تاريخ انتشار: 07 دي 1403 ساعت 21:29:24
روایت تکان دهنده روان شناس اسرائیلی از وحشی گری نظامیان صهیونیست: از شکستن دست و پای کودک 4 ساله ای که بازی می کرد تا قتل های روزمره!

هیچ کسی در آنجا نبود جز یک کودک چهار ساله که در حیاط خانه‌اش بازی می‌کرد. فرمانده ناگهان شروع به دویدن کرد، کودک را گرفت و دست و پایش را  شکست، سه بار هم با پا، شکم کودک را له کرد و گفت: : این کودکان باید از روزی که به دنیا می‌آیند کشته شوند!

جنایات نظامیان اسرائیلی در غزه به حدی از شدت و گستردگی رسیده  که خانواده های آنان در اسرائیل، نگران عواقب این جنایتکاری ها بر روح و روان آنان و خودشان شده اند.

به گزارش عصر ایران، "یوئل الیزور" که به عنوان روان شناس بر روی رفتارهای نظامیان اسرائیلی تحقیق کرده در روزنامه هاآرتص - چاپ تل آویو - در این باره نوشته است: نگرانی برای ایمنی اعضای خانواده‌ای که در ارتش خدمت می‌کنند بخشی از زندگی خانوادگی در اسرائیل است. من از کشتار جمعی غیرنظامیان در غزه وحشت‌زده هستم و از تأثیر این خشونت بر سلامت روانی سربازان ناراحت شده‌ام. سربازان ما در معرض خطر ناشی از سخنان آتش‌افروزانه دولت و تضعیف سیستم‌های عدالت مدنی و نظامی قرار دارند...این نوع آسیب‌ها باعث ایجاد احساس گناه و شرم شده و آن‌ها را مستعد افسردگی، اضطراب و تمایلات خودکشی می‌کند. نیروهای دفاعی اسرائیل، درمانی یک‌ماهه را به سربازان آسیب‌دیده در مراکز بازتوانی پشتیبان (RRCs) ارائه می‌دهد. پس از این درمان، نیمی از این سربازان به‌دلیل نامناسب بودن برای وظایف نظامی، از خدمت مرخص می‌شوند.

جامعه اسرائیلی نیروهای دفاعی اسرائیل (IDF) را به‌عنوان ارتشی اخلاقی(!) می‌بیند. بااین‌حال، بحث درباره جنایات جنگی باعث واکنش‌های احساسی می‌شود، حتی اگر به‌طور نظری پذیرفته شود که جنایاتی در هر جامعه متمدن رخ می‌دهد و جنایات جنگی توسط سربازان در تمام ارتش‌ها مرتکب شده‌اند.

با این حال، رویارویی با خشونت سربازان بی‌رحم و وحشی‌گری سربازان عادی دشوار است. بنابراین، وقتی نوه‌ام می‌گوید: "نگران نباش، پدربزرگ، من از دستورات غیرقانونی سرپیچی می‌کنم"، خیالم راحت نمی‌شود.

من می‌خواهم از او و دیگرانی که هنگام خدمت در IDF جان و ذهن خود را به خطر می‌اندازند محافظت کنم. می‌خواهم آن‌ها بدانند که ایستادگی در برابر یک فرمانده بی‌رحم و مقاومت در برابر فشار هم‌ردیفان برای انجام خشونت چقدر دشوار است.

می‌خواهم آن‌ها از خطرات وحشی‌گری آگاه باشند و درباره معضلات اخلاقی که در زمان جنگ با آن‌ها مواجه خواهند شد آموزش ببینند. این انگیزه من برای نوشتن این مقاله بود، هم به‌عنوان پدربزرگ و هم به‌عنوان روان‌شناسی که تجربیات سربازان در مواجهه با وحشی‌گری را بررسی کرده است. 

نوفار ایشای-کریئن، افسر رفاه اجتماعی دو واحد مکانیزه پیاده‌نظام مستقر در جنوب نوار غزه در زمان انتفاضه اول (۱۹۸۷-۱۹۹۳) بود. او با سربازان صحبت کرد و آن‌ها احساسات خود را با او در میان گذاشتند. چهار سال بعد، من بر تحقیق او درباره وحشی‌گری در این واحدها نظارت داشتم.
نویسنده می افزاید که هر در ارتش اسرائیل، برخی نظامیان با بی رحمی تمام جنایت می کنند، برخی بر اساس آموزه های مذهبی که قائل به برتری یهود است، مشوق جنایت اند، گروهی ذاتا جنایتکار نیستند ولی تحت تاثیر فرماندهان دست به جنایت می زنند و عده ای نیز دست به جنایت نمی زنند.  وی درباره بی رحمی سربازان اسرائیلی می نویسد:  قدرتی که آن‌ها در ارتش دریافت می‌کردند مست‌کننده بود: "این مثل یک ماده مخدر است ... احساس می‌کنید که شما قانون هستید، شما قوانین را می‌سازید. انگار از لحظه‌ای که اسرائیل را ترک می‌کنید و وارد نوار غزه می‌شوید، خدا هستید."

آن‌ها به خشونت به‌عنوان نشانه‌ای از قدرت و مردانگی نگاه می‌کردند:

   - «من مشکلی با زنان ندارم. یکی از آن‌ها دمپایی به طرفم پرت کرد، بنابراین به او ضربه‌ای زدم (اشاره به ناحیه‌ای از بدن)، و باعث شدم که نتواند بچه‌دار شود.»
   - «یکی از همکاران یک عرب را چهار بار از پشت تیر زد و با ادعای دفاع از خود نجات یافت. چهار گلوله از فاصله ده متری ... قتلی سرد و بی‌رحمانه. ما هر روز این کارها را انجام می‌دادیم.»
    -«یک عرب فقط در خیابان راه می‌رفت، حدود ۲۵ ساله، سنگی پرت نکرد، هیچ کاری نکرد. بام! گلوله‌ای در معده. به او شلیک شد، روی پیاده‌رو در حال مرگ بود، و ما بی‌تفاوت از آنجا عبور کردیم.»

 او در بخش دیگری از این گزارش به ماجرای یک جنایت اشاره می کند و می نویسد: در هر یک از یگان‌ها، یک فرهنگ داخلی شکل گرفته که عمدتاً توسط فرماندهان کوچک و سربازان کاریزماتیک ایجاد می‌شد: 
    «یک فرمانده جدید به ما ملحق شد. ما ساعت شش صبح با او برای اولین گشت رفتیم. او توقف کرد. هیچ کسی در  آنجا نبود جز یک کودک چهار ساله که در حیاط خانه‌اش بازی می‌کرد. فرمانده ناگهان شروع به دویدن کرد، کودک را گرفت و دست و پایش را  شکست.سه بار هم با پا، شکم کودک را له کرد و بیرون آمد.

  ما همه در شوک ایستاده بودیم، با دهان باز نگاهش می‌کردیم ... از او پرسیدم: "داستان تو چیست؟" او گفت: این کودکان باید از روزی که به دنیا می‌آیند کشته شوند. وقتی یک فرمانده چنین کاری انجام دهد، قانونی می‌شود.»

  تعداد بازديدها: 19
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=101775
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.