تاريخ انتشار: 24 فروردين 1391 ساعت 19:15:01
جانان من ( غزلی در فراق مهدی دلها "عج" )

ای ماه خفته برخیز، در وجد و انقلابم روشن شده ضمیرم ، شوقی بریده تابم از آسمان گذر کن ، بر حال ما نظر کن برگو حبیب دل را ، پایان رسیده خوابم در انتهای مستی ، بیرون ز خویش و هستی جامی دگر ننوشم ، مست سبوی نابم چشمم اگر نبیند ، همواره دیده جانم گو بر طبیب پنهان ، تا برکَند نقابم عمری اگر نمودم ، جان را فدای راهش در آرزوی وصلش ، بگذشتم از ثوابم تاریکم ار چه امّا ، در انتظار نورم چون ذاتِ بی قرینش ، مسحور آفتابم و از فرط تشنه کامی ، هر سو روانه گشتم بیهوده می دویدم ، آبی نشد سرابم دردا اگر سر آخر، نوبت به رفتن آید بی رؤیت جمالش ، بسته شده حسابم آیا شود (مهاجر) ، آن روز را ببینم جانان من سوار و ، من پای در رکابم *** علی اکبر پورسلطان ( مهاجر ) *** ( استفاده از این غزل بدون ذکر منبع جایز نیست )

   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=14766
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.