غزلي از امام خميني(ره)
***************
بر در ميكده ام دست فشان خواهي ديد
پاي كوبان ، چو قلندر منشان خواهي ديد
باز سرمست از آن ساغرِ مي خواهم شد
بيهُشم مسخره ي پير و جوان خواهي ديد
از در مدرسه و دير برون خواهم تاخت
عاكف سايه ي آن سروِ روان خواهي ديد
از اقامتگه هستي به سفر خواهم رفت
به سوي نيستيم رخت كشان خواهي ديد
خرقه ي فقر به يكباره تهي خواهم كرد
ننگ اين خرقه ي پوسيده عيان خواهي ديد
باده از ساغر آن دلزده خواهيم نوشيد
فارغم از همه ملك دو جهان خواهي ديد