چشم نرگس (غزلی از باب تمنّا به ساحت قدسی حضرت صاحب الزمان "عج") مرا بر خویش وا مگذار و بگذار
ز دریای وجودش قطره گیرم
و بر آن دیگری مسپار و بسپار
به مه رویی که هجرش کرده پیرم
به راهش دیده ام بستان و مستان
چراغ روشن افزای ضمیرم
بیفکن گوشه ای امّا میفکن
ز چشم نرگس زیبا منیرم
بسوزان سینه ام ، لاکن مسوزان
امیدم ، تا به نومیدی نمیرم
بگو از وصل و از هجران مگویی
کز این دو ، اولی را می پذیرم
طلب کن جان من ، ای جان ، نخواهی
که دامان نگارم را نگیرم
بزن جانا ، مزن با چوب تکفیر
که بنماید (مهاجر) دستگیرم
**علی اکبر پورسلطان (مهاجر)**
( استفاده از این غزل با ذکر منبع http://www.fajr57.ir/ جایز است )
|