رسول خدا در كوه حراء
على (عليه السلام) مىگويد: «و لقد كان يتجاور فى كلّ سنة بحراء، فأراه و لا يراه غيرى» [1].
رسول خدا هر سال مدّتى را در كوه «حراء» به عزلت و تنهائى مىگذراند و پيش از رسيدن وحى خوابهاى صادق مىديد و خلوت و تنهائى را بيش از هر چيز دوست مىداشت و در درّههاى مكّه بر هر سنگ و درختى كه گذر مىكرد درود: «السلام عليك يا رسول اللّه» مىشنيد، و چون به راست و چپ و پشت سر مىنگريست چيزى جز درخت و سنگ نمىديد.
رسول خدا در موقع اعتكاف در كوه «حراء» كه به گفته «ابن اسحاق» در هر سال يك ماه، و بر حسب بعضى روايات، ماه رمضان بود، مساكين را اطعام مىكرد و چون اعتكافش به پايان مىرسيد به مكّه بازمىگشت و پيش از آن كه به خانهاش بازگردد هفت بار يا هر چه خدا مىخواست گرد كعبه طواف مىكرد و آنگاه به خانهاش مىرفت [2].
بعثت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله [3]
در تاريخ بعثت رسول خدا، قول مشهور شيعه اماميه بيست و هفتم ماه رجب و
______________________________
[1]- نهج البلاغه، خطبه 190، شرح نهج البلاغه ابن أبى الحديد، ج 3، ص 250، يعنى پيامبر (ص) هر سال در كوه حراء اقامت مىگزيد، من او را مىديدم و جز من كسى او را نمىديد. ه.
[2]- سيرة النبى، ج 1 ص 252- 254.
[3]- يعقوبى صورت فلكى سال بعثت رسول خدا را به دو روايت از ما شاء اللّه منجم و محمد بن موسى خوارزمى نقل كرده است (ر. ك: ترجمه تاريخ، ج 2، ص 377).
-------------------------------------------------------------
قول مشهور فرق ديگر مسلمين ماه رمضان است، يعقوبى مىنويسد: هنگامى رسول خدا مبعوث شد كه چهل سال تمام از عمر او سپرى گشت، و بعثت وى در ماه ربيع الأول و به قولى: در رمضان، و از ماههاى عجم در شباط بود [1].
مسعودى مىنويسد: چون رسول خدا به چهل سالگى رسيد، در روز دوشنبه دهم ماه ربيع الأول، مطابق با روز بيست و سوم آبان ماه 1357 از پادشاهى «بختنصّر» و روز هشتم شباط سال 921 از پادشاهى اسكندر، خداى (عزّ و جلّ) او را بر همه مردم مبعوث كرد [2].
و نيز مىگويد كه: بعثت رسول خدا در سال بيستم پادشاهى خسرو پرويز بوده است [3].
ابن سعد از ابن عبّاس و أنس روايت كرده است كه: رسول خدا روز دوشنبه مبعوث گرديد و از أبى جعفر (باقر عليه السلام) روايت مىكند كه: روز دوشنبه هفدهم ماه رمضان در كوه «حراء» فرشتهاى بر رسول خدا كه در آن روز چهلساله بود، نازل شد، و فرشتهاى كه وحى بر وى آورد جبرئيل بود [4].
ابن اسحاق مىگويد: ابتداى نزول وحى بر رسول خدا در ماه رمضان بود آنگاه
______________________________
[1]- ترجمه تاريخ يعقوبى ج 2، ص 376.
[2]- التنبيه و الاشراف، ص 198. ابن اثير از ابن عبد البر نقل مىكند كه بعثت رسول خدا در روز دوشنبه هشتم ماه ربيع الاول در سال 41 از عام الفيل بوده است (ر. ك: أسد- الغابه، ج 1، ص 18). يعقوبى مىنويسد: جبرئيل در شب شنبه و شب يكشنبه نزد وى آمد و در روز دوشنبه و به قولى بعضى: روز پنجشنبه با دستور رسالت بر او آشكار گشت، و به قول كسى كه آن را از جعفر بن محمد عليه السلام روايت كرده است: روز جمعه ده روز به آخر رمضان بوده است و براى همين است كه خدا جمعه را عيد مسلمانان قرار داد (ترجمه تاريخ ص 377).
[3]- مروج الذهب، ج 2، ص 282.
[4]- الطبقات الكبرى، ج 1، ص 193- 194.
