امروز آفتاب خانه حیدر غروب میکند و گویی علی (ع) در بهت و ناباوری از دست دادن سنگ صبورش، همراه جسم پاک زهرا (س) تمام وجود خود را هم به یک باره در خاک میکند.
سخن از فاطمیه گفتن سخت است؛ اصلا بازگو کردن قصه هجوم دژخیم، زبانه آتش، در، دیوار، زخم سینه، نشست قطره خون بر خاک شرمسار، کوچه، دستهای بسته، سیلی، فرود شکوه آسمان بر زمین، بیخوابی شبانه مادر از درد پهلوی شکسته، قد خمیده و بازوی ورم کرده، ملال آور است.
فاطمیه دریایی از رنجهای روا رفته بر کوثر نبی (ص) است، رنج نامهای از مصائب و خسته جانی زهرا (س).
تمام علی ناتمام شد
فاطمیه قصه پر غصه علی (ع) در حال غسل بازوی کبود و پهلوی شکسته است، داستان وداع دختری کوچک با مادرش، گریههای آرام کودکان در گوشه دیوار خانه، قصه شبی که انگار تمام علی ناتمام شد، روایتی از قبری که تنها نشانش بینشانیاش بود.
از این پس دگر دنیا برای علی (ع) تاریک و بیفروغ است و تنها این تمام عمق چاه است که وسعت دردهای مولا را اندازه میگیرد. اینک به سر شدن عمر کوتاه فاطمه در مقابل دیدگان علی (ع) به مرثیهای دراز میماند که اگر امید وصال دوباره با زهرا (س) نبود، شیر خدا توان ادامهای نداشت.
زین پس علی (ع) به جای تمام روزهای شاد، شبهای عزا را با یاد همدم تنهاییاش سر میکند و این زینب است که با تمام کوچکی دستهای بیمادریاش، اشکهای بابا را از گوشه چشمانش جمع میکند.
آری فاطمیه روایتی از مصائب بانویی است که شجاع بود و تسلیم فرمان حق، ولایت مدار بود و ولایت پذیر، بانویی که جز خیر در حق همسایه نخواست، گوهری که پاک بود و با حیا، در مقابل پروردگار عابد بود و برای خلق تمام معنی ایثار.
زنی که روح بزرگی را در کالبد زمینیاش به تسخیر درآورده بود و تمام سختیها و نامردمیهایی که به علی (ع) روا داشته میشد را جانپناه.
آری انگار صبر هم در برابر صبوری زهرا (س) بیتاب شده بود.
منبع : مهر