تاريخ انتشار: 14 خرداد 1404 ساعت 00:18:59
برای آن حقیقتِ مستور

بر هر خردورز منصفی عیان است که امام خمینی(س)، مردی فراتر از تاریخ معاصر بوده و هست و حوزه‌ی تاثیرش بر فکر و باور و عمل جهانیان، حتّی از بسیاری انبیا و اولیای الهی بالاتر بوده‌است چنان‌که در دوران معاصر برای برخی، به حجّتی بالغ و آشکار بر وجود خدا تبدیل شد و نشان داد که عصر دین و باور به معنویت در تاریخ نخواهد مُرد اگرچه مرگ دین‌دارانِ بی‌عمل و معنویت‌گرایانِ بی‌معنا در پستوهای تاریخ قطعی و حتمی است.

در آستانه‌ی سی و ششمین ساگرد ارتحال مردی هستیم که چنان بزرگ‌تر از أقران و فراتر از معاصران بود که میشل فوکو نقش او در دنیای امروز را به «افسانه» شبیه دانست که «روحى جدید براى جهان بى‌روح» کنونی است. شخصیتی که شرحش در قالب الفاظ نمی‌گنجد چنان‌که گورباچف روسی در وصفش گفت: «فراتر از زمان می‌اندیشید و در بُعد مکان نمی‌گنجید».

فردی در قامت موسی و مسیح

در دورانی عَلَم دین را بر دوش کشید و سیمای معنویت را به تصویر در آورد که در سراسر عالم، گویی تئوری «افیون بودن دین» و «پایان معنویت» بر آمده از بداهت عقل است! و جهان در سیطره‌ی دین‌ستیزان قرار داشت. آن‌گاه که علمدار شد بسیاری از غربیان او را در قامت «موسای کلیم الله» و «مسیحِ روح‌الله» یافتند. چنان‌که «رابین وود زورث»، نویسنده و پژوهش‌گر مسیحیِ آمریکایی که در معرض برخی قضاوت‌های بغض‌آلود نسبت به امام خمینی قرار داشت، وقتی برای پژوهش دقیق از شخصیت امام وارد ایران و حسینه‌ی جماران می‌شود، او را چنین توصیف نموده:

«زمانی که [امام] خمینی از در وارد می‌شد احساس می‌کردم که از لا به لای آن گردبادی از نیروی معنوی وزیدن گرفت. گویا در ورای آن عبای قهوه‌ای، عمامه مشکی و ریش سفید، روح زندگی جریان داشت؛ به طوری که همه بینندگان را محو تماشای خود کرد. در آن هنگام حس کردم که با حضور او همه ما کوچک شده‌ایم و گویا در سالن کسی جز او باقی نمانده است. زمانی که بر روی صندلی خود نشست احساس کردم که نیرویی از وجودش ساطع می‌شود؛ نیرویی بسان یک گردباد که اگر با دقت نگاه می‌کردی در می‌یافتی که نوعی آرامش مطلق درون آن نهفته است چرا که (امام) خمینی (ره) بسیار جدی و استوار و مسلط بود...

نمی‌دانم چگونه او را توصیف کنم؟ ... کمترین چیزی که می‌توانم بگویم این است که گویا او یکی از انبیای گذشته است و یا این که او موسای اسلام است و آمده تا فرعون کافر را از سرزمین خود براند».

احیاگر دین و معنویت

برخی او را «احیاگر اسلام» خواندند، امّا زنده‌کننده‌ی اصل «دین» (ورای نوع آن) و «معنویت» بود برای آن‌که بیدار گر جهانِ غرق شده‌ی در ماده باشد. چنان‌که آن پروفسور اسپانیای در وصف او و انقلابش می‌گوید: «دین زنده شده است، کلیساها جان تازه گرفته‌اند، توجه به مذهب و اندیشه‌های مذهبی در دانشگاه‌ها دیگر زشت و کم‌بها تلقی نمی‌شود. زیبایی‌های معنوی در زندگی روزمره مورد بازیابی قرار گرفته‌است، جهان برای نجات و زیبا کردن روابط اجتماعی‌اش به قدرت دین و جاذبه‌های معنوی گرایش شدید پیدا کرده‌است و این همه ناشی از دعوت نوینی بوده که خمینی با انقلاب دینی‌اش در عرصه‌ی افکار و ذهنیت جامعه‌ی جهانی آغاز کرد».

حجّت آشکار وجود خدا در عصر بی‌خدایی

حتّی می‌توان با جسارت این حقیقت را ترسیم کرد که در زمان حاکمیت تئوری: «خدا، مرده است»، حضرت روح الله خمینی، راه و مرام او را دلیل و حجّتی بر وجود «خدا» دانست. چنان‌که آبراهامیان آمریکایی او را «مرد خدا» می‌خواند و هنری کیسینجر (استراتژیست شهیر آمریکایی) چنین توصیفش می‌کند: «تصمیمات او آن‌چنان رعدآسا بود که مجال هر نوع تفکر و برنامه‌ریزی را از سیاست‌مداران و نظریه‌پردازان سیاسی می‌گرفت. هیچ‌کس نمی‌توانست تصمیمات او را از پیش حدس بزند، او با معیارهای دیگری، غیر از معیارهای شناخته‌شده در دنیا، سخن می‌گفت و عمل می‌کرد، گویی از جایی دیگر الهام می‌گرفت».

