تاريخ انتشار: 20 اسفند 1390 ساعت 00:29:15
تشيع

 مصدر باب تفعل از شيع و شيعة .

 

داراى معانى لغوى و اصطلاحى است : تشيع فى الشى ء در هواى چيزى مستهلك شد و تشيعه الشيب , پيرى در او پخش و گسترش يافت (مجازا).

 

تشيع قطرة اللبن فيالماء, قطره ء شير در آب پخش شد.

 

تشيع الرجل , شيعه شد چنان كه گوئى تحنف , هنگامى كه به دين حنيف در آيد.

 

الشيعة فرقه يا گروهى كه امر يگانه اى داشته باشند.

 

شيعة الرجل : دوستان و ياران مرد, جمع آن اشياع و شيع كه به معنى مثل و مانند و فرقه ها نيز آمده است : و لقد ارسلنا من قبلك فى شيع الاولين (حجر, 10) واژه شيعة به صورت مفرد چهار بار در قرآن آمده است كه يك بار به تنهائى (مريم , 69) و سه بار با اضافه (قصص , 15, صافات , 83) كه در آيه ء اول به معنى گروه و در بقيه به معنى پيرو آمده است .

 

شيعه در اصطلاح به پيروان حضرت على (ع ) و خاندانش  و كسانى كه معتقد به جانشينى بلافصل آن حضرت بعد از پيامبر اسلام (ص ) و نص ولايت او در غدير خم از طرف پيغمبر مي باشند گفته مي شود و هم چنين در سخنان رسول اكرم (ص ) و حضرت على و ديگر امامان (ع ) و نويسندگان ملل و نحل اين كلمه به كار رفته است .

 

جابر بن عبدالله انصارى مي گويد: نزد پيغمبر بودم كه على از دور نمايان شد. 

پيغمبر فرمود: سوگند به كسى كه جانم به دست او است  اين شخص و شيعيانش در قيامت رستگار خواهند بود.

 

ابن عباس مي گويد: وقتى آيه : ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خيرالبريه نازل شد, پيغمبر به على فرمود: مصداق اين آيه تو و شيعيانت مي باشيد كه در قيامت خوشنود خواهيد بود. 

و خدا هم از شما راضى است .

 

اين دو حديث در الدرالمنثور (1/379) و غاية المرام (326) نقل شده است (شيعه در اسلام , 7).

 

روايات متعدد ديگرى نطير روايت فوق از بزرگان اهل سنت مانند طبرانى , احمد بن حنبل , دار قطنى به وسيله ابن حجر و ابن اثير و سيوطى و ديگران نقل شده است .

 

حضرت على (ع ) در نامه اى مي نويسد: اين نامه از بنده  خدا على اميرالمؤمنين است , به شيعه  خود از مؤمنان و مسلمانان چه , خدا مي گويد: و ان من شيعته لابراهيم و آن نامى است كه خداى متعال آن را در قرآن شرافت بيان داده است  و شما شيعه  پيامبرمحمد صلى الله عليه و آله هستيد, چنان كه ابراهيم نيز از شيعيان او است , نامى است غير مختص و امرى است سابقه دار (نامه ها, محمودى , 2/196).

 

شيخ مفيد به سند خود تا امام باقر(ع ) از قول ام سلمه نقل مي كند كه گفت : از رسول خدا(ص ) شنيدم مي گويد: بى گمان على و شيعه  او رستگار مي باشند.

 

و به اسناد خود سه حديث ديگر در همان فصل در اين باره نقل كرده است (ارشاد, 25).

 

از اميرالمؤمنين على (ع ) در منابع مختلف و از جمله نهج البلاغه چند روايت نقل شده است  از جمله خطب كلام 218.

 

عنوان شيعه براى پيروان على (ع ) مشهور گرديد و اين عنوان مخصوص كسانى شد كه معتقد به امامت على (ع ) و جانشينى او پس از پيامبر بودند و به امامت يازده نفر از فرزندان معصومش اعتقاد داشتند و به كسانى كه چنين عقيده اى داشتند شيعه  اثنى عشريه و شيعه  اماميه اطلاق شد.(الاسلام و الشيعة الاماميه , 1/335).

 

و نيز در كتاب تأسيس الشيعه (مقدمه ) آمده است : لفظ شيعه در روزگار پيامبر(ص ) بوده است , چنان كه ابوحاتم در كتاب خود (كتاب الزينة ) الجزء الثالث : فى الالفاط المتداولة بين اهل العلم مي نويسد: نخستين نامى كه در اسلام به روزگار رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آشكار گرديد شيعه بود.

 

و آن لقب چهار تن از صحابه بود: ابوذر غفارى , سلمان فارسى , مقداد بن اسود كندى و عمار بن ياسر. 

