نوروز ( غزل)
موسم جشن و طرب مست و غزل خوان آمد
به سرا پرده ی دل کوکب مستان آمد
فرش خضرا شده گسترده به دشت برکات
خواند بلبل ، گهِ خوش رقصی مرغان آمد
لاله زاری شده این باغ مصفّای وطن
یادِ فرخنده ی آن پیر جماران آمد
بهترین هدیه فقط ذکر رسول الله (ص) است
خوشتر آن عید که آغاز بهاران آمد
سفره ی نعمت حق بین ، به چه رنگارنگی
بسطِ اکرام از آن ساحت یزدان آمد
چه شمیم خوشی از وادی رضوان جاریست
فصل عطر چمن و پونه و ریحان آمد
خبر از هجرت سرما و زمستان که رسید
در رگِ یخ زده ی دشت و دمن جان آمد
غنچه لبخند زنان سیرِ گلستان می کرد
که نسیمی به سر و زلف درختان آمد
سال نو گرد و غبار از همه جا بر گیرید
سبزه زار دل و جان ، شبنم باران آمد
فرّ و فرخنده بود ، گردش ایّام به کام
شاد و پیروز که نوروزِ گل افشان آمد
گو (مهاجر) که مبارک بودش باغ برین
آنکه فارغ ز گنه با لب خندان آمد
** علی اکبر پورسلطان (مهاجر) **
استفاده از این شعر با ذکر منبع http://www.fajr57.ir/ بلامانع است. |