تاريخ انتشار: 06 مرداد 1390 ساعت 17:39:39
خاطراتي شنيدني از امام خميني(ره)

امام در نوفل لوشاتو

ما تعدادى از دانشجويان بورسيه انرژى اتمى در آلمان غربى (سابق) بوديم كه خبر ورود امام (ره) را به پاريس شنيديم هنوز رژيم شاه كم و بيش بر اوضاع ايران مسلط بود، لذا ملاقات با امام يك حركت ضد رژيم تلقى مى‏شد و به همين دليل پيدا كردن اقامتگاه امام كار مشكلى بود. دانشجويان به چند دسته تقسيم شدند، عده‏اى از روى ماجراجويى و احتمالا فرصت طلبى خود را مشتاق ملاقات نشان مى‏دادند. عده‏اى كه اميدى به پيروزى انقلاب نداشتند نگران اين بودند كه مبادا بعد از زيارت امام به چنگ ماموران ساواك افتاده و به ايران برگردانده شوند. و نهايتا گروه اصلى مى‏ماندند و آن بچه مسلمانان عاشق انقلاب بودند، كسانى كه از وطن دور مانده و مايل بودند به صف همرزمانشان در ايران بپيوندند. بنابراين ملاقات با امام ممكن بود آنها را در پيروزى شريك كند. با اين انگيزه جستجو را براى يافتن اقامتگاه شروع كرديم و به كمك دانشجويان مسلمان مقيم اروپا آدرسى را بدست آورديم.

بعنوان گروه اول از آلمان به‏طرف پاريس حركت كرديم و به سراغ آدرس رفتيم. در يكى از خيابانهاى جنوب پاريس آپارتمانى بود كه ملاقات كنندگان را جمع كرده و گروه گروه با مينى‏بوس به روستاى نوفل لوشاتو مى‏بردند.

نزديكى‏هاى اذان ظهر به نوفل لوشاتو رسيديم. در يك خيابان باريك پياده شديم. سمت چپ خانه كوچكى بود كه امام در آنجا سكونت داشت و سمت راست قطعه زمينى بود با يك درخت قديمى سيب. وضو گرفتيم و امام با عده‏اى به محوطه نماز وارد شدند، پس از نماز جماعت امام نطق‏هاى تاريخى خود را شروع كردند. عده‏اى سخنان امام را ضبط مى‏كردند، عده‏اى فيلم و عكس مى‏گرفتند و بعضى هم گزارش تهيه مى‏كردند.

تمام فعاليت‏هاى دانشجويان بورسيه در آلمان در اثر اعتصاب به تعطيلى كشيده شده بود. ما عملا هفته‏اى، يكى دو روز به نوفل لوشاتو مى‏رفتيم و پيامهاى امام را گرفته به تمام شهرهاى آلمان مى‏فرستاديم.

جهت اعلام همبستگى با مردم مسلمان ايران و با رهنمودهاى امام تظاهرات بسيار سنگين شهر كلن و فرانكفورت را ترتيب داديم كه از شبكه‏هاى تلويزيونى اروپا پخش مى‏شد.

رفته رفته اقامتگاه امام به مركز اصلى رهبرى انقلاب تبديل شد. آنجا محل تجمع خبرنگاران ايرانى و خارجى، سياستمداران تبعيدى، جاسوسان، انقلابيون مسلمان شده بود; اما قدرت حركت انقلاب و قاطعيت امام در امر رهبرى فرصت را از همه گرفته بود و تنها اقدامات انقلابيون مؤثر واقع مى‏شد. نكته جالب توجه اين است كه بسيارى از آن افراد بعدها در جبهه‏هاى نظامى و يا سياسى به شهادت رسيدند، بعضى‏ها هم خيانت كردند و عده‏اى هم به خدمت صادقانه به مردم و انقلاب ادامه دادند.

