تاريخ انتشار: 31 شهريور 1403 ساعت 01:40:52
مثنوی "معجزه ی حق" سروده ی علی اکبر پورسلطان (مهاجر)

چهره ی غمگین زمان شاد شد 

عالم ویران شده آباد شد 

 

بت شکن آمد به سرای وجود

عرش لقاء زینت اهل وجود 

 

وعده ی آدم به ظهور آمده

شرح مناجات و نذور آمده 

 

احمدِ عیسای نبی زاده شد

کون و مکان غرّه از این باده شد 

 

ماه ربیع ، نور ز مشرق دمید

مکّه به وجد آمد و خوش آرمید 

 

خنده عیان شد به بلندای عشق

بَه چه شبی آن شب یلدای عشق 

 

ختم رسالت به جهان شد عیان

شعر نداند که چه سازد بیان 

 

شوزِ خوش آهنگ وزین ساز شد

مستی و دلدادگی آغاز شد 

 

آمده تا عدل مهیّا کند

حکم خدا را همه اجرا کند 

 

با تبرِ مشیِ خلیل آمده

صاعقه و رعد ، بدیل آمده 

 

سیّد و سالار بهشت برین

هیچ به جز او نبود برترین 

 

معجزِ قرآن به جهان فخر اوست 

مقصد و آیین دگر قهر اوست 

 

دوزخ و جنّت به یدِ تام اوست

شهد نبوّت همه در جام اوست 

 

غنچه ی گل باز شود بی امان

نورِ زمین طی شده تا آسمان 

 

اِنس و ملک رقص کنان آمدند

روح و دم مرده به جان آمدند 

 

نیست چنان و نبود اینچنین

شرح فروزان تمامی دین 

 

خلقت او معجزه ی حق بود

هر سخنش آیت مطلق بود 

 

ارض و سماء بین که چه غوغا شده

در دو جهان هلهله برپا شده 

 

تابش او درس خدابندگی است

عشقِ نبی ، شوکتِ بالندگی است 

 

حرف و عمل از نبی آموز و بس

خاصه بمانی بری از خار و خس 

 

ذکر محمّد به دل آرامش است

بارقه ی روشن بخشایش است 

 

فعل نکویش چه پرآوازه شد

قوّتی آمد ، نفسی تازه شد 

 

ماهِ شب افروز پدیدار گشت 

صاحب و برده همه بیدار گشت 

 

گفت : منادی که سروش آمده

خونِ مساوات به جوش آمده 

 

مژده عزیزان که طبیبی رسید

اُمت بیدار ، حبیبی رسید 

 

شاه و گدا یکسر و یکسان بود

گوهر تقوا است که میزان بود 

 

آمده تا جمله برابر شویم

دست به دست ، همچو برادر شویم 

 

بی خردان ، زنده به گوری بس است

چشم گشایید که کوری بس است 

 

رنگ و نژاد همه یکسان بُود

قُرب الهی است که میزان بُود ی

 

وسف گم گشته هویدا شده

نوگُل پژمرده شکوفا شده 

 

مکتب او مدرسه ی زندگی است

عصر بزرگی و برازندگی است 

 

جلوه گر فخر همه کائنات

نقشِ نگارینِ همه ممکنات 

 

چشم و چراغ نبوی باز شد

همسفران موسم پرواز شد 

 

ره بگشایید سرور آمده  

آینه ی حوض بلور آمده 

 

آمده آن راهبر آخرین

عزّت انسانِ خدا آفرین 

 

از قدمش جامعه روشن شود

دشت و دمن وادی گلشن شود 

 

وجد و شعف سوی زمین شد روان

شور و محبّت پیِ آندو دوان 

 

نام رفیعش به ابد ماندگار

داده خداوند به ما یادگار 

 

قلّه ی بیداری اندیشه هاست

آب حیاتِ همه ی ریشه هاست 

 

اسوه و اسطوره بود مصطفی 

آیت حق ، مظهر اوج وفا 

 

طوطی شکّر شکن خوش زبان

خواند ز پیغمبر نیکو بیان 

 

رایحه از ساحت یزدان رسید

ساحل امّید ! به لب جان رسید 

 

خَلق خدا طرح معمّا چرا

گاهِ نبرد است سخن ها

 

چرا تفرقه زنگار بنی آدم است

حبل الهی نگه خاتم است 

 

پند خمینی به شما وحدت است 

منزلت همدلی و عزّت است 

 

کعبه نماد همه ی دین ماست

قبله ، یگانه ره آیین ماست 

 

جان ، چو به عشقش شرر افروخته

ساخته شد ، زانکه چنین سوخته 

 

هر که در این بزم بسازد نماز باب

بهشت ابدی کرده باز 

 

وانکه در این دار ، به اوج بلاست

شاهد زیبنده ترین جلوه هاست 

 

روح ز کرم زنده شد

رهرو آن دولت پاینده شد
 

1382/2/26 - خارطوم (سودان)

برگرفته از کتاب  دشت معرفت

  تعداد بازديدها: 10
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=100972
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.