تفاوت اساسی قطعنامه 598 با قطعنامههای قبلی شورای امنیت درباره جنگ ایران و عراق این بود که این قطعنامه ذیل فصل هفتم منشور سازمان ملل تصویب شده بود؛ یعنی قدرتهای بزرگ و اعضای شورای امنیت در آن مقطع زمانی، جنگ ایران و عراق را بهعنوان یک رویداد ناقض صلح و امنیت بینالمللی شناخته بودند و باید هرچهزودتر درباره آن تصمیمی گرفته میشد. طبیعتا قطعنامههایی که ذیل فصل هفتم صادر شود، از لحاظ حقوق بینالملل، برای اعضای سازمان ملل جنبه الزامآور خواهد داشت و ضمانت اجرای آن نسبت به قطعنامههایی که مثلا ذیل فصل ششم باشد خیلی بیشتر است.
جماران: یکی از جنبه های اساسی نظام سیاستگذاری کشورهای توسعه یافته، درس آموزی از رخدادها و سیاست ها است. فارغ از مباحثی نظیر: ریشه ها و دلایل و علل وقوع یک رخداد یا اتخاذ یک سیاست چیست؟ فرآیند رخداد یا سیاست مذکور چگونه بوده است؟ نتایج و پیامدهای آن چه بوده است؟ و عوامل انسانی و نهادی شکست یا پیروزی چه کسانی و نهادهایی بودند؟ و ..... که البته پرداختن در باره هرکدام از آنها در جای خود ضروری و سودمند است، موضوع بسیار مهمی که امروزه توجه سیاستگذاران را بخود جلب نموده این است که برای بهبود رویه ها و سیاست ها در آینده چه درس هایی را می توان از سیاست ها و رخدادهای گذشته استنتاج نموده و در سیاست ها و رخدادهای آینده از آنان بهره گرفت. مقوله پایان جنگ ایران و عراق و پذیرش قطعنامه 598 توسط ایران در روزهای پایانی تیرماه سال 1367 را نیز باید از این منظر مورد توجه قرار داد. در گزاره های ذیل به برخی از سوالات مطروحه در فوق اشاره می شود ولی گزاره پایانی به جنبه اخیر یعنی درس های قابل استخراج از نحوه پایان جنگ اختصاص یافته است:
1- در باره اینکه چرا ایران این قطعنامه را پذیرفت؟ بحث های مفصلی را می توان انجام داد. اما به طور خلاصه می توان به موارد ذیل اشاره کرد: اولا در ماه های منتهی به پایان جنگ از یک طرف شاهد افزایش فزاینده قدرت و توان سیاسی، اقتصادی و خصوصا نظامی عراق و در مقابل آن شاهد کاهش فزاینده توان نظامی ایران در آن دوره بودیم. به گونه ای که همان طور که شاهد بودیم در ماه های پایانی جنگ، موازنه قوا به نفع عراق تغییر یافت. شکست هایی که ایرانیان در ماه های پایانی جنگ داشتند ناشی از این بر هم خوردن تعادل و موازنه قوای نظامی بین ایران و عراق بود. ثانیا عامل دیگری که در این قضیه بسیار مؤثر بود، حضور فعالانه تر قدرت های بزرگ خصوصا آمریکا و شوروی به عنوان دو ابرقدرت در آن مقطع زمانی برای پایان دادن به جنگ طولانی مدت بین ایران و عراق بود. به نظر می رسد که در آن مقطع زمانی، دو ابرقدرت و دیگر قدرت های جهانی به این نتیجه رسیده بودند که ادامه جنگ می تواند خطراتی را برای منافع آنها داشته باشد و بر همین اساس با جدیت بیشتری در صدد پایان دادن به جنگ برآمدند که اسکورت نفتکش ها در خلیج فارس در ماه های پایانی جنگ نمونه واضحی از تعارض های بین ایران و قدرت های بزرگ در آن مقطع زمانی بود.
