ثبات و پابرجائى دولتها به بر پاداشتن روشهاى عدل خواهد بود.
پارسینه: احادیث زیر، منتخبی از جملات قصار امام علی بن ابیطالب (علیهالسلام) پیرامون حکومت، سیاست و ریاست است که از کتاب شریف «غرر الحکم و درر الکلم» انتخاب شدهاند. (شمارهٔ پس از هر حدیث مربوط به ترتیب آن در متن اصلی کتاب غرر الحکم است.)
***
۱- الطّاعة جنّة الرعیّة، و العدل جنّة الدّول ۱۸۷۳.
فرمانبردارى سپر رعیت، و عدل سپر دولتهاست.
۲- الذّلّ بعد العزل یوازی عزّ الولایة ۲۱۱۳.
ذلّت و خوارى بعد از عزل با عزّت حکومت برابرى میکند (پس نباید براى تحصیل آن کوشید چون چنین خوارى را پشت سر دارد).
۳- استکانة الرّجل فى العزل، بقدر شرّه فی الولایة ۱۸۹۸.
خوارى مرد در بر کنارى و عزل به اندازه بدى آنست در حکومت.
۴- اعدل فیما ولّیت، اشکر للّه فیما أولیت ۲۲۶۵.
در آنچه والى شدى عدالت نما، و در آنچه بخشیده شدهاى شکر خدا کن. (در بعض نسخهها چنین است: «أشکر على ما أولیت»).
۵- احرس منزلتک عند سلطانک، و احذر أن یحطّک عنها التّهاون عن حفظ ما رقاک إلیه ۲۳۹۶.
منزلت و مرتبهاى که در نزد فرمانده خود دارى حفظ نما، و دورى کن از اینکه تو را از آن منزلت فرود آورد سستى و سهلانگارى از نگهدارى آنچه تو را بلند مرتبه کرده به سوى آن.
۶- أقم النّاس على سنّتهم و دینهم، و لیأمنک برئهم، و لیخفک مریبهم، و تعاهد ثغورهم و أطرافهم ۲۴۱۹. ۱- ف
مردم را بر سنّت و طریقه و دینشان بر پاى دار، و باید که بیگناهشان از تو ایمن بوده، و کسى که گمان گناهى به او باشد از تو بترسد، و به سر حدّها و اطراف بلادشان رسیدگى کن.
۷- اجعل الدّین کهفک، و العدل سیفک، تنج من کلّ سوء، و تظفر (تظهر) على کلّ عدوّ ۲۴۳۳.
دین را پناه، و عدالت را شمشیر خود قرار ده، تا از هر بدى رهائى یافته، و بر هر دشمنى پیروز شوى، و یا غلبه کنى.
۸- احذر الحیف و الجور، فإنّ الحیف یدعو إلى السّیف، و الجور یعود بالجلاء، و یعجّل العقوبة و العقوبة و الانتقام ۲۴۴۶.
(تتمه کلامى است که آن حضرت به زیاد بن ابیه فرموده چنانکه با مختصر تفاوتى در نهج البلاغه حکمت ۴۶۸ ذکر شده است) از حیف و میل بیتالمال و از ستم بپرهیز، زیرا که حیف و میل دعوت به شمشیر کرده. (یعنى مردم و یا حکومت عدل او را با شمشیر ادب کنند)، و ستم به جلا بر میگردد، (یعنى باعث میشود که رعیّت زود جلاى وطن کرده ملک خراب گردد) و عقوبت و انتقام را به شتاب آورد (و خداى منتقم به زودى در دنیا انتقام کشد).
۹- أقبح شیء جور الولاة ۳۰۱۰.
زشتترین چیز ستمگرى فرمانفرمایان است.
۱۰- الملک سیاسة ۱۷.
پادشاهى نگهبانى و حفظ و حراست رعیت است.
۱۱- الملک (الملل) یفسد الأخوّة ۱۱۰۸.
