اخوی ، تفنگ رو بردار برو توی صف، خبردار حالا وقتِ دوش فنگه سرتو بالا نگه دار با صدای طبل و شیپور پای چپ رو، جلو بگذار وقتی میگه، خیلی خوبه تو بگو، سپاس سرکار دشمن آومده بجنگه ما میریم، خدا نگهدار تا با رمزِ یا علی مون بزنیم به قلبِ کفّار دنبالِ شکار می گردیم توی کوه ها، یا تو نیزار تا همه دنیا ببینن شدن از زندگی بیزار وسطِ معرکه امّا جلوه ها میشه پدیدار یکی ذکرشِ یا حسینه اون یکیِ یارِ علمدار چه صفا داره تمومِ لحظه هایِ خوش و تب دار هیچ کجایی مثل جبهه ندیدم این همه ایثار ترکشی آومد، تو سینه یه برانکادر، یه پرستار! داد نزن یارو خوابیده اگه یه وقت بشه بیدار؟! میگه صد تا بد و بیراه! به قشونِ دشمن آزار دلاور، ما دیگه رفتیم بیا پرچمو، نگه دار قهرمان، قرارمون چی؟ اون بالا، وعده ی دیدار از همینجا، بی کجاوه میره یک راست، پیشِ دلدار خونِ پاکِ شهداشو خودِ حق، گشته خریدار ازشون یه اسمی مونده سرِ کوچه ها، رو دیوار بعدِ جنگِ حق و باطل آومدیم، برزن و بازار ما رو تحویل نگرفتن اصلاً انگاری نه انگار! چند تا از همسفرامون یه دفعه، زدن تو شنزار خیلی ها صبوری کردن ندادن دین رو به دینار حالا خدمت شماییم رویِ صندلی چرخ دار بابا، شرمنده نباشی سرتو، بالا نگه دار مهاجر، قصّه تمومه پسرم ، خوابی یا بیدار؟! **علی اکبر پورسلطان (مهاجر)** (استفاده از این غزل بدون ذکر نشانی http://www.fajr57.ir/ جاایز نیست)