تاريخ انتشار: 27 اسفند 1390 ساعت 15:19:51
غمزه دوست( غزلي از امام خميني)

جز سر كوى تو اى دوست، ندارم جايى     در سرم نيست، بجز خاك درت سودايى

بر در ميكده و بتكده و مسجد و دير سجده آرم كه تو شايد، نظرى بنمايى

مشكلى حل نشد از (مدرسه) و صحبت شيخ غمزه اى تا گره از مشكل ما بگشايى

اين همه ما و منى، صـوفى درويش نمود جلوه اى تا من و ما را ز دلم بزدايى

نيستم، نيست، كه هستى همه در نيستى است هيچم و هيچ كه در هيچ نظر فرمايى

پى هر كس شدم، از اهل دل و حال و طرب نشنيدم طرب از شاهد بزم آرايى

عاكف درگه آن پرده نشينم، شب و روز تا به يك غمزه او، قطره شود دريايى
   


 
27 اسفند 1390   
ف پورسلطان
گل رفت و شمیم خوشش اینجاست هنوز بلبل به هوا ی گل چه شیداست هنوز رفتی ز جهان اگر چه ای روح خدا لیکن علم مهر تو بر پاست هنوز



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=13034
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.