2- در اینکه آیا ایران در زمان درستی قطعنامه را پذیرفت یا خیر؟ نظرات متفاوتی مطرح است. برخی بی توجه به شرایط داخلی و بین المللی ایران در آن مقطع زمانی، اصولا پذیرش قطعنامه را امری اشتباه و حتی در حد خیانت و تحمیل آن به امام می دانند اما برخی دیگر نه تنها این پذیرش را بهترین تصمیم ایران در آن مقطع می دانند بلکه اتفاقا اگر ایرادی را بر آن وارد می دانند تاخیر در پذیرش آن است. به اعتقاد راقم این سطور بهترین زمان برای پذیرش قطعنامه همان تابستان سال 66 بود؛ یعنی دقیقا در همان زمانی که قطعنامه توسط شورای امنیت صادر شده بود. چون اگر در آن زمان قطعنامه پذیرفته می شد، ایران در شرایطی بود که نسبت به عراق از برتری نظامی برخوردار بود. اولا بخش هایی از خاک عراق در تصرف نیروهای ایرانی قرار داشت و ثانیا تعداد اسیران عراقی بسیار بیشتر از تعداد اسیران ایرانی در دست عراق بود. اما بعدها با بر هم خوردن معادله نظامی و عملیات هایی که ارتش عراق انجام داد، عملا از یک طرف همه آن مناطق تصرف شده را توانستند آزاد کنند و این برگ برنده را از ایرانی ها بگیرند و از طرف دیگر با عملیات هایی که در اواخر جنگ با همکاری سازمان منافقین خصوصا در غرب کشور علیه ایران داشتند، موفق شدند تا تعداد زیادی از نیروهای ارتش را به اسارت خود درآورده و برگ برنده ایران در این زمینه را هم از آن بگیرند.
3- تفاوت اساسی قطعنامه 598 با قطعنامه های قبلی شورای امنیت در مورد جنگ ایران و عراق این بود که این قطعنامه ذیل فصل هفتم منشور سازمان ملل تصویب شده بود. یعنی قدرت های بزرگ و اعضای شورای امنیت در آن مقطع زمانی، جنگ ایران و عراق را به عنوان یک رویداد ناقض صلح و امنیت بین المللی شناخته بودند و باید هرچه زودتر در مورد آن تصمیمی گرفته می شد. طبیعتا قطعنامه هایی که ذیل فصل هفتم صادر شود از لحاظ حقوق بین الملل، برای اعضای سازمان ملل جنبه الزام آور خواهد داشت و ضمانت اجرای آن نسبت به قطعنامه هایی که مثلا ذیل فصل ششم باشد خیلی بیشتر است. از لحاظ موضوع و مفاد قطعنامه هم می توانیم بگوییم برای اولین بار بود که در این قطعنامه موضوع شناسایی آغازگر جنگ مطرح شد؛ که تا قبل از آن وجود نداشت. همچنین تعیین کمیته ای برای بازسازی کشورهای طرفین جنگ و جبران زیان های طرفین در این قطعنامه پیش بینی شده بود. متأسفانه بر خلاف تصوری که وجود دارد، در این قطعنامه بحث شناخت متجاوز و اخذ غرامت از متجاوز مطرح نبود. ولی دو تفاوتی که ذکر شد در این قطعنامه نسبت به قطعنامه های دیگری وجود داشت.
4- لازم به ذکر است که متاسفانه در مورد فرآیند تصویب قطعنامه، دستگاه دیپلماسی ایران آن چنان که باید مشارکت نداشت که ظاهرا به رویکرد کلی نظام در آن مقطع نسبت به سازمان های بین المللی از جمله شورای امنیت سازمان ملل بر می گشت. با وجود اینکه این قطعنامه نسبت به قطعنامه های دیگر کمی واقع بینانه تر بود اما چه بسا اگر دیپلمات های ایران حضور فعال تری در فرآیند صدور و تصویب این قطعنامه داشتند، می توانستند منافع بهتری را برای کشور در این قطعنامه بگنجانند.
5- پذیرش قطعنامه تبعات و نتایج مثبت و منفی مختلفی داشت. شاید منفی ترین نتیجه این بود که ایران با پذیرش قطعنامه به نوعی اعتراف کرد که نتوانست به اهدافی برسد که بعد از فتح خرمشهر برای خود پیش بینی کرده بود. از این نظر می توان گفت پذیرش قطعنامه پذیرش نوعی شکست نسبت به آن اهداف بود. اما ناگفته پیداست که پذیرش قطعنامه را نمی توان به شکست ایران در جنگ تعبیر کرد. به دلیل اینکه ایران با پذیرش قطعنامه به دستاوردهایی رسید که در طول هشت سال جنگ به آنها نائل نیامده بود. دستاوردهایی نظیر اینکه: اولا از وارد شدن خسارت بیشتر به کشور جلوگیری شد. ایران قطعنامه را زمانی پذیرفت که از نظر وضعیت اقتصادی و شرایط فروش نفت به عنوان اصلی ترین منبع درآمد