از خاطرات بياد ماندنى آن زمان بگوييم:

امام شاه حسين را نمى‏پذيرند شنيديم ملك حسين پادشاه اردن بطور غير رسمى وارد فرودگاه پاريس شده و تقاضاى ملاقات حضورى با امام را نمود. ما منتظر نظر امام بوديم. مرحوم حاج احمد خمينى از نزد امام برگشت و اعلام كرد (امام شاه حسين را نمى‏پذيرند) ملك حسين در كمال حقارت به اردن برگشت.

رژيم شاه و مهلت احضاريه

نامه‏اى توسط ساواك به دفتر انرژى اتمى در ارلانگن آلمان وارد شده بود و از آنها خواسته بودند كه پنج نفر از بورسيه‏هايى كه برنامه‏هاى تظاهرات و اعتصابها را ترتيب داده‏اند ظرف مدت 15 روز به ايران برگردانده شوند.

اين اخطاريه را نزد امام برديم. اتاق كوچكى تقريبا به مساحت 12 متر مربع با دو در روبروى هم با تشكچه‏اى دست دوز در گوشه اتاق مقر امام بود. امام وارد شدند، سلام كرديم. به ما تعارف كردند كه بنشينيم; بلافاصله نامه را تقديم كرديم، ايشان در چند جمله كوتاه خيال ما را راحت كردند:

اين رژيم به اندازه سررسيد مهلت اين اخطاريه دوام نمى‏آورد كه بخواهد شما را به ايران برگرداند.

و واقعا چنين شد، رژيم شاه بعد از حدود 13 روز سقوط كرد.

نماز جماعت و خطر سوء قصد

در اواخر اقامت امام در نوفل لوشاتو مصادف بود با دى و بهمن ماه كه پاريس هم به اوج سرماى خود مى‏رسيد بعلاوه اينكه برف و باران هم پيوسته مى‏باريد. به همين دليل براى اقامه نماز چادرى برپا شده بود.

در ايران به پيشنهاد رحيمى فرمانده هوانيروز تصميم به ترور امام گرفته بودند. اين خبر بلافاصله به نوفل لوشاتو رسيد. روز عجيبى بود بيشتر شبكه‏هاى خبرى جهان در آنجا جمع شده بودند. نيروهاى پليس فرانسه نيز به‏خاطر حفظ پرستيژ سياسى خود با تجمع در اقامتگاه مى‏خواستند جلوى سؤ قصد احتمالى را بگيرند، لذا براى امام پيغام فرستادند كه امروز براى نماز جماعت و سخنرانى از خانه بيرون نيايند. اما امام اعلام كردند امروز با روزهاى ديگر فرقى ندارد و من نماز را ميان مردم به جماعت‏برگزار خواهم كرد.

ملاقات كنندگان فاصله خانه تا مصلا را با دست‏به هم دادن راهرويى ساختند تا امكان سؤ قصد به حداقل برسد. امام از خانه بيرون آمد به اتفاق حاج احمد آقا در كمال خونسردى فاصله را پيمودند تا به چادر نماز رسيدند، وقتى امام براى اقامه نماز برخواست، تعدادى از نيروهاى پليس با لباس شخصى كه وارد چادر شدند - جالب است كه در ميان آنها يك پليس زن وجود داشت كه با روسرى وارد اقامتگاه شده بود - امام به آنها اشاره كردند كه از چادر بيرون بروند تا نماز اقامه شود. اصرار پليس‏ها براى ماندن و حفاظت از جان امام به جايى نرسيد و آنها از چادر بيرون رفتند.

خونسردى و مقاوم بودن امام حتى در برابر خطر سؤ قصد كه ناشى از اعتقادات و ايمان قوى او بود، اميد پيروزى انقلاب را در دل همگان افزايش داد و نيز ايمان و اعتقادات مذهبى گروه زيادى را فزونى بخشيد.

