پژوهش از: محسن رمضانی گل افزانی (فروردین ۱۳۹۰)
اهميت مسائل اقتصادى
گر چه ما هرگز موافق مكتبهاى يك بعدى كه همه چيز را در بعد اقتصادى خلاصه مىكنند و انسان و ابعاد وجود او را نشناختهاند نيستيم، ولى با اين حال اهميت ويژه مسائل اقتصادى را در سرنوشت اجتماعات هرگز نمىتوان از نظر دور داشت، آيات فوق نيز اشاره به همين حقيقت مىكند، چرا كه يوسف از ميان تمام پستها انگشت روى خزانه دارى گذاشت، زيرا مىدانست هر گاه به آن سر و سامان دهد قسمت عمده نابسامانيهاى كشور باستانى مصر سامان خواهد يافت و از طريق عدالت اقتصادى مىتواند سازمانهاى ديگر را كنترل كند.
در روايات اسلامى نيز اهميت فوق العادهاى به اين موضوع داده شده است از جمله در حديث معروف على (ع) يكى از دو پايه اصلى زندگى مادى و معنوى مردم (قوام الدين و الدنيا) مسائل اقتصادى قرار داده شده است، در حالى كه پايه ديگر علم و دانش و آگاهى شمرده شده است.
گر چه مسلمين تا كنون اهميتى را كه اسلام به اين بخش از زندگى فردى و اجتماعى داده ناديده گرفتهاند، و به همين دليل از دشمنان خود در اين قسمت عقب ماندهاند، اما بيدارى و آگاهى روز افزونى كه در قشرهاى جامعه اسلامى ديده مىشود اين اميد را به وجود مىآورد كه در آينده كار و فعاليتهاى اقتصادى را به عنوان يك عبادت بزرگ اسلامى تعقيب كنند و با نظام صحيح و حساب شده عقبماندگى خود را از دشمنان بىرحم اسلام از اين نظر جبران نمايند.
ضمنا تعبير يوسف كه مىگويد" إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ" دليل بر اهميت مديريت در كنار امانت است و نشان مىدهد كه پاكى و امانت به تنهايى براى پذيرش يك پست حساس اجتماعى كافى نيست بلكه علاوه بر آن آگاهى و تخصص و مديريت نيز لازم است، چرا كه" عليم" را در كنار" حفيظ" قرار داده است.3
اقتصاد سالم
يكى از اصول اوليه اقتصاد سالم حيات و قابليت رشد و نموّ ثروت است، همان طورى كه از شرايط اوليه يك اجتماع سالم اقتصاد سالم است. اقتصاد سالم يعنى اقتصاد قائم به ذات و بىعيب و غيرقائم به غير. جامعه بايد بنيه اقتصادى سالمى داشته باشد، مبتلا به كم خونى اقتصادى نباشد و اگرنه، مانند يك مريض كم خون و يا مريضى كه دستگاه قلب و جهاز دمويّهاش خراب است هميشه مريض خواهد بود. گمان نمىرود هيچ عالم و بلكه هيچ عاقلى منكر لزوم و ضرورت اقتصاد سالم باشد. از نظر اسلام هدفهاى اسلامى بدون اقتصاد سالم غيرقابل تأمين است. اسلام مىخواهد كه غير مسلمان در مسلمان تسلط و نفوذ نداشته باشد. اين هدف هنگامى ميسر است كه ملت مسلمان در اقتصاد نيازمند نباشد و دستش به طرف غير مسلمان دراز نباشد، والا نيازمندى ملازم است با اسارت و بردگى ولو آن كه اسم بردگى در كار نباشد. هر ملتى كه از لحاظ اقتصاد دستش به طرف ملت ديگر دراز باشد اسير و برده او است و اعتبارى به تعارفهاى ديپلماسى معمولى نيست. به قول نهرو : ملتى مستقل است كه جهش اقتصادى داشته باشد.
على عليه السلام مىفرمايد : محتاج هركه شوى اسير او خواهى بود؛ بى نياز از هركه گردى با او برابر خواهى شد؛ و هركه را مورد نيكى و احسان خود قرار دهى فرمانرواى او خواهى شد.
اگر ملتى كمك خواست و ملتى ديگر كمك داد خواه ناخواه اوّلى برده و دومىآقاست. چقدر جهالت و حماقت است كه آدمى ارزش سلامت بنيه اقتصادى را درنيابد و نفهمد اقتصاد مستقل، از شرايط حيات ملى است. اين يك مطلب. مطلب ديگر اين كه اسلام همواره روش وسط و معتدل را پيش مىگيرد و اين جهت ناشى از جنبه همه جانبه بودن اسلام است. دو روش افراطى و تفريطى به چشم مىخورد. يكى اساساً ارزش سلامت بنيه اقتصادى را درك نمىكند و طرفدار فقر است و خيال مىكند همينطور كه فقر براى فرد عيب نيست براى جامعه هم عيب نيست.