تا اين كه هنگام صفين اين اصطلاح در ميان هواخواهان على عليه السلام منتشر گرديد.

 

در كتاب جامع الاخبار (باب 17, 39) از انس بن مالك نقل مي كند كه او گفت : رسول خدا (ص ) فرمود: خداى متعال در روز قيامت بندگانى را بر مي انگيزد كه از چهره هايشان نورى از راست و چپ عرش پرتو افكن مي شود, و به منزله  پيامبران هستند و پيامبر نيستند و به منزله  شهيدان هستند و شهيد نيستند.

 

ابوبكر برخاسته گفت : من از آنان هستم اى پيامبر خدا؟ فرمود: نه سهل بن حنيف برخاسته گفت من از آنان هستم ؟ فرمود: نه

.

سپس رسول خدا(ص ) دستش را بر سر على (ع ) گذاشته گفت : اين است و شيعه اش .

 

و از على (ع ) نقل است كه گفت : شيعه  ما از خود گذشتگان در راه ولايت ما, دوستدار يك ديگر در جهت موالات ما و يار يك ديگر در مورد امر ما هستند (صفات الشيعه , 23, اصول كافى , 2/237).

 

ابو نعيم به اسناد خود از امام على بن حسين (ع ) نقل مي كند كه گفت : شيعتنا الذبل الشفاه و الامام منا من دعا الى طاعة الله ( شيعه ).

 

جريان تشيع از رحلت رسول خدا(ص ) تا درگذشت امام حسن عسكرى (ع ) به دهها فرقه و گروه كوچك و بزرگ تفسيم شد كه تفصيل اين مطالب موضوع كتاب المقالات و الفرق تأليف سعد اشعرى قمى (م 299يا 301 ق ) و كتاب فرق الشيعه , تأليف نوبختى (273 - 311 ق ) مي باشد

 

لفط شيعه تنها براى شيعه  اماميه به كار نمي رفته است بلكه به مرور زمان به فرقه ها و سلسله هاى چندى اطلاق گرديد كه مهمترين آنها شيعه اثنا عشريه يا دوازده امامى , شيعه زيديه و شيعه اسماعيليه اند.

 

بعد از حجاز نخستين سرزمينى كه تشيع به معنى شيعه على بن ابى طالب (ع ) و فرزندانش  در آن گسترش يافت , شام  و به خصوص جبل عامل است .

عامل گسترش آن ابوذر غفارى است .

 

پس از اين كه عثمان بن عفان خليفه سوم وى را به شام تبعيد كرد و معاوية بن ابي سفيان وجود ابوذر و تبليغات او را برنتافت , ابوذر به جبل عامل در جنوب لبنان كنونى , رفت و در آن جا دو مسجد ساخت و به تبليغ تشيع علوى پرداخت .

 

اكنون يكى از مهمترين نامهاى شيعه  اماميه در جبل عامل المتاوله است .

اين لفظ با جمع متوالى مشتق قياسى از توالى به معنى تتابع و پى در پى بودن است بدان جهت كه مردم جبل عامل در طول تاريخ همگى در موالات اهل بيت رسول خدا(ص ) پابرجا بوده اند, يا مشتق (بر خلاف قياس ) از تولى است , يعنى به علت داشتن ولاى اهل بيت پيغمبر(ص ) آنان را به عنوان ولى و سرور خود برگزيدند ( جبل عامل ).

 

لقب متاوله را مخصوص به ساكنان سرزمينهاى بشاره و كسروان كه در آتش جنگ فرو رفتند مي دانند و كسانى مانند ساكنان دمشق و حلب كه چنين حالتى را نداشته اند آن لفظ در باره آنان به كار نمي رود ( متاوله ).

 

به گفته ء ابن اثير (كامل , سال 407) در قرن پنجم هجرى , در آفريقا شيعه را مشارقه مي ناميدند و آنان را به ابو عبدالله شيعى (م 298 ق ) منسوب داشتند كه از مردم مشرق بوده است (تاريخ شيعه , مظفر, 355).

 

اگرچه فرقه هاى معتقد به امامت بلافصل امام على بن ابى طالب (ع ) پس از پيغمبر(ص ) را شيعه مي نامند, ليكن اطلاق نام شيعه به مرور زمان براى شيعه اثنى عشرى يا شيعه اماميه تثبيت گرديد تا آن جا كه امروز زيديه و اسماعيليه به همين دو نام شناخته شده اند و نه با پيشوند شيعه و بسيارى از فرقه هاى منسوب به تشيع يا منشعب از تشيع كه در طول تاريخ پديدار شده اند اكنون از بين رفته اند.

منابع : در متن مقاله آمده است .

 

منبع : دايرة المعارف تشيع  ، سيد محمد مهدي جعفري

 

( استفاده بدون ذكر نشاني سايت جايز نيست)

   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=12336
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.