوده مرزهای زمانی و مکانی را طی نموده و حتی دامان یهودیان زمان پیامبر را بگیرد. با این مقدمه به بررسی سیمای یهود در قرآن و روایات می پردازیم.
دشمنی با اسلام با وجود علم به حقانیت آن
همان طورکه در ابتدای مطلب بیان شد یهودیان با وجود علم به حقانیت اسلام با آن به مبارزه پرداختند در این بخش به آیه ای که به این نکته اشاره دارد خواهیم پرداخت.
از سياق آیه وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا استفاده مي شود كه قبل از بعثت، كفار عرب متعرض يهود مي شدند و ايشان را آزار مىكردند و يهود در مقابل، آرزوى رسيدن بعثت خاتم الانبياء (ص) مىكردهاند، و مىگفتهاند: اگر پيغمبر ما كه تورات از آمدنش خبر داده مبعوث شود، و نيز به گفته تورات به مدينه مهاجرت كند، ما را از اين ذلت و از شر شما اعراب نجات مي دهد.
و از كلمه (كانوا) استفاده مي شود اين آرزو را قبل از هجرت رسول خدا (ص) همواره مىكردهاند، به حدى كه در ميان همه كفار عرب نيز معروف شده بود و معناى جمله: (فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا) الخ، اين است كه چون بيامد آن كسى كه وى را مىشناختند، يعنى نشانيهاى تورات كه در دست داشتند با او منطبق ديدند، بان جناب كفر ورزيدند.
(بِئْسَمَا اشْتَرَوْا) اين آيه علت كفر يهود را با وجود علمى كه به حقانيت اسلام داشتند، بيان مىكند و آن را منحصرا حسد و ستم پيشگى مي داند و بنا بر اين كلمه (بغيا) مفعول مطلق نوعى است و جمله (أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ) الخ، متعلق به همان مفعول مطلق است، (فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلى غَضَبٍ) حرف باء در كلمه (بغضب) به معناى مصاحبت و يا تبيين است و معناى جمله اين است كه ايشان با داشتن غضبى به خاطر كفرشان به قرآن و غضبى به علت كفرشان به تورات كه از پيش داشتند از طرفدارى قرآن برگشتند، و حاصل معناى آيه اين است كه يهوديان قبل از بعثت رسول خدا (ص) و هجرتش به مدينه پشتيبان آن حضرت بودند و همواره آرزوى بعثت او و نازل شدن كتاب او را مىكشيدند، ولى همين كه رسول خدا (ص) مبعوث شد و به سوى ايشان مهاجرت كرد و قرآن بر وى نازل شد و با اين كه او را شناختند، كه همان كسى است كه سالها آرزوى بعثت و هجرتش را مىكشيدند مع ذلك حسد بر آنان چيره گشت و استكبار و پلنگ دماغى جلوگيرشان شد از اين كه به وى ايمان بياورند، لذا به وى كفر ورزيده، گفتههاى سابق خود را انكار كردند، همان طور كه به تورات خود كفر ورزيدند و كفرشان به اسلام، كفرى بالاى كفر شد.1
عدم عمل به امر به معروف و نهی از منکر از سوی یهود و توجه کردن به عبرت آموزی
ازرفتارهای دیگر یهودیان می توان به عدم عمل به امر به معروف و نهی از منکر اشاره نمود. از امير مؤمنان عليه السّلام نقل شده است- اى مردم از پند و اندرزى كه خداوند دوستان خود را به خاطر سخن ملامت بارى كه بر دانشمندان يهود فرموده؛ عبرت گيريد، آن جا كه در قرآن فرمايد:
لَوْ لا يَنْهاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ، يعنى : «چرا مربّيان خداپرست و دانشمندان، آنان را از گفتار گناه آلودشان باز نمىدارند؟- مائده: 63»، و در آيهاى ديگرفرمايد: لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ- إلى قوله: لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ يعنى: «كسانى از فرزندان اسرائيل (يعقوب) كه كافر شدند لعنت شدند- تا آن جا كه فرمايد:- آرى، بد بوده است آن چه را كه انجام مىدادند- مائده: 78»، و تنها دليل انتقاد و بدگوئى خداوند از ايشان اين بود كه آن افراد با اين كه اعمال منكر و ناپسند ستمكاران را مشاهده مىكردند، ولى به جهت بهرهاى كه از آنان مىبردند و هراسى كه از آن بر حذر بودند، در منع و بازداشتن ايشان هيچ قدمى بر نمىداشتند. در حالى كه خداوند مىفرمايد: فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ يعنى: «شما از مردم مترسيد، و از من بترسيد- مائده: 44» و نيز فرمايد: الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ يعنى: «و مردان و زنان مؤمن دوستان و ياوران يك ديگرند، به كار نيك و پسنديده فرمانمىدهند، و از كار زشت و ناپسند باز مىدارند- توبه: 71»2