پادشاهى (یا آزرده کردن) برادرى را تباه میسازد.
۱۲- الرّیاسة عطب ۲۲۳.
ریاست و فرماندهى هلاکت است (زیرا کمتر اتفاق میافتد که حقى به وسیله او پامال نگشته، و حقوق بندگان خدا تضییع نگردد).
۱۳- الإنصاف زین الإمرة ۹۲۳.
انصاف زینت امارت و حکومت است.
۱۴- التّکبّر فی الولایة ذلّ فی العزل ۱۰۰۰.
تکبر در وقت حکومت خوارى و ذلّت در حالت بر کنارى است.
۱۵- الولایات مضامیر الرّجال ۱۰۸۹.
حکومتها میدانهاى مردان است (که به وسیله آن ماهیت هر کدام از قبیل اداره، مدیریت، عدالت، آگاهى، و رشد روشن خواهد گردید).
۱۶- آلة الرّیاسة سعة الصّدر ۱۲۵۶.
آلت و ابزار ریاست و سر کردگى و فرماندهى سعه صدر است. (یعنى بزودى از جا بدر نرود، و از طرفى گذشت داشته باشد).
۱۷- آفة الرّیاسة الفخر ۳۹۵۰.
آفت ریاست و فرمانروائى فخر و سر بلندى نمودن است.
۱۸- إذا ولّیت فاعدل ۳۹۹۶.
هرگاه فرمانفرما گردى پس عدالت کن.
۱۹- إذا ملک الأراذل هلک الأفاضل ۴۰۳۳.
هرگاه اراذل و اوباش زمامدار شدند افراد با فضیلت (خانهنشین شده) هلاک گردند.
۲۰- إذا ساد السّفل خاب الأمل ۴۰۳۴.
هرگاه مردم پستمرتبه در رأس کار قرار گیرند امید به نومیدى تبدیل خواهد شد.
۲۱- إذا استولى اللّئام اضطهد الکرام ۴۰۳۵.
هرگاه بخیلان یا افراد پست استیلاء یافتند کریمان مغلوب خواهند شد.
۲۲- تولّی الأراذل و الأحداث الدّول، دلیل انحلالها و إدبارها ۴۵۲۳.
بر عهده گرفتن اراذل و جوانان (و یا تازه به دولت رسیدهها) دولتها را ذلیل انحلال و پشت گرداندن آنست (البته چنین است زیرا باید کسانى مباشر امر حکومتى گردند که از هر نظر لایق و شایسته و تجربه کار و مدیر و مدبر و متدین باشند، و گرنه بر سر ملت و دولت آید آنچه نباید آید و انتظار آن نمیرود).
۲۳- تکبّرک فی الولایة ذلّ فی العزل ۴۵۷۵.
گردن کشى و تکبّر تو در حکومت خوارى و ذلّت است در معزولى. (آنگاه مردم تلافى خواهند نمود).
۲۴- ثبات الدّول بإقامة سنن العدل ۴۷۱۵.
ثبات و پابرجائى دولتها به بر پاداشتن روشهاى عدل خواهد بود.
۲۵- حبّ الرّیاسة رأس المحن ۶۸۷۱.
دوستى ریاست ریشه و سر منشأ محنتهاست.
۲۶- زین الرّیاسة الإفضال ۵۴۶۲.
زینت ریاست و سرکردگى عطا و بخشش است.
۲۷- زوال الدّول باصطناع السّفل ۵۴۸۶.
زائل شدن حکومتها به گزینش و کار فرمائى مردم پست مرتبه است. (یعنى آنها در رأس امور باشند).
۲۸- فضیلة الرّیاسة حسن السّیاسة ۶۵۶۳.
فضیلت ریاست (و حکومت) حسن سیاست است.
۲۹- فقدان الرّؤساء أهون من ریاسة السّفل ۶۵۶۹.
