در عشقهای حيوانی ، تمام عنايت و اهتمام عاشق به صورت معشوق و تناسب اعضاء و رنگ و زيبائی پوست اوست و آن غرائز است كه انسان را میكشد و مجذوب میسازد ، اما پس از اشباع غرائز ديگر آن آتشها فروغ ندارد ، و به سردی میگرايد و خاموش میگردد. اما عشق انسانی هم چنان كه گفتيم حيات است و زندگی ، اطاعت آور است و پيروساز و اين عشق است كه عاشق را مشاكل با معشوق قرار میدهد و وی میكوشد تا جلوهای از معشوق باشد و كپيهای از روشهای او ، هم چنان كه خواجه نصيرالدين طوسی در شرح اشارات بوعلی میگويد :
و النفسانی هو الذی يكون مبدأ و مشاكله نفس العاشق لنفس المعشوق فی الجوهر ، و يكون أكثر اعجابه بشمائل المعشوق لانها آثار صادر عن نفسه و هو يجعل النفس لينة شيقة ذات وجد ورقة منقطعة عن الشواغل الدنيوية (شرح اشارات ، ج 3 ، ص 383 ، طبع جديد )
" عشق نفسانی آنست كه مبدأش هم رنگی ذاتی عاشق و معشوق است ، بيشتر اهتمام عاشق به روشهای معشوق و آثاری است كه از نفس وی صادر میگردد.اين عشق است كه نفس را نرم و پرشوق و وجد قرار میدهد ، رقتی ايجاد میكند كه عاشق را از آلودگيهای دنيائی بيزار میگرداند "
محبت به سوی مشابهت و مشاكلت میراند و قدرت آن سبب میشود كه محب به شكل محبوب درآيد . محبت مانند سيم برقی است كه از وجود محبوب به محب وصل گردد ، و صفات محبوب را به وی منتقل سازد . و اين جاست كه انتخاب محبوب اهميت اساسی دارد . لهذا اسلام در موضوع دوستيابی و اتخاذ صديق بسيار اهتمام ورزيده و در اين زمينه آيات و رواياتی بسيار وارد شده است ، زيرا دوستی هم رنگ ساز است و زيباساز و غفلت آور ، آن جا كه پرتو افكند عيب را هنر میبيند و خار را گل و ياسمن.
از برای عشق ، معايبی نيز هست . از جمله معايب آن اين كه عاشق در اثر استغراق در حسن معشوق از عيب او غفلت میكند كه :« حب الشیء يعمی و يصم » دوستی هر چيز كور و كر میكند .
«و من عشق شيئا أعشی بصره و امرض قلبه » هركس كه چيزی را دوست دارد چشمش را معيوب و دلش را مريض میكند(نهج البلاغه ، خطبه 107 )
سعدی در گلستان میگويد : هر كسی را عقل خود به كمال نمايد و فرزند خود به جمال .
اين اثر سوء با آن چه در متن خوانديم كه اثر عشق حساسيت هوش و ادراك است ، منافات ندارد . حساسيت هوش از اين نظر است كه انسان را از كودكی خارج كرده و قوه را به فعليت میرساند و اما اثر سوء عشق اين نيست كه آدمی را كودن میكند ، بلكه آدمی را غافل میكند ، مسئله كودنی غير از مسئله غفلت است . بسياری از اوقات اشخاص كم هوش در اثر حفظ تعادل احساسات ، كمتر در غفلت میباشند.
عشق فهم را تيزتر میكند اما توجه را يك جهت و متوحد میسازد و لهذا در متن گفته شد كه خاصيت عشق توحد است ، و در اثر همين توحد و تمركز است كه عيب پيدا میشود و از توجه به امور ديگر میكاهد.
بالاتر از آن ، نه تنها عشق عيب را میپوشاند بلكه عيب را حسن جلوه میدهد ، زيرا يكی از آثار عشق اينست كه هرجا پرتو افكند آن جا را زيبا میكند ، يك ذره حسن را خورشيد ، بلكه سياهی را سفيدی و ظلمت را نور جلوه میدهد و به قول وحشی :
اگر در كاسه چشمم نشينی
بجز از خوبی ليلی نبينی
و ظاهرا به اين علت است كه عشق مثل علم نيست كه صددرصد تابع معلوم باشد . عشق جنبه داخلی و نفسانيش بيش از جنبه خارجی و عينی میباشد يعنی ميزان عشق تابع ميزان حسن نيست بلكه بيشتر تابع ميزان استعداد و مايه عاشق است . در حقيقت عاشق دارای مايه و ماده و آتش زير خاكستری است كه دنبال بهانه و موضوع میگردد . همين كه به موضوعی احيانا برخورد كرد و توافقی دست داد - كه هنوز رمز اين توافق به دست نيامده و لهذا گفته میشود عشق بیدليل است - آن قوه داخلی تجلی میكند و به اندازه توانائی خودش حسن میسازد و نه به آن اندازه كه در محبوب وجود دارد . اينست كه در متن میخوانيم عاشق عيب معشوق را هنر میبيند و خارش را گل و ياسمن.
منبع : جاذبه ودافعه علي (ع) ، استاد شهيد مرتضي مطهري ، صفحه 71 تا 73
(استفاده از اين مطلب بدون ذكر نشاني ساين جايز نيست)