روایتی از احتجاج پیامبراکرم (ص) با یهودیان در ارتباط امر به معروف و نهی از منکر
زشتی کار یهودیان تا حدی رسیده بود که امر به معروف و نهی از منکر می کردند ولی خود به آن عمل نمی نمودند تا این که خداوند درباره آنها آیه ای نازل نمود. در کتاب احتجاجات به این آیه و محاجه حضرت رسول (ص) با آنان اشاره شده که به طور اختصار به آن اشاره می کنیم :"خداوند به گروهى از يهودان منافق كه زالووار اموال فقراء را به خود مىكشند و مال اغنياء را مىخورند آنها كه امر به معروف مىكنند ولى خود انجام نمىدهند و از كار بد باز مىدارند ولى خود مرتكب آن مىشوند فرموده است : أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ مردم را امر به صدقه دادن و رد امانت مىكنيد وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ و آن چه مىگوئيد انجام نمىدهيد وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ منظور خواندن تورات است كه امر به كار نيك مىكند و از زشتيها باز مىدارد و كيفر متمردين را بيان مىنمايد و شرافت و شخصيت اطاعتكنندگان را بازگو مىكند أَ فَلا تَعْقِلُونَ شما انديشه و عقل نداريد كه چه عذابى در انتظار كسانى است كه امر كنند و خود انجام ندهند و باز دارند از كارى كه خود انجام مىدهند اينان گروهى از رؤساى يهود بودند كه اموال بيت المال و صدقات را به خود اختصاص مىدادند و به نفع خويش ضبط مىكردند بعد خدمت پيامبر اكرم (ص) رسيدند در حالى كه مردم نادان خود را عليه پيامبر صلى الله عليه و آله به جسارت واداشته بودند كه مىگفتند: محمد (ص) از حد خود تجاوز نموده و ادعاى بي جا مىنمايد. همه خدمت پيامبر اكرم (ص) رسيدند و آنها تصميم داشتند كه به پيامبر (ص) حمله نمايند و او را بكشند.اما به اذن خداوند توانایی این کار ازآنان سلب شد "3و بعد از بحثهای طولانی که در این جا مجال بیان آنها نیست- رؤساى يهودیان گفتند اينك استدلال بر ادعاى خود بنما در مورد نبوت خويش و وصايت على (ع) برادرت اين ادعاها بي خود است كه هم كيشان ما را عليه ما مىشورانى.
پيامبر اكرم (ص) فرمود اما خداوند عزيز اجازه داده كه من حاضر نمايم آن اموالى را كه شما به اين مردم ضعيف خيانت كردهايد و هم چنين صورت حسابهائى كه ترتيب دادهايد و در آن صورت حسابها حق اينها را را به نفع خويش ضبط نمودهايد حاضر شود و اعضاى آنها گواهى دهد به اين عمل و هم اعضاى شما سخن از اين ظلم افشاء كند.
در اين موقع پيامبر اكرم (ص) فرمود: اي فرشتههای خداى عزيز كليه اموالى كه اينها به نفع خويش ضبط نموده و به مردم عوام ستم روا داشتهاند حاضر كنيد. كيسههاى زر و سيم و لباسها و حيوانات و انواع مختلف از اموال از بالا سرازير شدند و در مقابل ايشان صف كشيدند.
خداوند رؤساى يهود را بين مردم رسوا نمود ولى شقاوت بر بعضى از آن رؤسا و مردم مستولى گرديد و عدهاى را هم خداوند توفيق هدايت بخشيد.
آنهائى كه تصميم اسلام آوردن گرفتند به پيامبر (ص) عرض كردند ما گواهى مىدهيم كه شما برترين پيامبران و وصيت على بن ابى طالب عليهما السلام برترين اوصياء است اينك خداوند ما را به گناهانمان رسوا نمود اما اگر توبه كنيم و دست از هر چه ستم به مردم نمودهايم برداريم آينده ما چگونه خواهد بود؟
فرمود شما با ما در بهشت رفيق خواهيد شد و برادر ما در دين و آئين خدا هستيد اين مردم نيز رسوائى شما را فراموش خواهند كرد به طورى كه ياد يكى از آنها نخواهد آمد.4
قدرت خداوند از نظر يهود
یکی دیگر از عقاید باطل یهودیان در ارتباط با قدرت خداوند بوده که قرآن هم آن را بیان می نماید و آن این است که آنان قدرت حق تهالی را محدود دانسته و او را دست بسته می دانند.
