از اتفاقات و رخدادهائی مهمی که در روز اول ماه مبارک رمضان (سوم اين ماه وحتي رجب وشعبان را در ماه وقوع آن گفته اند) صورت گرفت "عزوه تبوک "بود. این غزوه بخاطر اینکه منافقان مدینه قصد ترور رسول اکرم را داشتند اما رسوا و مفتضح شدند به "غزوه فاضحه" نیز مشهور شد .
منطقه " تبوك" در نوار مرزى حجاز و شام ،دورترين نقطهاى بود كه پيامبر صل الله علیه و آله در غزوات خود به آنجا گام نهاد،فاصله مدینه تا تبوک حدود 600 کیلومتر بوده است. اين كلمه در اصل نام قلعه محكم و بلندى بود كه در نوار مرزى حجاز و شام قرار داشت. غزوه تبوک در سال نهم هجرت واقع شده است. جبهه مقابل اسلام و مسلمانان در این غزوه روم شرقى بود. زیرا در صدر اسلام كشور سوريه از مستعمرات امپراتورى روم به شمار مىرفت و فرمانرواى شام از دست نشاندگان امپراطور روم بود. امپراتورى روم كه خود را با موج تازهاى روبرو مىديد و از نفوذ آيين الهى اسلام هراسان بود، تصميم گرفت پيشدستى كند و با يك حمله عظيم، مسلمين را نابود كند.
این کشور سپاهى در حدود چهل هزار نفر با اسلحه كافى و مجهز، آن چنان كه درخور دولت نيرومندى همانند امپراطورى روم در آن زمان بود، گردآورى كرد و در مرز حجاز متمركز ساخت، اين خبر به وسيله مسافران به گوش پيامبر (ص) رسيد. پيامبر براى اينكه درس عبرتى به روم و ساير همسايگان بدهد بىدرنگ فرمان آماده باش صادر كردند.! چيزى نگذشت كه سى هزار نفر براى پيكار با روميان آماده شدند كه از ميان آنها ده هزار سوار و بيست هزار پياده بود. این در شرایطی بود که هوا به شدت گرم ، انبارها از مواد غذايى خالى و محصولات كشاورزى آن سال هنوز جمعآورى نشده بود. با چنین وضعیتی، گر چه حركت به سوی جبهه براى مسلمانان بسيار مشكل بود، ولى چون فرمان خدا و پيامبر (ص )است بايد حركت كرد، و بيابان طولانى و پر مخاطره ميان مدينه و تبوك را پيمود!.
اين لشكر كه به خاطر مشكلات زياد اقتصادى ، طولانى بودن مسير، وزش بادهاى سوزان، طوفان هاى كشنده شن، نداشتن مركب كافى و... به "جيش العسرة"! (لشكر مشكلات!) معروف شد، تمام سختىها را تحمل كرد اما در آنجا اثری از سپاهيان روم نبود.!!
گويا هنگامى كه سپاه روم از حركت سپاه عظيم اسلام با آن شهامت و شجاعت عجيبى كه در جنگها نشان داده بودند و كم و بيش به گوش روميان رسيده بود با خبر شدند، صلاح در اين ديدند كه ارتش خويش را به درون كشور فرا خوانده چنين وانمود كنند كه خبر تمركز ارتش روم در مرزها به قصد حمله به مدينه، شايعۀ بىاساسى بيش نبوده است، چرا كه از دست زدن به چنين جنگ خطرناكى كه مستمسك و مجوزى نيز نداشت وحشت داشتند. ولى حضور سپاه اسلام با اين سرعت در ميدان تبوك چند درس به دشمنان اسلام داد: اولا- اين موضوع به ثبوت رسيد كه روحيه جنگى سربازان اسلام آن چنان قوى است كه از درگيرى با نيرومندترين ارتش آن زمان نيز بيمى ندارد.ثانيا- بسيارى از قبائل و امراى اطراف تبوك به خدمت پيامبر (ص )آمدند و پيمان عدم تعرض با پيامبر (ص) امضا كردند و فكر مسلمانان از ناحيه آنان آسوده شد. ثالثا- امواج اسلام به داخل مرزهاى امپراطورى روم نفوذ كرد و به عنوان يك واقعه مهم روز، اين صدا همه جا پيچيد، و زمينه را براى توجه روميان به اسلام فراهم ساخت. رابعا- مسلمانان با پيمودن اين راه و تحمل آن زحمات، راه را براى فتح شام در آينده هموار ساختند و معلوم شد كه اين راه، سرانجام پيمودنى است و اين فوائد بزرگ چيزى بود كه به زحمت لشکركشى مىارزيد.