اهالى نوفل لوشاتو

مدت اقامت امام در نوفل لوشاتو مصادف بود با سالروز ميلاد حضرت مسيح و عيد كريسمس به همين دليل امام هداياى كوچكى را بسته بندى كرده و دستور دادند به در منازل اهالى نوفل لوشاتو ببرند. اين عمل تاثير بسيار عجيبى روى اهالى گذاشت، اولا دانستند كه اسلام براى اديان الهى احترام قائل است و تبليغات امپرياليزم بعد از انقلاب مبنى بر اينكه اقليت‏هاى مذهبى در ايران مورد اذيت و آزار قرارمى گيرند، قبلا توسط امام خنثى شده بود.

ثانيا تاثير عاطفى زيادى روى ساكنين نوفل لوشاتو گذاشت و باعث‏شد آنها براى ملاقات كنندگان احترام خاصى قائل شوند و موقعى كه امام نوفل لوشاتو را ترك كردند بيشتر اهالى ايشان را بدرقه كردند.

نظر متخصص

ارج گذاشتن به تخصص و كارشناسى ازجمله خصوصيات امام بود.

دانشجويان انرژى اتمى اطلاعات وسيعى دررابطه با قراردادها و طرحهاى ساخت 22 نيروگاه اتمى در زمان شاه تهيه و بصورت مكتوب تحويل حضرت امام دادند. ايشان فرمودند اظهارنظر و قضاوت در اين مورد در تخصص من نيست. موضوع را با متخصصين و كارشناسان موردتاييد در ميان خواهيم گذاشت.

نظافت محل كار

روزى با تعدادى از دوستان كه بعضى با همسرانشان بودند به خدمت امام رفتيم. منظره جالبى ديديم و آن اينكه امام مشغول جاروكردن اتاق خود بودند همسر يكى از دوستان جلو رفت و گفت اجازه بدهيد تا اتاق را من جارو كنم. ايشان فرمودند: هركس موظف است محل كار خود را خودش تميز كند.

مهندس صمد كريمى فام

تا كجا ايستاده‏ايد

در اوج بمباران شهرها به وسيله هواپيماها و موشكهاى صدام، يك روز چندين موشك به تهران اصابت كرده بود و در نقاطى از آسمان شهر، دود غليظ ناشى از انفجار موشك به چشم مى‏خورد و ضدهوايى‏ها هم كار مى‏كرد. من خدمت‏حضرت امام بودم و ايشان مشغول قدم زدن بودند. عرض كردم، آقا! بالاخره شما تا كجا ايستاده ايد؟ امام انگشت‏خود را روى پيشانى گذاشته و فرمودند; تا وقتى كه موشك اينجا بخورد.

آقاى حميد انصارى به نقل از مرحوم حاج سيداحمدخمينى (ره)

امام قانع نشد

حضرت امام از اينكه در سخنرانيها و نوشته‏ها از ايشان تعريف بكنند، ناراحت مى‏شدند. يكبار فرمودند: من هر وقت‏سخنرانى آقاى انصارى [آقاى شيخ محمدعلى] از راديو پخش مى‏شود، راديو را مى‏بندم، چون همه‏اش تعريف از من است.

من عرض كردم آقا، ايشان چون در خدمت‏شما هستند، هركجا كه مى‏روند، مردم مصرا از وى مى‏خواهند تا راجع به خصوصيات حضرتعالى بگويند. امام قانع نشد.

آقاى حميد انصارى به نقل از مرحوم حاج سيداحمد خمينى (ره)

اختلاف بين مسؤولين

با وجود اينكه ضربان قلب حضرت امام (س) از دور تحت كنترل اينجانبان بود و هرنوع تغييرى در وضع ايشان براى ما قابل درك بود، و نيز با درنظر گرفتن اينكه در افراد بطورمعمول خبرهاى خوب يا بد باعث‏بروز عكس العمل در وضع بدنى افراد شده و اكثرا تغييرات بسيار زيادى در فشار خون و ضربان قلب و امثال ذلك مى‏شود. اما در مورد حضرت امام حتى در لحظاتى كه اخبار بسيار بدى از مسائل مملكت و جبهه‏ها مى‏رسيد، ايشان با چنان صلابت و صبر و تحمل با قضايا برخورد مى‏كردند كه حتى كوچكترين تغييرى در علائم حياتى ايشان نظير فشارخون و ضربان قلب ديده نمى‏شد. تنها موردى كه از نظر پزشكى تغييراتى در وضع جسمانى ايشان ايجاد مى‏كرد، مواقعى بود كه اختلافاتى بين مسوولين كشور به وجود مى‏آمد.