نداشتن رؤساء آسانتر است تا ریاست مردم پست مرتبه.
۳۰- لکلّ دولة برهة ۷۲۸۵.
براى هر حکومتى زمانى است (معین که بالنتیجة سپرى شود).
۳۱- لن تحصّن الدّول بمثل استعمال العدل فیها ۷۴۴۴.
هرگز دولت و حکومتها به مثل به کار بردن عدل در آنها نگه داشته نمیشوند.
۳۲- من ظلم رعیّته نصر أضداده ۷۸۱۵.
هر که رعیت خود را ستم کند دشمنان خویش را یارى نموده است.
۳۳- و الّذی فلق الحبّة و برء النّسمة، لولا حضور الحاضر، و قیام الحجّة بوجود النّاصر، و ما أخذ اللّه سبحانه على العلماء أن لا یقارّوا على کظّة ظالم، و لا سغب مظلوم، لألقیت حبلها على غاربها، و لسقیت آخرها بکأس أوّلها، و لألفیتم دنیاکم هذه عندی أزهد من عفطة عنز ۱۰۱۴۹.
(این فرازها از جمله کلمات آن حضرت است در خطبه ۳ شقشقیه که در جواب ابن عباس فرمود شکایت از سه خلیفه) سوگند به خدائى که دانه حبه را شکافت و انسان را آفرید، اگر نبود حاضر شدن (جمعیّت) حاضر (براى بیعت با من) و قیام حجت به وجود ناصر (که مرا یارى کردند و بر من پذیرش آن واجب گردید) و آنچه خداوند سبحان بر علماء گرفته (از عهد و پیمان) که بر سیرى ظالم و گرسنه ماندن مظلوم قرار نگیرند (و نسبت به آنان بیتفاوت نباشند) هر آینه ریسمان آن را بر دوش آن میانداختم (همچون شترى که مهار آن را به پشت آن اندازند و آن را رها کنند) و آخر آن را به جام اول آن سیراب مىنمودم (یعنى همچون زمان سابق دخالت در امر حکومت نمىکردم و شما را در گمراهى مىگذاشتم) و هر آینه دنیاى خود را نزد من (در بیارزشى) کمتر از عطسه بزى و یا... میافتند.
۳۴- جود الولاة بفیء المسلمین جور و ختر ۴۷۲۵.
بخشش حکام به غنیمت مسلمانان ستم و فساد است (بلکه باید در مصرف شرعى با احتیاط به کار رود).
۳۵- سبع أکول حطوم، خیر من وال ظلوم غشوم ۵۶۲۶.
جانور درنده خرد کننده (به وسیله خوردن) بهتر از زمامدار ستمکار ظلم کننده و غاصب است.
۳۶- شرّ الولاة من یخافه البریء ۵۶۸۷.
بدترین حکام کسى است که بیگناه از او بترسد.
۳۷- من جارت ولایته زالت دولته ۸۳۶۵.
هر که رهبرى و حکومت او بر ستم باشد دولتش زائل گردد.
۳۸- من تکبّر فی ولایته کثر عند عزله ذلّته ۸۷۱۷.
هر که در امارت و حکومت خود تکبر نماید در معزول شدنش خوارى او بسیار گردد.
۳۹- من النّبل أن تتیقّظ لإیجاب حقّ الرّعیّة إلیک، و تتغابى عن الجنایة علیک ۹۴۰۷.
از آقائى و نجابت و زیرکى است که براى اثبات حق رعیت بر خود بیدار بوده (حقوق آنها را مراعات کرده دفع ستم کنى) و از جنایت بر خود (که از سوى آنان نسبت به تو انجام میگیرد) تغافل نمائى و نادیده به حساب آورى.
۴۰ - لا جور أفظع من جور حاکم ۱۰۶۷۵.
ستمى از ستم حاکم شنیعتر نیست (زیرا حاکم براى رفع ستم منصوب است).