زاهد راستین زاهدي كيسه هاي گندم نزد آسيابان برد، آسيابان گندم او را در كنار ساير كيسه ها گذاشت تا به نوبت آرد كند.
زاهد گفت: اگر گندم مرا زودتر آرد نكني، دعا مي كنم الاغ تو سنگ بشود و خودت هم سگ.
آسيابان گفت: تو كه اين چنين مستجاب الدعوه هستي دعاكن گندمت آرد بشود.!
|