دكتر محمدحسين نعمتى

دستورات پزشكى

باوجودى كه پزشكان معالج ايشان اكثرا حدود 50 سال جوان‏تر از حضرت امام (س) بودند، معهذا ايشان همواره بااحترام با پزشكان برخورد نموده و دستورات پزشكى را راحت قبول مى‏كردند. آن روزى كه براى تجويز عمل جراحى (چند روز قبل از ارتحال) خدمت ايشان رسيديم، آقاى دكتر فاضل با احتياط بسيار به ايشان گفت‏بايستى عمل جراحى انجام شود، همه پزشكان حاضر در جلسه فكر مى‏كردند كه ايشان امتناع نمايند و يا لااقل نظرشان را بعد از مدتى تفكر بيان بفرمايند، در حاليكه ايشان بلافاصله فرمودند، هرچه صلاح مى‏دانيد انجام دهيد. حتى لحظه‏اى مكث نفرمودند. در انجام دستورات پزشكى بسيار منظم و دقيق بودند. مثلا يكبار متخصص فيزيوتراپى از ايشان عيادت كرد و يك نوع نرمش خاصى را براى زانوى ايشان تجويز نمود كه با روزى 5 حركت‏شروع مى‏شد و بايد هرروز 2 حركت‏به تعداد نرمش اضافه گردد. بعد از حدود يك ماه آن شخص فيزيوتراپ به حضور حضرت امام (س) رسيد و از حال ايشان سؤال كرد. در جواب فرمودند نرمش زانوى من به حدود 70 حركت در روز رسيده است. شخص فيزيوتراپ دقايقى بعد براى من تعريف كرد كه من از اين حرف ايشان بسيار شرمنده شدم و نيز تعجب كردم چون گمان مى‏كردم ايشان بعد از چند روز كه زانويشان بهتر شود، نرمش را قطع مى‏كنند. در حاليكه در نهايت نظم و دقت روزى 2 عدد به تمرين مذكور اضافه كرده بودند.

دكتر محمدحسين نعمتى

احترام همسر

برنامه نظم و ساعات آقا واقعا عجيب بود. حتى برنامه غذا خوردنشان. يك دفعه حاج احمدآقا مى‏گفتند: من گفتم آقا وقت ناهار شده. بگويم ناهار بياورند؟ آقا نگاهى به ساعتشان كردند و گفتند: نه هنوز وقتش نشده است. مدت كمى گذشت و چند كلمه‏اى با آقا صحبت كردم، آمدم تا دم در، امام صدا زدند. برگشتم، گفتند مى‏خواهيد بگوييد ناهار بياورند، بياورند. حالا وقتش است، ببينيد، شايد يك دقيقه نشده بود، اما آقا اين قدر منظم بودند كه براى خود خانواده هم جاى تعجب داشت، و مى‏شود نتيجه گرفت كه آقا واقعا چقدر در كارشان منظم است اما يادم مى‏آيد روزى كه حاج خانم (همسر حضرت امام) براى زيارت حضرت عبدالعظيم رفته بودند و بنده هم به عنوان راننده حضور داشتم، در موقع برگشت كه نزديكهاى ظهر بود، خانم گفت زود برويم، من به آقا نگفتم كه ناهار بخورند، آقا صبر مى‏كنند تا من بروم. زودتر برويم كه آقا براى خوردن ناهار معطل نشوند. خلاصه راه بندان بود و ترافيك. تا ما رسيديم 25 دقيقه‏اى - نيمساعتى از وقت ناهار گذشته بود. خانم گفتند: مثل اينكه آقا ناهار خورده باشند. ولى امام ناهار نخورده بودند و من پرسيدم، ديدم تازه سفره را انداخته‏اند و آن زمانى بود كه يكى از اعضاى بيت ديده بود كه خانم مى‏آيند. خانم به آقا گفته بودند شما ناهار مى‏خورديد، ما مى‏آمديم. آقا در جواب با ملاطفت و احترام گفته بودند شما نفرموديد كه من نمى‏آيم. درست‏با همين لفظ كه شما نفرموديد كه من نمى‏آيم وگرنه ما ناهار مى‏خورديم. ما منتظر شما بوديم. خلاصه آن آقايى كه براى يك يا دو دقيقه به حاج سيداحمدآقا مى‏گويد هنوز وقت ناهار نشده. تا نيم ساعت صبر مى‏كنند تا حاج خانم بيايد.