به هر حال پيامبر (ص )با سپاهيان خود طبق سنتى كه داشت مشورت كرد كه آيا به پيشروى ادامه دهيم يا باز گرديم، راى بيشتر آنها بر آن قرار گرفت كه بازگشت بهتر است و با روح برنامههاى اسلامى سازگارتر، به خصوص كه سپاهيان اسلام بر اثر مشقت طاقتفرساى راه خسته و كوفته شده بودند، و مقاومت جسمانى آنها تضعيف شده بود. پيامبر (ص )اين نظر را تصويب كرد و سپاه اسلام به مدينه بازگشت.
در این غزوه پيامبر صل الله و علیه و آله امام على علیه آلاف تحیه و ثناء را بجاى خود در مدينه گذارده بود، و اين تنها غزوهاى بود كه حضرت امیر در آن شركت نكرد. اين اقدام پيامبر (ص) يك اقدام بسيار بجا و ضرورى بود، زيرا بسيار محتمل بود بعضى از بازماندگان مشركان و يا منافقان مدينه كه به بهانههايى از شركت در ميدان تبوك سر باز زده بودند،که حدودا 82 نفر ذکر شده اند، از غيبت طولانى پيامبر (ص )و سربازانش استفاده كنند، و به مدينه حملهور شوند، زنان و كودكان را بكشند و مدينه را ويران سازند، ولى وجود حضرت امیر در مدينه سد نيرومندى در برابر توطئههاى آنها بود.آنها که با حضور حضرت امیر تمام نقشه های خود را عبث و بیهوده می دیدند ، سعی بر ترور شخصیت حضرت داشتندو با ترویج شایعاتی مبنب بر اینکه علی علیه السلام از چشم پیامبر افتاده است و حضرت او را از فیض جهاد و شهادت محروم کرده است، خاطر مبارک حضرت و اهلبیت را آزردند. آنگاه حضرت رسول صل الله و علیه وآله حديث معروف «منزلت» در همين باره است كه پيامبر اكرم به على(ع)فرمود: «أَما تَرْضى أَنْ تَكُونَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسىإِلاّ أَنَّهُ لانَبِىَّ بَعْدى.» «آيا خشنود نيستى كه منزلت تو نسبت به من، همانند منزلت هارون نسبت به موسى باشد، جز آن كه پس از من پيامبرى نيست».این حدیث از جمله احادیثی است که مورد اعتماد و تواتر فرقین است.برای مطالعه بیشتر به کتاب " الصحیح من سیره النبی الاعظم" تالیف علامه سید مرتضی عاملی ، مجلد 29 و 30 مراجعه کنید.
همانطور كه گفته شد، مسير حركت، بسيار طولانى و پرزحمت بود .از اين رو وقايع تاريخى متعددى اتفاق افتاد كه بسيار آموزنده است.در اينجا به یک واقعه اشاره مىكنيم:
پس از دستور بسيج عمومى براى حركت، سه نفر به نامهاى "كعب، هلال و مره "سرپيچى كردند و آسودگى را بر رنج سفر ترجيح دادند. رسول خدا (ص) چون به تبوك رسيدند، پرسيدند: كعب چه كرد؟ پاسخ شنيدند: جامههاى فاخر و تكبر، او را در مدينه نگه داشت. پس از بازگشت، رسول گرامى (ص) دستور دادند تا مسلمانان از سخن گفتن با اين سه نفر خوددارى كنند.
