كردار علي(ع) الگوي ايده آل حكومت اسلامي است سخنرانى امام خميني
زمان: 2 دى 1358/ 3 صفر 1400
مكان: قم
موضوع: شهادت در مكتب تشيع- حكومت ايده آل اسلامى
حضار: خانواده شهيد مفتح
«...آنهايى كه با اسلام مخالفند، با زندگى ما مخالفند، با همه چيز ما مخالفند. آنها كوشش كردند كه اسلام در همان كتابها و در همان معابد مدفون بشود. نگذاشتند اسلام، نه حكومتش و نه آن عدالتش در خارج بيايد. اگر آن طورى كه اسلام هست و آن طورى كه اولياى اسلام بودند، و آن طور حكومتهايى كه گاهى در اسلام تحقق پيدا كرده است، اگر ما بتوانيم عرضه بكنيم بر دنيا، آن نحو حكومت را، مطمئن باشيد كه همه دنيا اقبال بهش مىكنند. الآن وقتى اسم حكومت را مىشنوند، و لو بگويند رژيم «جمهورى اسلامى» اذهان درش وارد مىشود، يك همچو حكومتى مثل رژيم شاهنشاهى، يك خرده بهتر.
براى اين كه اذهان عادت كردهاند به اين كه هميشه به گوششان رژيم شاهنشاهى خورده، و چشمشان هم آنها را ديده، و زندگيشان هم با آن به آخر رسيده. نمىدانند كه يك رژيم ديگرى هم در عالم ممكن است باشد. طرحش هست و لو تحقق پيدا نكرده است. كه اگر آن طرح خارج باشد و وجود عينى پيدا بكند، بعد آن وقت وضع حكومت را مىفهمند چه جور وضعى است.
وضع شخص اول كشور اسلامى را مثل حضرت امير- سلام اللَّه عليه- شخص اول بود، و دايره امرش هم از حجاز تا مصر، تا ايران، تا عراق، سوريه و همه اين جاهايى كه در اين جاست، و يك مقدارى هم از اروپا، در عين حالى كه اين طور بوده است مع ذلك وضع زندگىاش آن طور بوده. يعنى جورى بوده است كه براى ديگران قابل تحمل نبوده.
خودش هم مىفرمايد كه شما قدرت بر اين نداريد؛ به اين طور زندگى قدرت نداريد. لكن من را اعانت كنيد به تقوا. يك حاكمى كه سعه مملكتش آن است، وقتى كه شب مىشود، شبش آن طور است. وقتى مىرود دنبال خانههايى كه بىبضاعت هستند. در يك نقلى است كه ايشان تشريف بردند در يك خانهاى كه چند تا بچه بودند و پدرشان را از دست داده بودند، ايشان رفتند بچهها گريه مىكردند، رفتند و نوازش كردند، و يك چيزهايى مثلًا بهشان دادند و پرستارى كردند. و آن آخر كه مىخواستند [خدا حافظى] بكنند- در نقل هست كه- بنا كردند يك جور صدايى كردند كه بچهها را بخندانند. فرمودند من وقتى آمدم اينها گريه مىكردند، و من ميل دارم حالا كه مىروم اينها خنده بكنند. اين يك حاكمى [است] كه سير حكومتش از حجاز تا مصر و تركيه و همه اين جاها تحت فرمانش بوده، و آن وضع زندگىاش كه يك پوستى- به حسب نقل- داشتند، خودشان و حضرت زهرا- سلام اللَّه عليها- شب اين را زيرشان مىانداختند رويش مىخوابيدند،- فردا هم- روز هم علوفه را مىريختند براى شترشان. اين وضع حاكم و سردارهايى كه در همان وقت سردار يك سپاهى بودند. يكى مالك اشتر، مالك اشتر در بازار مىرفته، در كوچه مىرفته يك كسى نشناخته و فحاشى بهش كرده است- به حسب نقل- اين است كه وقتى كه رد شد يك كسى بهش گفت تو اين را شناختى؟ گفت نه. گفت او مالك اشتر بود. وحشتناك دويد دنبالش. ديد رفته توى يك مسجدى. رفت عذرخواهى بكند كه من چطور نشناختهام. ايشان فرمودند كه من آمدم براى تو دعا كنم اين جا. يك همچه تربيتى در اسلام است كه سردارهايش اين طور و رئيسش آن طور است و سپاهشان هم همان طور. اگر عرضه بشود يك همچه حكومت عدلى كه بين آن كسى كه شخص اول مملكت است، و آن شخصى كه در آخر مملكت هست، اينها فرق نيست، بلكه رئيس مملكت زندگىاش بدتر از آنهاست. حضرت مىفرمايد كه شايد در اطراف مملكت يك كسى باشد كه گرسنه باشد. ايشان با خودش آن گرسنگى را مىداد. در شب آخرى كه فردايش ايشان به شهادت رسيدند، يعنى ضربت خوردند- نقل مىكنند كه- مهمان حضرت امّ كلثوم بودند. آنجا برايشان شير آوردند و نمك و يك [نان] فرمود تو چه وقت ديدى كه من دو تا خورشت در سفرهام باشد؟ خواست نمك را بردارد، كه فرمود نه شير را بردار. وضع يك حاكم، وضع يك كسى كه سعه مملكتش اين قدر است، اين حكومت اسلامى است. در اين ور هم همين ابن ملجم- لعنت اللَّه عليه- كه ايشان را ضربت زد و گرفتند او را، آن طور با او ملاطفت كرد و سفارش كرد و از آن غذايى كه برايش آوردند، گفتند براى او هم ببريد. و بعد هم سفارش كرد اگر من خودم خوب شدم كه خودم مىزنم- حتماً بدانيد عفوش مىكرد- و اگر من خوب نشدم با اين مدارا كنيد. خوب قصاص مىخواهيد بكنيد: «ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ»...»
صحيفه امام ، جلد11 ، صفحه 391 و 392
|