آیا دروغگویی دیگر اشکال ندارد؟ زمانی که این یادداشت را مینویسم، هنوز چند ساعتی تا طلوع صبح و بازشدن درِ حوزههای رأیگیری و آغاز انتخابات مانده است و البته زمانی که شما این یادداشت را میخوانید، تقریبا تصویری کلی از آنچه بر انتخابات گذشته، معلوم شده است و میماند اعلام جزئیات که زمان میبرد. اما آنچه قصد نوشتنش را دارم، تجربهای بود که در این حدود سه هفته پشت سر گذاشتیم. سه هفتهای عجیب که حیرتافزا بود. اما آن تجربه چیست؟ در این دو سه دوره گذشته در انتخابات ریاستجمهوری، با پدیدهای روبهرو شدیم که حالا گویا قرار است تبدیل به ویژگی انتخابات ریاستجمهوری در ایران شود. حضور کاندیداهایی که از همان لحظه اعلام اسامی تأیید صلاحیت شده، بر همه روشن است که بعضی از آنها، نه به قصد کسب رأی از مردم که با مقصود دیگری وارد کارزار انتخاباتی شدهاند. اما اینکه این فقط مردم عادی هستند که چنین تصویری را متوجه میشوند یا مسئولان برگزاری هم از چنین ماجرایی باخبرند یا خیر، بر من معلوم نیست، ولی هرچه هست، دیگر انگار قرار است که انتخابات، چند کاندیدای اصلی داشته باشد و چند کاندیدایی که از همان روز اول با نام «کاندیدای پوششی» شناخته میشوند. چند نفری که گویی پیداست قرار شده بیایند و حرفهایی بزنند و به یکی دو نفر دیگر کمک کنند و به یکی دو نفر دیگر حمله کنند و ادعاهایی بکنند و وعدهایی بدهند که دیگر عیان شده که هیچکدام وجهی از واقعیت ندارد. چند نفری که گویا قرار است پای ثابت چنین حضوری باشند و قبلا هم بودهاند و انگار همانها، بعد از این هم هستند. پوششیهایی که احتمالا حق دارند هر نوع حرفی بزنند، حرفهای
غیر واقعی هم بگویند، وعدههایی عجیب هم بدهند و کلا هرچه دلشان خواست بگویند، تا آنجا که اعلام کنند گوشت میدهیم، طلا میدهیم یا حتی رو به کاندیدای دیگر کنند و بگویند «من نمیگذارم تو رئیسجمهور شوی». اما همین تنها هم نبود. کار وعدهدادن چنان بالا گرفت که حتی غیرپوششیها هم شروع کردند به بذل و بخششهایی که معلوم نبود از کدام جیب، این دارایی را بیرون خواهند آورد و به ملت خواهند بخشید؟ یکی جتاسکی میداد، یکی زمین میداد، یکی پول میداد، یکی استخر میداد و اگر یکی پیدا میشد و میپرسید اگر این همه چیز را میشود به ملت داد، پس چرا در این 45 سال اینها را به مردم ندادهاند و چه کسی مانع شده است؟ اما انگار نه انگار. من نمیگویم اینهایی که چنین وعده دادند دروغ میگویند، ولی خب اگر ذرهای از صداقت هم در آنچه میگویند و در ادعاهایشان وجود داشته باشد، آنوقت حتما باید گشت و پیدا کرد که چرا در این 45 سال چنین نشده و چه کسی یا کسانی مانع رساندن چنین انبوه نعمتهایی به مردم شدهاند. ولی اگر دروغ گفته باشند، آن هم دروغهایی اینقدر بزرگ، داستان وجه دیگری پیدا میکند. آنوقت یعنی اینها، که همه از صاحبمنصبان کشورند، آیا میتوانند در آن جایگاهی که قرار دارند ادامه خدمت دهند؟ من کاری ندارم که چه کسی به ریاستجمهوری انتخاب میشود، ولی در این سه هفته اتفاقاتی افتاده که نمیشود گفت نیفتاده، و بعضی از این کاندیداها سخنانی گفتهاند که نمیشود گفت نگفتهاند. اینجا تعارض بزرگی وجود دارد. اینها یا راست گفتهاند یا نگفتهاند. اگر راست گفتهاند که میشود طلا داد و راست گفتهاند که میشود گوشت به در خانه مردم برد و اگر راست گفتهاند که میشود قیمت بنزین را از سه هزار تومان به هزارو 500 تومان کاهش داد و اگر میشود جتاسکی داد و میشود که زمین داد؛ باید یکی جواب دهد که چرا اینها را تا حالا به مردم ندادید و چرا بنزین هزارو 500 تومان نیست و سه هزار تومان است؟ چون واقعا نمیشود که قیمت بنزین دو برابر باشد، میشود؟ اما اگر این حرفها غیر واقعی باشد و این پوششیها و واقعیها، این سخنان را بیهوده گفته باشند و این همه حرفهای نادرست جور و واجور هم گفته باشند و بعد بروند سر پستها و مناصب بالایی که دارند بنشینند، آن وقت یعنی چه؟ یعنی هیچی به هیچی؟ بیایند بگویند و بروند؟ یعنی واقعا اینطوری است؟ و گفتن حرفهایی از این سنخ آن هم از سوی برخی مسئولان ردهبالای کشور، هیچ پیامدی ندارد؟ یعنی ما مردم عادی هم حق داریم اینگونه سخن بگوییم؟ یا آنکه نه، ما حق گفتن نداریم و حرف غیر واقعی فقط حقی است مختص به صاحبان قدرت، آن هم دروغهای آشکار و رو به دوربین و چشم در چشم؟ بعد حالا، اگر مردم به آن یکی که اینگونه سخن نمیگفت و وعده نمیداد رأی دادند، قرار است چه بشود؟ او بماند با این جماعتی که این همه حرفهای بیهوده گفتند و بیهیچ مشکلی برگشتند به سر مناصبشان؟ ماجرای عجیبی شده این انتخابات ریاستجمهوری، از وقتی آن «توهم معجزه هزاره سوم» راست راست در چشم آدم نگاه میکرد و حرفهای غیرواقعی میزد انگاری این نوع حرفزدن به بکی از محسنات برخی مدیران اجرایی تبدیل شده است. به نحوی که دیگر نه باعث خجالت است و نه جزایی دارد، که اگر داشت، نباید شاهد بازگشت این افراد به منصبهایشان میبودیم.
|