آری، این مرد خدا آغازگر حرکتی بود که برای فهم ابعادش، نمی‌توان و نباید به معیارهای مادی بسنده کرد که می‌بایست حقایقی نهفته در عالم هم‌چون «خدا» و «عالم ماوراء» را نیز مورد توجّه قرار داد. همان‌گونه که آن تحلیل‌گر نشریه‌ی تایمز می‌نویسد:

«... در ۱۳۵۷ دنیای غرب به دلیل انقلاب ایران بار دیگر اسلام را کشف کرد... و ما غربی‌ها خیلی زود فهمیدیم که الله اکبر به‌معنای خدا بزرگ‌تر است می باشد».

پس، گزافه نیست که وقتی در «عصر حاکمیت گفتمان‌های بی‌خدایی»، روح خدا، مسیح‌وار ظهور می‌کند و به تعبیر ماندلا «با دستان خالی» در مقابل ارتشی تا بُن دندان مسلح قرار می‌گیرد، و در ناباورانه‌ترین حالت مادّی، پیروز می‌شود و متفکّرانی چون ریمون آرون او را «پیامبر بی سلاح» می‌خوانند، او را حجّت و بزرگ‌ترین «دلیل وجود خدا» در این دنیای وانفسا بدانیم. مردی که نه تنها راه که همه چیزش از خدا و برای خدا و به سوی خدا بود و چنان‌که کسینجر می‌گوید: «او در دشمنی خود (با غرب) نیز خلوص نیت داشت». بنا بر همین حقیقت است که پروفسور ویلیام بیمان (استاد دانشگاه براون آمریکا) می‌گوید: «ایشان با عقاید مذهبی، که غرب آن‌ها را کهنه و قرون وسطایی می‌دانست، جهان را به لرزه در آورد».

عصر خمینی (مردی از گذشته، در حال و برای آینده)

آری، می‌توان چنان‌که آن محقق و متفکّر سوئیسی گفته در توصیفش بگوییم: «او از گذشته آمده بود و در حال زندگی می‌کرد، ولی بیان‌گر و نمایان‌گر آینده بود». به‌راستی که حوزه‌ی تاثیر این «پیامبر بی‌سلاح» چنان عمیق و شگرف است که دانشمندان غربی خطاب به امام و انقلاب او معترف هستند که «امروز در اروپا احساس می‌شود سقوط دیوار برلین با انقلاب و قیامی که شما آغاز کردید، مرتبط است». لذا وقتی در آثار و سخنان برخی اندیشمندان غربی و بزرگان دینی می‌بینیم که از دوران این بزرگ مرد تاریخ به «عصر جدید» یا «عصر خمینی» یاد می‌کنند، نه در مقام تجلیل و تکریم یا غلوّ و بزرگ‌داشت که صرفاً در مقام توصیفی واقعیتی عینی از این دوران برآمده‌اند.

تلخ‌نوشته‌ی پایانی

چه ظلمی است «حجاب معاصرت» که پرده بر چشم‌ها و گوش‌ها می‌زند و حقایق را مستور می‌دارد و چه جفاکارند آنان که با رفتار و گفتار و نوشتارهای خود بر «تابش آفتاب» گرد نسیان پاشیده و غبار غفلت می‌افکنند.

بر هر خردورز منصفی عیان است که امام خمینی(س)، مردی فراتر از تاریخ معاصر بوده و هست و حوزه‌ی تاثیرش بر فکر و باور و عمل جهانیان، حتّی از بسیاری انبیا و اولیای الهی بالاتر بوده‌است چنان‌که در دوران معاصر برای برخی، به حجّتی بالغ و آشکار بر وجود خدا تبدیل شد و نشان داد که عصر دین و باور به معنویت در تاریخ نخواهد مُرد اگرچه مرگ دین‌دارانِ بی‌عمل و معنویت‌گرایانِ بی‌معنا در پستوهای تاریخ قطعی و حتمی است.

و چه تلخ، دردناک و جان‌سوز است که چنین مرد با عظمتی که جهانیان در عظمت و بزرگی‌اش زبان به اعتراف و تقریر و تقدیر گشوده‌اند (که گوشه‌هایی از آن به اشارت گذشت)، امروز در دل ایران و کانون آن انقلاب الهی و اعجاز هزاره، به‌خاطر ضعف و سوء تدبیر متولیان امور و فقدان صلاحیت برخی مسئولان در کنار ظلم و جفای دشمنان، گاهی مورد بی‌مهری و جفای مظلومان و ستم‌دیدگان قرار می‌گیرد و عده‌ای بر آن «آفتاب درخشان» دشنه‌ی جهل و تیر خشم رها می‌کنند. (گویی که مسلمانان، به جهت برخی جفاهای کارگزاران در دوران خلفای پس از رسول خدا، بر آن دردانه‌ی هستی و خورشید عالم‌تاب و فخر زمین و زمان معترض شوند و هجوم برند چه که او بنیان‌گذار این مکتب است!!!)

در این وانفسای قدرنشناسی، از این حقیقتِ مستور و آفتاب تابان قدرشناسی کرده و به‌خاطر درک مقطعی از دوران حیاتش، جبین بر خاک نهاده و از عمق جان، حمد و شکر می‌گویم و از خدای دانا و قادر بی‌همتا برای آن روح خدایی علوّ درجات را خواستارم.

*جماران

  تعداد بازديدها: 33
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=102865
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.