حضرت آیت الله خویی در کتاب بیان در علوم و مسائل کلی قرآن در این باره چنین می نویسد: علم پروردگار به موجودات و پديدهها، آنها را از مرحله امكان و از اختيار و سلطه قدرت پروردگار خارج نمىكند، ولى عقيده يهود بر خلاف اين حقيقت و واقعيت است، زيرا به عقيده يهود، قلم «قضا و تقدير» از نخستين روز به ضبط و اندازهگيرى اشياء و هستىها جارى شده است و ديگر محال است كه مشيت خدا بر خلاف آن تعلق گيرد و آن را تغيير دهد.
در اثر اين عقيده است كه يهود مىگويند: خداوند از دادن و پس گرفتن و از كم و زياد كردن در جهان خلقت دست بسته است، زيرا به همه اينها قلم «تقدير» و علم ازلى جارى شده و به اصطلاح، مقدر گرديده است و تغيير آن محال و غير ممكن است: «و قالت اليهود يد اللّه مغلولة».
واقعا جاى شگفت و تعجب است كه يهود چگونه خدا را عاجز و دست بسته مىدانند و از او سلب قدرت و اختيار مىكنند، ولى انسان را در اعمالش قادر و صاحب اختيار مىدانند، در صورتى كه ملاك در هر دو مورد يكى است كه اگر تقدير و علم ازلى خداوند باعث سلب قدرت و اختيار خداوند در خلق و ايجاد گردد، در افعال و اعمال انسان نيز مؤثر خواهد بود، قدرت و اختيار را از وى نيز سلب خواهد نمود زيرا همان طور كه علم ازلى پروردگار به افعال خويش تعلق يافته است، به افعال و اعمال انسان نيز احاطه دارد پس اگر اين علم ازلى با اراده و اختيار خدا در افعالش مغاير باشد، با اختيار و اراده انسان نيز مغاير خواهد بود.5
شیخ مفید هم در همبن ارتباط می فرمایند: و چون اين ثابت شد مىگوئيم يهود خداى تعالى را نمىشناسد، از براى اين كه معتقدند خداى تعالى شرع موسى عليه السّلام را دائمى گردانيده و محمد صلّى اللَّه عليه و آله را تكذيب كرده و به كسى كه محمد صلّى اللَّه عليه و آله را فرستاده كفر آورده است. و اعتقاد دارد كسى كه او را فرستاده است شيطان است نه رحمان.
مع هذا اكثر يهود به اضطرار و خير خدا در كارها قائلند و گمان دارند خداى ايشان شخصى است پير و سر و ريش سفيد دارد. و در اين مذهب اعتماد كردهاند بر آن چيزى كه در بعضى از كتب انبيا يافتهاند كه گفته است :
«بالا رفتم به بهترين خلايق پس او را نشسته بر كرسى يافتم و در كنار او ملائكه بودند و ديدم سر و ريش او سفيد بود.» چون ثابت شد كه ايشان خداى تعالى را نمىشناسند ثابت مىشود آن چه از تسميه «بسم اللَّه» ايشان ظاهر مىگردد به خداى تعالى متوجه نيست. و اين كه جهل آنان به خداى متوجه مىسازد اسمى را وقت ذبح به سوى كسى كه ايشان اعتقاد دارند كه او خداست بگويند. و حال آن كه او در حقيقت غير خداى تعالى است، پس ايشان اسم كسى را كه در حقيقت خداست مذكور نمىسازند، و هر گاه چنين باشد ذبايح ايشان حلال نيست.6
منابع:
* قرآن کریم
- ترجمه الميزان،طباطبایی،سید محمد حسین، ج1، ص 335
- تحف العقول، حرانى حلبی، حسن بن على بن حسين بن شعبه، ترجمه جعفری، ص 218
- احتجاجات-ترجمه جلد چهارم بحار الانوار،مجلسی، سید محمد تقی، ترجمه خسروی، ج1، ص 30
- همان
- بیان در علوم و مسائل کلی قرآن ، خوئی ، سید ابوالقاسم، ترجمه نجمی و هاشم زاده ،
- دفاع از تشيع ، عكبرى بغدادی، محمد بن محمد بن نعمان(شیخ مفید)،ترجمه خوانساری، ص 144
* استفاده از این مقاله بدون ذکر نام نویسنده و سایت جایز نیست*