جماران: صاحب نظران اعمال انسان را به دو دسته عادی و فوق عادی تقسیم می کنند. افعال عادی، کارهای روزمره و واکنش های طبیعی در برابر کنش های معمول را شامل می شوند و اعمال فوق عادی، افعال شرافتمندانه و درخور تحسین مانند؛ کمک به همنوع، ایثارو از خودگذشتگی را گویند.
برخی از اندیشمندان منشأ رفتارغیر عادی انسان را عاطفه و محبت انسانی می دانند، بعضی از جنس عقل و فهم، عده ای از نوع اراده برتر انسان، گروهی نشأت گرفته از وجدان آگاه و جمع قلیلی نیز آن را دلیل حس زیبایی دوستی بشر می شناسند. اما دانشمندان اسلامی منشأ اینگونه اعمال را حس پرستش ناآگاهانه و خداپرستی ناخودآگاه برمی شمرند و اینگونه افعال اخلاقی را نوعی عبادت ناخواسته می دانند.
اندیشمندان غیراسلامی در توجیه اعمال فوق عادی انسان می گویند: چون زیبایی منحصر به زیبایی محسوس نیست و زیبایی معقول هم در زمره زیبایی هاست. آنکه کاری اخلاقی انجام می دهد درواقع به فهمی از زیبایی عقلانی کار خوب دست یافته و این زیبایی، او را به سوی خود می کشد. همچنان که زشتی و قباحت کارغیراخلاقی انسان را متنفر و از خود دور می کند. به عبارت دیگر در کارهای خوب جاذبه ذاتی و درکارهای بددافعه ای درونی وجود دارد که انسان رابه سوی خود می کشاند و یا از خود می راند.
در مقابل این طرزفکر،اندیشه ورزان الهی معتقدند؛ حتی آن کس که در شعور آگاه خویش خدا را نمی شناسد و به وجود خدا اعتراف ندارد و یا حتی اعتراف دارد ولی درشعورآگاه خویش کارخیرواخلاقی رابرای رضای خدا انجام نمی دهد، به نوعی خداپرستی و پرستش ناآگاهانه روی آورده است.
خداشناسی و پرستش ناآگاهانه یعنی پاسخگویی به فطرتی که در ضمیر ناخودآگاه هر فرد نهفته است و تفاوت آن با خداشناسی و عبودیت آگاهانه این است که در خداشناسی آگاهانه شعور ظاهر نیز در عبادت دخالت مستقیم دارد.
شعور ناخودآگاه و شعورخودآگاه هر دو از جنس اطلاع و آگاهی اند و به اعتقاد روانشناسان بیشترین قسمت شعور انسان را شعور ناخودآگاه تشکیل می دهد. به عنوان مثال در بطن هر انسانی احساسات وتمایلاتی نهفته که خود فرد هم نسبت به آنها بی خبر است و در موقعیت ها و بزنگاه های حساس «من» دیگری غیر از آنچه که خودمان می شناسیم در درون ما جلوه گر می شود. همچون کوه یخی که تنها بخش محدودی از آن آشکار ومابقی زیر آب پنهان است.
تعبیر "انسان موجود لایتناهی" نیز ناظر به این معناست و شاید بتوان تعبیر قرآنی عالم «غیب و شهادت» را به این مصداق هم تعمیم داد.
حال با این مقدمه بازمی گردیم به این مفهوم وتوضیح اینکه معنای افعال خیر و نیک انسان، پرستش ناآگاهانه است، چیست؟
انسان به حسب فطرت کارهای اخلاقی را شریف و شرافتمندانه می داند. از این روبرخی از افعال با آنکه با منطق حسابگرانه سازگار نبوده و مستلزم از خودگذشتگی و ایثار است را به میل خود انجام می دهد.چراکه در اینگونه اعمال نوعی شرافت، عظمت، علو و بزرگی حس می کند. فطرت انسان با درکی مخصوص همانگونه که خدا را می شناسد، رضای خدا را هم می شناسد و بطور فطری در راه رضای خدا گام برمی دارد و رفتاراخلاقی پیشه می کند. بنابراین افعال اخلاقی از مقوله عبادت و پرستش است ولو آگاهانه و از روی شعور آگاه نبوده باشند.
خبر داری که سیاحان افلاک/ چرا گردند گرد مرکز خاک
چه می خواهند از این منزل بریدن/ که می جویند از این مهمل کشیدن
دراین محرابگه، معبودشان کیست/ از این آمد، شدن، مقصودشان چیست
همه هستند سرگردان چو پرگار/ پدیدآرنده خود را طلبکار
عشق وجذبه
بعلاوه در انسان ظرفیتی وجود داردکه آن را عشق می نامند. عشق کیفیتی مافوق محبت است. محبت در حدعادی درنهادهر انسانی وجود دارد. مانند محبت دو دوست نسبت به یکدیگر و محبت والدین به فرزندان و یا بالعکس. اما عشق چیز دیگری است. عشق برخلاف محبت، انسان را از حالت عادی خارج می کند. خواب و خوراک را از او می گیرد، توجهش را منحصرا" به معشوق جلب می کند و نوعی توحد و یگانگی به وجودمی آورد. در این حالت عاشق از همه چیز چشم پوشی می کند و تمام توجهش را معطوف به یک چیز ـ معشوق ـ می کند. به طوری که همه چیزش همان می شود.
اینکه ماهیت عشق چیست و این حالت چگونه پدیدمی آید، خود یکی از موضوعات علوم مختلف از جمله فلسفه و روانشناسی است. برخی از اندیشمندان علم روانشناسی برای عشق منشأیی عضوی و فیزیولوژیکی قائل اند و آن را از نوع عشق های رمانتیک تعبیر وتفسیر کرده و می گویند منشأ تمام عشق ها جز نوعی کشش و جذبه جنسی نیست.
فلاسفه نیز عشق را به دو نوع تقسیم می کنند.مجازی و حقیقی. در عشق مجازی به عقیده فلاسفه ای همچون ابوعلی سینا، خواجه نصیرالدین توسی و ملاصدرا منشأ علاقه و محبت کشش جنسی است که با رسیدن عاشق به معشوق و با ارضای غریزه جنسی به پایان می رسد ومبدأ و مقصدآن غریزی است. اما درعشق حقیقی، چون منشأ آن روحانی است، به تدریج میان عاشق و معشوق نوعی هم شکلی به وجود می آید. به این معنا که روح عاشق بامعشوق متحد شده و او را کشف می کند و صفات معشوق راکسب کرده و با آن صفات افعالی را مرتکب می شود.
در روح انسان زمینه عشق روحانی وجوددارد که بذر آن عبادت و پرستش است. عبادت احیاگر حالت عشق روحانی و حقیقی در انسان است و همچون بال پرواز انسان را به اوج فضیلت ها و صفات خدایی می رساند.
در واقع آن عشقی که مورد ستایش است و بشر برای آن احترام قائل است و عرفا و شعرا و فلاسفه در کتاب ها ودیوان های خود بدان پرداخته اند، همان عشق حقیقی و عشقی است که قابلیت خدای گونه شدن انسان را بروز می دهد و زمینه کسب صفات الهی را در انسان فراهم می آورد و تنها در این صورت است که فضائلی همچون ایثار و از خود گذشتن، ارزش محسوب شده و شرایط احسان، فداکاری، دستگیری از همنوع و... در جامعه عینیت می یابد.