اولًا براى فرد هم به يك معنى عيب است و اگر هم براى فرد عيب نباشد براى اجتماع عيب است. و ديگرى كه به ارزش اقتصاد پى برده است ديگر همه چيز را فراموش مىكند و معتقد است منبع درآمد تمايلات بشر است و هر چيزى كه تقاضايش وجود داشت و ميل به خريد آن در مردم بود و پول درآور بود بايد عرضه داشت؛ تقاضا علت تامّه جواز عرضه است ولو اين كه عرضه مواد مهلك يا مضعف جامعه باشد. جامعهاى بيمارى بادبادك و اسباب بازى و لوازم تجملى دارد، مانند مريضى كه اشتهاى چيزى دارد كه برايش مضر است. جامعهاى بيمارى اتومبيل دارد، مانند بيمار مستسقى يا طفل مبتلا به قى و اسهال كه تقاضاى آب دارد و صاحب آن فقط به دليل اين كه در مقابل اين آب پول داده مىشود مرتب آب مىدهد و جيب خود را از پول پر مىكند. بالاتر اين كه تقاضاى كاذب به وجود مىآورد؛ هروئين مىسازد و راه درآمد هنگفت به وجود مىآورد و مرتب هروئينى مىسازد؛ به دلّال مىگويد: از هر ده نفر مبتلا به اندازه يك نفر متعلق به شخص خودت، از هرچه فروش كردى ده يك مال خودت. ولى اسلام مكاسب محرّمه دارد، قبل از هر مسئلهاى در مكاسب، مكاسب محرّمه را عنوان مىكند؛ فروختن بت و صليب را حتى به غيرمسلمانان تحريم مىكند، فروختن شراب و آلات قمار و وسائل گمراهى را مطلقاً تحريم مىكند، فروش كتب ضلال را تحريم مىكند، بيع سلاح للاعداء را تحريم مىكند. اسلام تدليس ماشطه و مجسمه سازى، ساختن و فروختن ظرف طلا و نقره، شعر هجائى و مدحى، غش، لغو و لهو، قمار، قيادت، قيافه، كهانت، مَدْح مَن لايستحق المدح، نجش، اعانت ظالمين، ولايت از قبل جائر، هجاء مؤمن، اكتساب به واجبات، و ... را تحريم مىكند. از همه اينها [آشكار مىشود كه] تز اسلام اين است : منبع درآمد تمايلات و خواستههاى مردم نبايد باشد، مصالح عمومى بايد باشد.
به تعبير فقها خريد و فروش چيزى جايز است كه «منفعت محلَّله مقصوده» داشته باشد. اين اقتصاد اقتصادى است واقع بينانه و مرتبط به اخلاق و تربيت بشر. پس در عين اين كه اسلام طرفدار ازدياد ثروت است و ثروت را وسيله تأمين هدفهاى عالى خود مىداند، به همين دليل كه هدف، عاليتر از خود ثروت است راه درآمد را تمايلات و تقاضا نمىداند، مصلحت را راه مىداند. اما در اقتصاد جديد اين گونه محدوديتها وجود ندارد، خصوصاً اقتصاد سرمايه دارى. از صادراتشان مىتوان حقيقت را فهميد كه از مملكتهاى نيازمند مثل ايران چه مىبرند و چه تحويل مىدهند.
مطلب ديگر اين است كه همانطور كه نبايد از هر راهى به دنبال ثروت بود، نبايد سيستم اقتصادى به شكلى باشد كه رشد و نموّ را متوقف و فلج كند و جلوگيرى نمايد. از جمله چيزهايى كه مانع رشد است، به عقيده ما تز «كار به قدر استعداد و مخارج به قدر احتياج» است كه لازمهاش اشتراك مردم در منافع يك ديگر است. اين چند عيب دارد: اولًا برخلاف فطرت و طبيعت است. پيوستگى طبيعى افراد بشر به حد اجزاء يك پيكر نيست. ثانياً اين خود نوعى استثمار است. ثالثاً جلوى فعاليت و نشاط را مىگيرد. بشر آنگاه نشاط كار پيدا مىكند كه بداند نتيجه كارش به خودش برمىگردد. چرا اداريها اهل سَنبلاند؟ به قولى مرض اداره دارند؟ چون ايمان كه ندارد و درآمدش و ترقياتش هيچ كدام با فعاليتش بستگى ندارد؛ برعكس، درآمدش با انجام كارهاى غيرمشروع از باندبازى و حقه بازى و رشوه مالى و احياناً العياذ باللَّه رشوه ناموسى است.