----------------------------------------------------------------
به آياتى چند از قرآن مجيد [1] استدلال كرده، و روز بعثت را هفدهم ماه رمضان يعنى: روز بدر دانسته است [2].
ابن اسحاق روايت مىكند كه: رسول خدا به عادتى كه داشت به كوه «حراء» رفت و چون شب بعثت فرا رسيد، جبرئيل به فرمان خداى متعال نزد وى آمد، رسول خدا گفت:
در حالى كه خفته بودم، جبرئيل با نوشتهاى از ديبا نزد من آمد و گفت: بخوان، گفتم: خوانا نيستم، پس مرا چنان فشرد كه پنداشتم حال مرگ است، سپس مرا رها كرد و گفت: بخوان، گفتم: خوانا نيستم، باز مرا چنان فشرد كه پنداشتم حال مرگ است، سپس مرا رها ساخت و گفت: بخوان، گفتم: چه بخوانم؟ و اين سخن را نمىگفتم مگر تا از دست وى رها شوم، و ديگر با من چنان نكند، پس گفت:
______________________________
[1]- سوره بقره: 185. سوره انفال: 41. سوره دخان: 1- 5. سوره قدر 1- 5.
[2]- سيرة النبى، ج 1، ص 258- 259. علامه مجلسى بعد از نقل سه روايت از كافى (ر. ك: فروع، ج 1، ص 203)، و يك روايت از أمالى شيخ (ر. ك: امالى ابن الشيخ، ص 28) كه صراحت دارد در اين كه بعثت در بيست و هفتم ماه رجب بوده است، روايتى از كتاب عيون اخبار الرضا (ر. ك: ص 261) نقل مىكند كه چون نزول قرآن و نبوت محمد صلى اللّه عليه و آله در ماه رمضان بوده است، وجوب روزه به آن مخصوص گشته است. آنگاه مىگويد كه: اين خبر مخالف بسيارى ديگر از اخبار است، و پس از توجيه آن به چند وجه مىگويد كه:
عامه در تاريخ بعثت رسول خدا بر پنج قول اختلاف دارند: 17 رمضان، 18 رمضان، 24 رمضان، 12 ربيع الاول و 27 رجب، اما اماميه بر قول اخير اتفاق كردهاند (ر. ك: بحار الانوار، ج 18، ص 189- 190). شيخ طوسى نيز در مصباح المتهجد (ص 566) تصريح دارد كه شب بيست و هفتم رجب شب بعثت است و روايتى از امام جواد عليه السلام نقل مىكند كه رسول خدا در بامداد شب بيست و هفتم رجب به نبوت برگزيده شد. سپس مىگويد:
روز بيست و هفتم رجب روز بعثت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و يكى از چهار روز سال است و روزه آن و نيز غسل و نماز مخصوصى كه دارد مستحب است.
------------------------------------------------------------
«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ، خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ. اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ، الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ [1]، پس آن را خواندم، سپس مرا رها كرد و از نزد من بازگشت و از خواب پريدم در حالى كه گوئى اين آيات چون نوشتهاى به درستى در دل من نقش بسته بود [2]، پس بيرون آمدم و آنگاه كه در ميان كوه رسيدم، آوازى از آسمان شنيدم كه مىگفت: اى محمد! تو پيامبر خدائى و من جبرئيلم، سرم را به آسمان برداشتم و نگريستم، و ناگاه جبرئيل را در صورت مردى كه پاهاى خويش را در كران آسمان استوار ساخته بود، ديدم كه مىگفت:
اى محمّد تو پيامبر خدائى و من جبرئيلم، پس ايستادم و به او مىنگريستم و پس و پيش نرفتم و روى خويش را از وى به كنارههاى آسمان مىگردانيدم، اما به هيچ ناحيهاى نمىنگريستم مگر آن كه او را هم چنان مشاهده مىكردم، هم چنان ايستاده بر جاى ماندم و جلو نرفتم و به عقب هم بر نگشتم تا آن كه «خديجه» كسانى در پى من فرستاد و به بالاى مكّه رسيدند و نزد وى بازگشتند و من در همان جا ايستاده بودم. سپس از من بازگشت و من هم به خانهام نزد «خديجه» آمدم و با مهربانى نزديك وى نشستم، گفت: يا أبا القاسم كجا بودى؟ به خدا قسم كه در جستجوى تو كسانى را فرستادم تا به بالاى مكّه رسيدند و نزد من بازگشتند، پس آن چه را ديده بودم براى وى بازگفتم. گفت: اى پسر عمو!