محمد هاشمى (محافظ بيت)

تقاضاى آب

توى قم، زمانى كه تازه به سپاه آمده بودم، روى پشت‏بام منزل نگهبانى مى‏دادم. وقتى كه پاس بخش براى تعويض بعضى نگهبانها آمد، يكى از برادران نگهبان آن طرف پشت‏بام برادرى را كه نوبت نگهبانيش تمام شده و داشت‏به پايين مى‏رفت، صدا زد و گفت پايين كه مى‏روى، مقدارى آب براى ما بياور كه تشنه ايم. ساعت‏يك يا 5/1 بعداز نصف شب بود، طرف مى‏خواست‏برود بخوابد، خوابش مى‏آمد و حالش را نداشت تا برود و از آسايشگاه آب بياورد. لذا در جواب گفت; يك ساعت ديگر كه پستت تمام شد، خودت مى‏روى پايين و آب مى‏خورى. خلاصه نيمه شب بود و دير وقت ولى چند دقيقه‏اى نگذشته بود كه ديدم حضرت امام يك پارچ آب و يك پيش دستى خرما دستشان است و دارند مى‏آيند بالا. از پله‏هاى پشت‏بام آمدند بالا، من هم سر در پشت‏بام نگهبانى مى‏دادم، حضرت امام آمدند جلو، من دست پاچه شدم، پريدم پايين و گفتم آقاجان چكار داريد؟ گفتند مثل اينكه يكى از برادرها تشنه بود، اين آب را به او بدهيد، خرما را هم دادند كه ما بخوريم. من اصلا زبانم بندآمده بود كه چه بگويم. آخر اين موقع شب آقا خودشان را به زحمت انداخته بودند و گويا صداى برادرى را كه تقاضاى آب مى‏كردند، شنيده بودند.

محمدهاشمى (محافظ بيت)

گريه براى حضرت زهرا (س)

سالگرد وفات فاطمه زهرا (س) بود كه سخنرانى شهيد حجت الاسلام شيرازى پيرامون حضرت فاطمه از راديو پخش مى‏شد. ساعت‏يك بود ايشان گوش مى‏كردند و صداى راديو هم بلند بود. از پشت اتاق شنيديم كه ايشان با صداى بلند گريه مى‏كنند.

حشمت الله رنجبر از اعضاى تيم پزشكى

جوراب وصله‏دار

وقتى براى كشيدن ناخن پايشان تشريف آورده بودند بيمارستان، جورابهايشان را من در اتاق عمل درآوردم. ديدم كه جورابها وصله دار است. كف جورابها هركدام يك وصله گنده افتاده و اين كوكهايى كه زده بودند كوكهاى درشت كه اصلا نشان مى‏داد خوب مثلا يك آدم ناوارد مثل خود آقا آنها را كوك زده يا وصله كرده است.

اين از جورابهايش و آن هم از وضعيت لباسهاى ديگرش.