خوشا به حال اجتماعى كه سيستم اقتصاديش به شكلى باشد كه راه درآمد منحصر باشد به فعاليت، و آثار فعاليت فرد هم مخصوص خودش باشد. بدا به حال اجتماعى كه كار در آن اجتماع صرف نمىكند اما بورس بازى و كارهاى غيرتوليدى و كارهاى انحرافى در آن صرف بكند و بالاخره فعاليت مفيد و سالم راه درآمد نباشد؛ و نيز بدا به حال اجتماعى كه هرچند راه درآمد غيرمشروع را بسته است اما راه درآمد مشروع را از نظر شخصى نيز باز نگذاشته و تز «كار به قدر استعداد و خرج به قدر احتياج» را پيش كشيده است. جَلَّ الاسلام كه هم طرفدار مالكيت اختصاصى است و هم تربيت ايمانى دارد و راه درآمد غير مشروع را بسته است.
ما هيچ احتياجى نداريم به تزى كه از آن سوى ديوار آهنين يا از ماوراء بحار براى ما بياورند، تز اسلام كافى است. ما بايد بهطور قطع بدانيم كه از راه مشروع صد پارچه ملك درست نمىشود. در حديث است كه : «ده هزار درهم از راه مشروع جمع نمىشود» البته اين، نسبت به زندگى آن روز است؛ مقصود اين است كه هميشه درآمد مشروع حد معينى دارد و بالاتر از آن از راه مشروع به دست نمىآيد؛ نه اين كه اگر به دست آمد بايد از او گرفت. غلطترين تزها تحديد مالكيت است. ما سر جوال را ول كردهايم و اصل «مِنْ أَيْنَ لَكَ هذا» را فراموش كردهايم و از راه تحديد و اشتراك مىخواهيم وارد شويم. تز «مِنْ أَيْنَ لَكَ هذا» كه تز عمر است از تز تحديد مالكيت يا اشتراك بسيار ارجمندتر است 4
عدالت اقتصادى
به امير المومنين (ع) گفتند كه مردم به دنيا دل بستهاند، معاويه با هدايا و پولهاى فراوان آنها را جذب مىكند شما هم از اموال عمومى به اشراف عرب و بزرگان قريش ببخش و از تقسيم مساوى بيت المال دست بردار تا به تو گرايش پيدا كنند .
ايشان فرمودند: آيا به من دستور مىدهيد براى پيروزى خود، از جور و ستم در باره امّت اسلامى كه بر آنها ولايت دارم، استفاده كنم به خدا سوگند، تا عمر دارم و شب و روز برقرار است و ستارگان از پى هم طلوع و غروب مىكنند، هرگز چنين كارى نخواهم كرد اگر اين اموال از خودم بود به گونهاى مساوى در ميان مردم تقسيم مىكردم تا چه رسد كه جزو اموال خداست آگاه باشيد بخشيدن مال به آنها كه استحقاق ندارند، زياده روى و اسراف است.
ممكن است در دنيا مقام بخشنده آن را بالا برد، امّا در آخرت پست خواهد كرد، در ميان مردم ممكن است گرامىاش بدارند، امّا در پيشگاه خدا خوار و ذليل است. كسى مالش را در راهى كه خدا اجازه نفرمود مصرف نكرد و به غير اهل آن نپرداخت جز آن كه خدا او را از سپاس آنان محروم فرمود و دوستى آنها را متوجّه ديگرى ساخت، پس اگر روزى بلغزد و محتاج كمك آنان گردد، بدترين رفيق و سرزنش كنندهترين دوست خواهند بود.5
اخلاق اجتماعى كارگزاران اقتصادى
حضرت علي (ع) در نهج البلاغه خطاب به مسئولان اقتصادي جامعه چنين مي فرمايند: بدانيد مسئوليّتى را كه به عهده گرفتهايد اندك امّا پاداش آن فراوان است، اگر براى آن چه كه خدا نهى كرد «مانند ستمكارى و دشمنى» كيفرى نبود. براى رسيدن به پاداش در ترك آن نيز عذرى وجود نداشت. در روابط خود با مردم انصاف داشته باشيد، و در بر آوردن نيازهايشان شكيبا باشيد. همانا شما خزانهداران مردم و نمايندگان ملّت و سفيران پيشوايان هستيد، هرگز كسى را از نيازمندى او باز نداريد و از خواستههاى مشروعش محروم نسازيد و براى گرفتن ماليات از مردم، لباسهاى تابستانى يا زمستانى و مركب سوارى و برده كارى او را نفروشيد . و براى گرفتن درهمى، كسى را با تازيانه نزنيد و به مال كسى «نمازگزار باشد، يا غير مسلمانى كه در پناه اسلام است» دست اندازى نكنيد، جز اسب يا اسلحهاى كه براى تجاوز به مسلمانها به كار گرفته مىشود. زيرا براى مسلمان جايز نيست آنها را در اختيار دشمنان اسلام بگذارد، تا نيرومندتر از سپاه اسلام گردند.6
از كلام امام اين نكته قابل فهم است كه در دين مبين اسلام دولت حق ندارد با وجود حق قانوني خود براي اخذ ماليات از مردم و صاحبان سرمايه از هر حربه اي براي برخورد با مردم و گرفتن ماليات استفاده كند. شايد اين پرسش مطرح شود پس اگر اين گونه باشد ممكن است بسياري افراد از دادن ماليات خودداري كنند اما امام در جمله اي كوتاه در همين خطبه اشاره مي كنند كه اگر خواسته شخص مشروع و موجه باشد با او اين گونه رفتار كنيد در غير اين صورت همان طوري كه در ساير احاديث آمده چون ماليات از مواردي است كه در چرخه اقتصادي كشور نقش اساسي دارد بايد با برخورد قانوني اخذ گردد.
