تاريخ انتشار: 26 خرداد 1391 ساعت 23:03:56
معجزه اي از امام كاظم(ع)

... و محمد بن حسن صفّار در «بصائرالدَّرجات» با اسناد مُعَنْعَن خود از محمد بن فلان واقفى روايت نموده است كه گفت: من پسر عموئى داشتم كه به وى حسن بن عبد الله مى‏گفتند: او مرد زاهدى بود، و از عُبَّاد اهل زمانش بيشتر عبادت مى‏نمود، و سلطان را ملاقات مى‏كرد و چه بسا با سلطان با سخن درشت و سخت به جهت موعظه و أمر به معروف استقبال مى‏نمود. و سلطان هم به جهت زهد و صلاحى كه وى داشت اين برخوردهاى ناهموار را از وى تحمّل مى‏كرد.

 

پيوسته حال اين مرد چنان بود تا روزى امام أبو الحسن موسى عليه السّلام داخل مسجد شدند و او را ديدند و به او نزديك شدند و گفتند: اى أبو على! من چقدر دوست دارم اين حالتى را كه تو در آن مى‏باشى! و چقدر از تو شادان و مسرور هستم، مگر آن كه تو معرفت ندارى، برو و طلب معرفت كن!

 

مى گويد: من عرض كردم: جُعِلْتُ فِدَاكَ معرفت كدام است؟!

فرمود: برو و فِقْه ياد بگير، و طلب حديث كن! گفتم: از چه كسى؟!

فرمود: از مالك بن أنَس و از فقهاى مدينه، و سپس آن حديث را بر من عرضه كن!

 

عبد الله بن حسن مى‏گويد: من رفتم و با ايشان تكلّم نمودم و پس از آن حضور امام موسى بن جعفر عليهما السلام شرفياب شدم و آن احاديث را بر وى خواندم. حضرت همه‏اش را إبطال و إسقاط نمود و سپس فرمود: برو و طلب معرفت كن!

 

و اين مرد مردى بود كه به دين خود اهتمام داشت و در تحصيل حقيقت عازم و جازم بود و پيوسته مترصّد حال امام موسى الكاظم ابو الحسن عليه السّلام بود، تا هنگامى كه وى به سوى زمين زراعت و باغى كه داشت بيرون رفت. او وى را دنبال كرد و در بين راه به او رسيد و به او گفت: فدايت شوم! من در موقف قيامت بر عليه تو در پيشگاه خداوند احتجاج مى‏كنم! تو مرا بر معرفت دلالت نما!

 

حضرت امام كاظم عليه السّلام او را از أمير المؤمنين عليه السّلام خبر دادند و فرمودند: پس از رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم او بود. و او را از امر ابو بكر و عمر خبر دادند، و از حضرت قبول نمود.

 

سپس گفت: بعد از أمير المؤمنين چه كسى بود؟!

حضرت فرمود: الحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْن تا به خودش منتهى گرديد، و در اين حال ساكت شد.

 

او گفت: جُعِلْتُ فِدَاك، بنابراين امام در اين عصر كيست؟!

حضرت فرمود: اگر من براى تو بيان كنم آيا مى‏پذيرى؟! گفت: آرى فدايت شوم!

حضرت فرمود: أنَا هُوَ! «من هستم امام در اين زمان!»

گفت: جُعِلْتُ فِدَاكَ، آيا اثرى و نمونه‏اى ارائه مى‏دهى تا آن حجّت من بوده‏ باشد!

 

حضرت فرمود: برو به سوى اين شجره- و اشاره فرمود به درخت امّ غيلان- و به آن بگو: موسى بن جعفر مى‏گويد: جلو بيا!

مى‏گويد: رفتم و گفتم و سوگند به خداوند كه ديدم آن درخت يكباره از زمين كنده شد، و در برابر من ايستاد.

حضرت اشاره فرمود به درخت و به جاى خود برگشت.

 

حسن بن عبد الله به امامت حضرت و أئمّه طاهرين ايمان و اقرار آورد و از اين پس ملازم سكوت شد و هيچ كس وى را بعداً نديد كه تكلّم كند. او قبل از اين، روياهاى حسنه و خوابهاى خوب مى‏ديد و نيز ديگران براى وى مى‏ديدند و از اين پس روياهاى او به كلّى منقطع گرديد.

 

شبانگاهى كه به خواب رفته بود، در عالم خواب حضرت صادق عليه السّلام را در رويا و خواب ديد و از بريدن خوابها و گسستن روياها به وى شكايت آورد.

 

حضرت صادق عليه السّلام به او گفتند: لَا تَغْتَمَّ فَإنَّ الْمُؤْمِنَ إذَا رَسَخَ فِى الإيَمانِ رُفِعَ عَنْهُ الرُّويَا! [1] «غمگين مباش! چرا كه مؤمن چون در ايمانش راسخ گردد، ديگر خواب نمى‏بيند!»

 

__________________________________________________

 [1]. اين را به عين اين عبارات در كتاب «بصائر الدّرجات» طبع حروفى كه به تصحيح و اهتمام حاج ميرزا محسن بن ميرزا عباسعلى كوچه باغى طبع گرديده است در ص 254 و ص 255 آمده است الّا آنكه بجاى فلان الواقفى، فلان الرّافعى آورده است. و شايد اين درست باشد به جهت آنكه واقفيّه بعد از شهادت امام موسى بن جعفر  پديد آمدند و راوى اين روايت از خود حضرت امام كاظم عليه السلام مى‏باشد. ابو جعفر محمد بن حسن به فَرّوخ صفّار از اصحاب حضرت امام حسن عسكرىاست و در سنه 290 وفات يافته است.

-------------------------------------------------------------------------------------

                  

 

منبع : امام‏شناسى ، علامه طهراني ، جلد 16 و17 ، صفحه 391 و 392  

 

*استفاده بدون ذكر نشاني سايت ممنوع است *

   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=19798
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.