همه از آنان دورى كردند و بدين ترتيب مدينه، درگير يك مبارزه منفى عليه كسانى شد كه بدون هيچ عذر و بهانهاى، جهاد را ترك كرده بودند .روزها بدين منوال مىگذشت.
پادشاه غسان كه از مخالفين اسلام بود، نامهاى به كعب نوشت كه در آن چنين آمده بود: شنيدهام كه سرورت به تو ستم كرده است و بر تو نيز تحمل رسوايى و خوارى واجب نيست؛ نزد ما بيا تا تو را همراهى كنيم! او بدين ترتيب مىخواست از آب گل آلود ماهى بگيرد و ناراضيان داخلى را به سمت خود جذب كند؛ ولى كعب بسيار ناراحت شد و نامه را در تنور افكند و آتش زد و با هوشيارى، دعوت دشمن خدا را رد كرد.
پس از 40 روز، رسول خدا (ص) دستور دادند كه همسران اين سه نفر نيز بايد از آنان كنارهگيرى كنند و اين، وضعيت را بر آنان سختتر كرد. ده روز ديگر گذشت، بطورى كه عرصه بر آنان تنگ شد و كارى جز اظهار ندامت و پشيمانى نداشتند تا آنكه پس از 50 روز از اين واقعه، با نزول آيه 118 سوره توبه، "وَعَلَى الثَّلاَثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَظَنُّواْ أَن لاَّ مَلْجَأَ مِنَ اللّهِ إِلاَّ إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ" .
"و نيز آن سه تن را كه تأخير نموده و بازماندند تا آنگاه كه زمين با همه گستردگيش بر آنان تنگ شد و از خودشان به تنگ آمدند و دانستند كه جز خدا پناهي نيست ،آنگاه خداوند بسوي آنان بازگشت تاتوبه كنند و خداوند توبه پذير و مهربان است )، در اين آيه گذشت خداوند ازمعصيت مورد نظر است ، به خلاف آيه بالا كه شامل گذشت و رحمت ، بدون ارتكاب معصيت بود، در اين آيه ماجراي سه نفري كه تأخير نمودند و همراه رسولخدا(ص ) براي جنگ خارج نشدند بيان مي شود كه بعد از رفتن پيامبر ومجاهدان پشيمان شدند و چون مردم با آنها قطع معاشرت و كلام نمودند و حتي خانواده آنها، به آنان اعتنايي نكردند، اين مطلب باعث شد كه از دست خويش به تنگ آمده و زمين با همه فراخي بر آنان تنگي نمايد و در شدت اندوه ، دانستند كه به يقين هيچ پناهي جز خدا ندارند و بايد با توبه و انابه بسوي او باز گردند وآنگاه خداوند با نظر رحمتش بسويشان بازگشت و به آنها توفيق توبه عنايت نمود و لذا توبه كردند و خداوند هم چون توبه پذير و مهربان است ، توبه آنان راپذيرفت . (تواب )يعني بسيار توبه كننده ، چون خداوند با عفو و رحمت و هدايت و توفيق توبه بسيار بر بندگانش رجوع مي نمايد و آنها را توفيق بازگشت بسوي خويش مي بخشد و زمانيكه آنها توبه نمودند، به جهت مهرباني و رحمتش توبه آنها رامي پذيرد، چون او نسبت به بندگان مؤمنش بسيار مهربان و رئوف است ."
پيك وحى، توبه آنان را پذيرفته اعلام كرد.
از دیگر وقایع مرتبت با این غزوه ، عملی نشدن ترور حضرت رسول و حضرت امیر می باشد برای مطالعه بیشتر منتخب التواریخ و ص 61 و منهی الامال ج 1 ص 91 مراجعه کنید.
منبع : h-shafiei.blogfa.com