غلامرضا غمخوار از اعضاى تيم پزشكى

قلب مطمئن

يكى از شبهاى سال 67 بود كه تهران مورد حملات موشكى دشمن قرارگرفته بود ساعت 11 و    يا 5/11 بود كه ايشان معمولا مى‏خوابيدند مثل اينكه به خواب رفتند چون آن حالت آرامش و به اصطلاح پايين بودن ريتم قلبشان نشان مى‏داد كه الان در حالت آرامش و استراحت هستند در همان لحظه يك موشك به حوالى جماران - گويا فرمانيه - اصابت نموده، صداى بسيار مهيبى ايجاد كرد. بطورى كه ما واقعا حس كرديم كه به نزديك بيت اصابت كرده است اما در همان لحظه چشمهايمان به مونيتور بود كه ببينيم حضرت امام چه وضعى دارند، ريتم قلبشان بالا مى‏رود يانه؟ خوب طبيعتا در مورد هرفردى اين ريتم قلب بالا مى‏رود و يك حالت ترس ايجاد مى‏شود ولى براى من تعجب آور و واقعا جالب بود كه ايشان نمى‏ترسيد. بارها پزشكان از ايشان خواسته بودند بعنوان يك تكليف پزشكى - چون درك كرده بودند كه آقا حرف پزشكان را گوش مى‏دهند - آقا شما لطف كنيد، مثلا اجازه‏اى بدهيد كه برايتان سنگرى ساخته شود، يا جايتان را تغيير بدهيم. ايشان قبول نمى‏كردند.

حشمت الله رنجبر

امام بيدار بود

شبى كه فرداى آن روز، حكم اعدام سلمان رشدى را صادر كردندبراى ايشان بسيار شب بحرانى بود. كه البته ما فهميديم: ايشان چند شبى بود خواب نداشتند بسيار بى‏قرار بودند، ديرتر مى‏خوابيدند. تعداد ريتم قلبشان بالا بود. ما پيش خودمان برايمان سؤال پيش آمده بود كه چى شده، مشكل چيست؟ حضرت امام در اين ساعت از شب بايد خواب باشند و نبايد قلبشان مثلا بيشتر از 60 تا 65 تا بزند. چطور است كه ريتم قلبشان بالاست اين نوساناتى كه روى دستگاه ايجاد مى‏شد، جريان چيست؟

پزشكان هم معاينه مى‏كردند و مساله‏اى نبود. بعد از اينكه ايشان فتواى اعدام سلمان رشدى را اعلان كردند تازه ما فهميديم كه ايشان حدود يك هفته، واقعا اذيت مى‏شدند حالا يا مطالعه داشتند يا اينكه بهرحال چه بود، نمى‏دانم ولى بسيار آشفته و مضطرب بودند.

حشمت الله رنجبر

وقت نماز

بعد از عمل جراحى، هرلحظه كه ايشان هم مشكل خاصى نداشتند چشمشان را روى هم مى‏گذاشتند و مى‏خوابيدند به نحوى كه از اين عالم جدا مى‏شدند. حتى پزشكان به اين شك مى‏افتادند كه نكند اثر داروهاى بيهوشى است كه ايشان را به اين صورت درمى آورد. اما زمانى كه وقت نماز مى‏شد خودشان بيدار مى‏شدند. اصلا وقتى آن لحظه مى‏رسيد چشم باز مى‏كردند مى‏گفتند: وقت نماز است؟ مى‏گفتم: بله. آقاى انصارى تشريف داشتند به ايشان كمك مى‏كردند، وضو مى‏گرفتند و نمازشان را مى‏خواندند.

براى ما درك آن مسائل عميق معنوى مشكل بود چون ما در آن عالم امام نبوديم تا آن مرحله را درك كنيم.

غلامرضا باطنى از اعضاى تيم پزشكى

منبع : www.imam-khomeini.com

 

   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=1107
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.