تاريخ انتشار: 30 مرداد 1390 ساعت 09:21:59
سيره حضرت على عليه السلام در حكومت‏

سخنرانى امام خميني

زمان: 30 خرداد  1358/ 25 رجب 1399

مكان: قم‏

موضوع: تفاوت حكومتهاى مردمى و رژيمهاى ضد خلقى‏

حضار: اردلان، على (وزير اقتصاد و دارايى)، معاونان و مديران كل اين وزارتخانه‏

 

«...بهترين حاكمى كه در اسلام بعد از رسول اللَّه پيدا شد حضرت امير- سلام اللَّه عليه- بود و مع الأسف حكومت كوتاهى داشت و ما وقتى كه سيره ايشان را در عمل از تاريخ اخذ بكنيم و فرمايشات ايشان را در خطبه‏ها، در نامه‏ها، اخذ بكنيم، و رفتار ايشان را با رعيت و همين طور رفتار رعيت با او، رفتار استاندارهايى كه مى‏فرستادند در اطراف. يك مملكت بسيار بزرگ بود ديگر. حجاز و مصر و ايران و عراق و سوريه و يك مقدار از اروپا، و آنها همه تحت سيطره بودند. و وقتى كه مى‏فرستادند، سفارشهايى كه مى‏كردند نسبت به اينكه چه جور بايد رفتار بكنيد؛ و چه جور هم رفتار مى‏كردند آنها؛ و مردم با آنها چه وضعى داشتند؛ اينها همه در تاريخ هست. زندگى خود امير المؤمنين كه معروف است همه مى‏دانند. يك آدم متعارف نمى‏تواند آن طور زندگى كند. حتى اشكال كرده بودند كه خوب، شما اگر زندگى‏ات اين است، پس چرا همچو قوى هستيد؟ در يك جايى مى‏فرمايند كه اين درختهايى كه در بيابان پيدا مى‏شود هم چوبش محكمتر است، هم آتشش قويتر است، براى اينكه آب كم خوردند. اين طور نيست كه هر كس زياد خورد و چرب خورد و شيرين خورد، اين يك آدم قوى‏اى بشود. بلكه شايد بسيارى از اين غذاهاى، خصوصاً اين غذاهاى غير عادى، براى انسان، شايد سستى و ضعف و اينها هم مى‏آورد. در هر صورت در زندگى‏اش وقتى كه انسان مى‏بيند، مى‏بيند كه يك پوستى بوده است- اين طور نقل مى‏كنند- كه شبها اين پوست را مى‏انداختند و خودشان با حضرت فاطمه- سلام اللَّه عليها- رويش مى‏خوابيدند. و روزها همين پوست را علوفه رويش مى‏ريختند براى شترشان. و در خوراك هم كسى نمى‏توانست آن طور زندگى بكند،هيچ كس. همچو زندگى و خودشان هم مى‏فرمايند شماها نمى‏توانيد؛ لكن در تقوا و در ورع با من اجتهاد كنيد؛ با من موافقت كنيد. وضع حكومت اين طورى بود و اين طور خاضع در مقابل قانون. رئيس يك ملت، كه توسعه رياستش اين قدر زياد بود و قدرت ارتشش آن طور، آن طور خاضع در مقابل قانون كه وقتى قاضى‏اى كه خودش نصب كرده او را دعوت مى‏كند، كه يك كسى ادعايى داشته يا ايشان ادعا داشتند كه راجع به يك زرهى، يهودى هم بوده آن طرف، وقتى كه- به حسب نقل- قاضى ايشان را احضار مى‏كند، همان قاضى كه خودش نصب كرده، تشريف مى‏برند. وقتى قاضى مى‏گويد يا ابا الحسن، مى‏گويد نه. بايد من و او را على السواء حساب بكنى. قاضى بايد نظرش به هر دو على السواء باشد و به من با كنيه كه يك احترام است اسم نبر. يا على بگو. و وقتى هم كه قاضى رسيدگى مى‏كند و حكم بر ضد حضرت امير مى‏دهد، حق مى‏دهد. منتها يهودى مى‏آيد ايمان مى‏آورد، اسلام مى‏آورد. مى‏بيند كه اسلام اين است. وضع معاشرتشان با مردم، وضع زندگى‏شان، وضع عدالتشان، رسيدگى‏شان به فقرايشان معروف است. [در] تاريخ هم هست كه خانه‏هايى بوده است كه مطلع نبودند كه كى مى‏آيد برايشان چيز مى‏آورد. ايشان مى‏بردند. از يك جايى مى‏رفتند، بچه‏ها گريه مى‏كردند. ايشان وارد شده بود به آنها غذا داد و تلطف كرد و اينها. بعدش شروع كردند يك صداى مثل صداى شتر كه بچه‏ها را بخندانند! گفتند من وقتى آمدم اين بچه‏ها گريه مى‏كردند. دلم مى‏خواهد حالا كه مى‏روم بخندند بچه‏ها. اين يك حاكمى است كه توسعه حكومتش از حجاز تا مصر، تا ايران تا آفريقا، تا همه اينها، بوده است. خوب، البته هر كس كه نمى‏تواند؛ هيچ كس نمى‏تواند...»

صحيفه امام ، جلد هشتم ، صفحه 231 و232

   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=1796
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.