غزلی از حضرت آیة الله خامنه ای سر خوش ز سبوی غم پنهانی خویشم
چون زلف تو سرگم پریشانی خویشم
در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش
چون آینه، خو کرده ی حیرانی خویشم
لب باز نکردم به خروشی و فغانی
من محرم راز دل طوفانی خویشم
از شوق شکر خند لبش جان نسپردم
شرمنده جانان، زگرانجانی خویشم
بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر
افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمری است پشیمان ز پشیمانی خویشم
هرچند «امين » ! بسته دنیایی ام اما
دلبسته یاران خراسانی خویشم
منبع : روزنامه اطلاعات شماره 21524- 9/10/77 |