هم چنين ايشان در جايي ديگر مي فرمايند: سپس در امور كارمندانت بينديش، و پس از آزمايش به كارشان بگمار و با ميل شخصى و بدون مشورت با ديگران آنان را به كارهاى مختلف وادار نكن، زيرا نوعى ستمگرى و خيانت است.
كارگزاران دولتى را از ميان مردمى با تجربه و با حيا، از خاندانهاى پاكيزه و با تقوى، كه در مسلمانى سابقه درخشانى دارند انتخاب كن، زيرا اخلاق آنان گرامىتر و آبرويشان محفوظتر و طمع و روزىشان كمتر و آينده نگرى آنان بيشتر است. سپس روزى فراوان بر آنان ارزانى دار، كه با گرفتن حقوق كافى در اصلاح خود بيشتر مىكوشند و با بىنيازى دست به اموال بيت المال نمىزنند و اتمام حجّتى است بر آنان اگر فرمانت را نپذيرند يا در امانت تو خيانت كنند.
سپس رفتار كارگزاران را بررسى كن و جاسوسانى راستگو و وفا پيشه بر آنان بگمار، كه مراقبت و بازرسى پنهانى تو از كار آنان، سبب امانت دارى و مهربانى با رعيّت خواهد بود و از همكاران نزديكت سخت مراقبت كن و اگر يكى از آنان دست به خيانت زد و گزارش جاسوسان تو هم آن خيانت را تأييد كرد، به همين مقدار گواهى قناعت كرده او را با تازيانه كيفر كن و آن چه از اموال كه در اختيار دارد از او باز پس گير، سپس او را خوار دار و خيانتكار بشمار و طوق بد نامى به گردنش بيفكن. 7
صرفه جويي و پرهيز از اسراف
يكي از راهكارهاي كمك به اقتصاد خانواده و جامعه پرهير از اسراف است كه خداوند متعال و ائمه معصومين (ع) نيز بر آن تاكيد فراوان دارند و مقام معظم رهبري هم در اين رابطه فرمودند: صرفهجوئى در مواد اساسى، از جمله صرفهجوئى در مصرف آب. امروز نود درصد آبى كه ما در كشور مصرف مي كنيم، در بخش كشاورزى مصرف مي شود. اگر دولت به توفيق الهى بتواند شيوههاى آبيارى كشاورزى را اصلاح كند، اگر از اين نود درصد، ده درصد كم بشود، شما ببينيد چه اتفاقى مىافتد. غير از بخش كشاورزى، در همهى بخشهاى ديگر - بخش خانگى، بخش صنعتى و بخشهائى كه احتياج به آب دارد - ما فقط از ده درصد آب كشور داريم استفاده مي كنيم. اگر ما بتوانيم در بخش كشاورزى ده درصد صرفهجوئى كنيم، ببينيد چه اتفاقى مىافتد. در واقع امكانات بهرهبردارى از آب در بخش غير كشاورزى دو برابر مي شود؛ كه اين بسيار چيز مهم و باارزشى است.8
در كافى به سند خود از اسحاق بن عبد العزيز از بعضى از اصحاب خود نقل كرده كه گفت: خدمت امام صادق (ع) عرض كردم در راه مكه بوديم و مىخواستيم احرام ببنديم لذا نوره كشيديم، و چون سبوس همراه نداشتيم كه به بدن خود بماليم و اثر نوره را از بدن بزداييم ناگزير قدرى آرد به خود ماليده و با آن رفع حاجت نموديم، من ناگهان به اين فكر افتادم كه اين چه كارى بود كردم، و خدا مىداند كه چقدر ناراحت شدم. حضرت فرمود: آيا ترس تو از اين جهت است كه مبادا اسراف كرده باشى؟ عرض كردم: آرى، فرمود: ناراحت مباش در هر چيزى كه بدن را اصلاح كند اسراف نيست. من خودم بارها شده كه دستور دادهام مغز استخوان برايم بياورند تا بدنم را چرب كنم، روغن زيتون آوردهاند و من به خود ماليدهام، اين اسراف نيست،" اسراف" عبارت است از كارى كه مال را ضايع كند و به بدن ضرر برساند.عرض كردم:" اقتار" چيست؟ فرمود: اقتار اين است كه انسان با قدرت بر تحصيل غذاى گوارا به نان و نمك اكتفاء كند. عرض كردم پس اقتصاد به چه معنا است. فرمود: اقتصاد اين است كه انسان همه رقم غذا از قبيل نان، گوشت، شير، سركه و روغن بخورد و ليكن در هر وعده يك رقم .9