______________________________
[1]- سوره 96، آيه 1- 5: «بخوان به نام پروردگارت كه آفريد. آدمى را از خون بسته آفريد. بخوان و پروردگارت كريمتر است، همان كه به وسيله قلم بياموخت، انسان را آنچه نمىدانست بياموخت».
[2]- سهيلى در كتاب روض الانف مىگويد: مصنف در صدر و ذيل تصريح كرده است كه اين واقعه در خواب رخ داده است، در حالى كه نه در حديث عايشه و نه در ديگر احاديث ذكرى از خواب به ميان نيامده است بلكه ظاهر حديث عروه اين است كه نزول جبرئيل در آن هنگام كه سوره «اقرأ» را آورد در حال بيدارى بوده است، چه اين حديث دلالت دارد بر اين كه پيغمبر در آغاز، پيش از آن كه وحى بر او نازل شود، خوابهاى صادق مىديد سپس بر او وحى نازل شد، و مىتوان بين حديث مصنف و ديگر احاديث به اين نحو جمع كرد كه چون امر نبوت امرى است عظيم و تحمل بار پيامبرى براى بشر ضعيف، سنگين و دشوار است لذا براى آماده نمودن نفس پيامبر و آسان كردن امر بر او در آغاز جبرئيل در خواب و سپس در بيدارى بر او نازل گرديد (روض الانف، ج 2، ص 392 چاپ دار النصر) م.
------------------------------------------------------------
شادمان و ثابت قدم باش، سوگند به كسى كه جان «خديجه» به دست او است اميدوارم پيامبر اين امّت تو باشى. آنگاه برخاست و جامه خويش بر تن راست كرد و نزد پسر عموى خويش «ورقة بن نوفل بن أسد بن عبد العزّى بن قصىّ» كه نصرانى شده و كتابهاى آسمانى خوانده و از اهل تورات و انجيل استفاده كرده بود، رفت و آن چه را از رسول خدا ديده و شنيده و به وى خبر داده
بود، نزد وى بازگفت. «ورقة بن نوفل» گفت: قدّوس قدّوس، اى «خديجه» سوگند به آن كه جان «ورقه» به دست او است، اگر راست مىگوئى البته همان فرشته بزرگ كه نزد «موسى» مىآمده است، بر وى نازل شده و پيامبر اين امّت همو است، وى را بگو ثابت قدم باشد. «خديجه» نزد رسول خدا بازآمد و گفتار «ورقة بن نوفل» را به وى بازگفت [1].
در اين كه نخستين قسمتى كه از قرآن مجيد نازل شده كدام قسمت است، اختلاف است: بيشتر، پنج آيه اول سوره «علق» را گفتهاند، برخى هم سوره مدّثّر [2] را نخستين سوره نازل شده دانسته و به رواياتى استدلال كردهاند كه منافاتى با نزول چند آيه از سوره اقرأ پيش از آن ندارد، كسانى هم سوره فاتحة الكتاب [3] را نخستين سوره مىدانند.
______________________________
[1]- سيرة النبى، ج 1، ص 254- 256. الطبقات الكبرى، ج 1، ص 194- 195.ابن اسحاق نيز مىنويسد: چون رسول خدا اعتكاف خود را به پايان برد و بازآمد به عادت هميشه ابتدا پيرامون كعبه به طواف پرداخت و در اين حال «ورقة بن نوفل» او را ديد و گفت:
برادر زاده مرا به آن چه ديدهاى و شنيدهاى خبر ده، چون رسول خدا او را خبر داد، گفت: قسم به آن كه جانم در دست اوست، همانا توئى پيامبر اين امت و بىشك همان فرشته بزرگى كه بر موسى فرود آمده است، بر تو نازل شده و البته تو را تكذيب كنند و آزار دهند و بيرون كنند و با تو بجنگند و اگر من آن روز را دريابم، خدا را چنان يارى كنم كه خود مىداند آنگاه سر خويش را به رسول خدا نزديك برد و فرق سرش را بوسه داد و رسول خدا به خانه خويش بازگشت (سيرة النبى، ج 1، ص 257).
[2]- سوره 74.
[3]- سوره 1.
-------------------------------------------------------
منبع : تاريخ پيامبر اسلام، محمد ابراهيم آيتى ، صفحه 83 تا 87
* استفاده بدون ذكر نشاني سايت جايز نيست *