کشور، با مشکلات عدیده ای روبرو بود. ثانیا به هر حال ایران توانست با پذیرش قطعنامه، تبلیغاتی را که دشمنان ایران و کشور عراق دائما در بوق و کرنا می کردند را خنثی نماید. نکته سوم بحث شناساندن ماهیت تجاوزکارانه صدام و رژیم بعث به جامعه بین الملل و افکار عمومی بود. خصوصا اینکه بعد از پذیرش قطعنامه 598 توسط ایران ما شاهد تجاوز مجدد ارتش عراق به سمت خرمشهر و جاده اهواز به خرمشهر بودیم. این نشان داد علی رغم شعارهای صلح طلبانه ای که عراقی ها می دادند، وقتی که شرایط را مهیا دیدند مجددا دست به حمله به ایران زدند. افکار عمومی بین المللی این را بر نمی تافت و حتی قدرت های بزرگ بین المللی هم که در طول جنگ از عراق حمایت می کردند این حرکت جدید عراق را مورد تأیید قرار ندادند و بر توقف ارتش عراق تأکید کردند. در افکار عمومی داخل ایران هم که در ماه های منتهی به پایان جنگ شاهد کاهش تعداد داوطلبان بودیم. بعد از هجوم عراق، مجددا شاهد گسیل گسترده نیروها به جبهه ها بودیم. به خاطر اینکه احساس کردند مجددا تمامیت ارضی کشور و کیان نظام جمهوری اسلامی در خطر است. لذا ما تجدید قوا و روحیه ای را از این نظر در افکار عمومی داخل کشور هم شاهد بودیم. نکته دیگر اینکه پذیرش قطعنامه در آن مقطع زمانی، نقطه آغازی شد که مجددا اختلافات دیرینه بین عراق و کشورهای عربی اوج بگیرد و اوج آن را در حمله عراق به کویت بود. با این اشتباه عراق، که ناشی از ماهیت و ذات تجاوزکارانه رژیم بعثی عراق بود، به طور کلی ورق در عرصه سیاسی، نظامی و امنیتی به نفع ایران برگشت. بعد از حمله عراق به کویت و متعاقب آن حمله نیروهای آمریکا و متحدانش به عراق برای آزادسازی کویت، شرایط به گونه ای رقم خورد که صدام مجبور شد طی نامه نگاری با مسئولین ایران بر قرارداد 1975 صحه گذارد و آن را مورد پذیرش قرار دهد. در نهایت ما شاهد این بودیم که ایرانی ها برای اولین بار موفق شدند بدون اینکه بخشی از خاک خودشان را از دست بدهند جنگی را پشت سر بگذارند و این موفقیتی بزرگ بود که می توان آن را به نوعی به پذیرش قطعنامه 598 منتسب کرد. البته ایران اگر این قطعنامه را زودتر می پذیرفت و اگر هماهنگی بیشتری بین نیروهای نظامی و دستگاه دیپلماسی اش وجود داشت، با خسارت های کمتری می توانست جنگی را که علیه کشور آغاز شده بود به سرانجام مطلوبتری برساند.
6- درس های پذیرش قطعنامه 598 در 27 تیرماه سال 1367 چه بودند؟ در این زمینه به موضوعات متعددی می توان اشاره کرد اما از منظر سیاستگذاری عمومی درس های ذیل برای سیاستگذاران کشور در حوزه روابط بین الملل و مسایل استراتژیک قابل احصاء است:
- نظام بین الملل بیش از آنکه عرصه مانور ارزش ها باشد محل تنازع واقعیت ها و قدرت هاست.
- همانطور که آغازگر جنگ ها لزوما پایان بخش آنها نخواهد بود، ابزار و روش نظامی نیز تعیین کننده نهایی جنگ ها نخواهد بود.
- کناره گیری و عدم مشارکت در نهادها و سازوکارهای بین المللی، ضررش بیش از حضور و مشارکت در آنهاست.
- حیثیتی کردن موضوعات نیازمند سیاستگذاری، مانع بهره گیری از دیدگاههای متنوع و اعمال بموقع آنهاست.
- درست و منطقی بودن تصمیمات و سیاست ها به تنهایی کفایت نمی کند. علاوه بر آن، آنها باید به هنگام از جانب سیاستگذار اتخاذ و اعمال شوند.
- پذیرش خسارات ناشی از تاخیر در اتخاذ و اعلام یک سیاست معین، سودمندتر از امیدواری به آینده تاریک و نامعلوم است.
- نظام بین الملل دنیای جزمیت ها و مطلق ها نیست. امکان برد - برد یا باخت - باخت نسبی بیش از برد - باخت مطلق است.
- قصور و کوتاهی تصمیم سازان( کارشناسان و خبرگان)، نقش به سزایی در فقدان تصمیم یا اشتباه بودن تصمیمات از جانب تصمیم گیرندگان اصلی کشورها دارد.
- در روابط بین المللی و خصوصا جنگ ها، همدلی و هم افزایی نیروهای مسلح و دستگاه دیپلماسی امری ضروری و غیرقابل انکار است.