حضرت صادق عليه السّلام فرمودند: اعتدال و ميانهروى چيزى است كه خداوند او را دوست دارد و اسراف مورد غضب و بغض الهى است حتى بدور افكندن هسته خرما و حتى زيادى آب آشاميدنى را به زمين ريختن كه به دردى مي خورد . عباسى گفت از حضرت رضا عليه السّلام در موضوع خرج كردن براى اهل و عيال و خانواده اجازه خواستم. حضرت فرمود اين كار ميان دو كراهت و دو عمل زشت است. عرض كردم فدايت شوم آن دو عمل زشت و ناپسند را متوجه نشدم. فرمود خدا تو را رحمت كند آيا توجه ندارى كه خداوند متعال اسراف و كمروى و بخل هر دو را زشت مي داند؟ و فرموده است :
وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً.10
امير مؤمنان عليه السّلام فرمود: اندازه نگه داشتن در زندگى نصف زندگى است و فرمود: كسى كه اعتدال داشته باشد فقير نمىشود. امير مؤمنان عليه السّلام فرمود: تقدير و اندازه نداشتن موجب فقر است و فرمود: اسراف باعث ركود مال و اعتدال موجب زياد شدن آنست.11
جبرئيل عليه السّلام خدمت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرود آمد و عرض كرد : خداوند متعال بتو سلام دارد و مي فرمايد بخوان: ِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ (طه 131) چشمان خود را خيره نكن به آن چه كه ما به اضافى از كفار دادهايم از تمتعات و زينتهاى دنيوى كه روزى و ثواب اخروى بهتر است. پس حضرت دستور داد كه منادى اعلام كند. كسى كه مؤدب به ادب الهى با دل پر حسرت از جهان مي رود از كسى كه از دنيا به همان مقدار كافى راضى باشد كمترين چيز او را كافى خواهد بود و كسى كه به مقدار كافى راضى نباشد اصولا هيچ چيز او را كفايت نمي كند و به هيچ چيز راضى نخواهد شد.12
رسول اكرم (ص) فرمود: به خدا قسم از فقر و تنگدستى بر شما نمي ترسم بلكه از آن مي ترسم كه ثروتمند شويد و دنياى شما گشايش يابد همان طور كه پيش از شما كسانى تمكن يافتند، آنگاه مانند آنها به زيادهروى دچار شويد و سرانجام ثروت، شما را هلاك كند چنان كه آنان را تباه ساخت.13
منابع :
3- مكارم شبرازي ، ناصر، تفسير نمونه، ج10، ص 9
4- مطهري ، مرتضي ،مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى، ج20، ص 405
5-نهج البلاغه ،ترجمه خطبه 126 ،ترجمهمحمد دشتى، صفحهى 241
6- همان ، نامه 53 ، ص 57
7- بخشي از بيانات مقام معظم رهبري در حرم رضوي
8- طباطبائي ، محمد حسين،ترجمه الميزان ، ج 8 ، ص 117
9- مجلسي ، محمد باقر ،بحار الانوار، ترجمه جلد 67 و 68 از سيد ابوالحسن موسوي همداني، ج2، ص 340
10 تا 12- همان
13- فلسفي ، محمد تقي ،الحديت، ج1، ص 223
* استفاده از اين مقاله بدون ذكر نام نويسنده و سايت جايز نيست*