داستان کوتاه : عشق روزي عارفي از شاگردانش پرسيد: «چرا آدمها وقتي ناراحتند سر يکديگر داد ميکشند؟ شاگردان مقداري فکر کردند و يکي از آنها پاسخ داد: چون خونسردي خود را از دست ميدهند و به همين دليل فرياد ميزنند.
مرد عارف گفت: درست است اما چرا فرياد، درحالي که نفر ديگر کنار شماست؟ چرا امکان ندارد در زمان عصبانيت با لحني آرام صحبت کنيم؟ شاگردان شروع به پاسخ دادن کردند،اما عارف قانع نشد و سپس شروع به توضيح دادن کرد: وقتي دو نفر از هم عصباني هستند دلشان بسيار از هم دور ميشود و براي جبران اين فاصله بايد فرياد بکشند.
هرچقدر بيشتر عصباني باشند، بايد صدايشان را نيز بالاتر ببرند تا بتوانند بشنوند.
وقتي دونفر يكديگر را دوست داشته باشند، با هم آرام صحبت ميکنند چون دلشان بسيار به هم نزديک است. فاصله آنها اندک است پس فقط لازم است زمزمه کنند.
در اين شرايط صميميتر ميشوند و حتي لازم نيست زمزمه کنند، فقط کافي ست در سکوت به چشمان هم خيره شوند.
اين گونه مشخص ميشود که وقتي دو نفر عاشق هم هستند چقدر به هم نزديکند.
منبع : روزنامه اطلاعات
|