جماران: کرونا غیر از تجربهای نوظهور در ستیز با بدن، تجربهای تقریباً بیهمتا در ستیز با ساختار عاطفی و روانی انسان نوین است. این تجربۀ پنهان، تجربهای دردناک و پر رنج است که با صورتبندی ساختار عاطفی متعارف و مرسوم ما هیچ سازگاری ندارد.
با نگاهی به وضعیت قربانیهای کرونا، میشود گفت این بیماری بسیار تراژیک و غمانگیز است. تا همینجا بیماری فاصله افراد را زیاد کرده، آدمیان را خانهنشین نموده و حضور اجتماعی را زیر سایه سنگین ترس برده. ویروس چنان مسری است که باید بپذیری همه جا در کمین است. اما بر همه اینها باید مرگ در اثر کرونا و در روزهای کرونا را نیز افزود.
کرونا به سادگی، کاری کرده که سادهترین آزادیهای فردی و اجتماعی به شکلی ناگزیر معلق یا تعطیل شوند. «آزادی تن» اولین قربانی کروناست. انسانها باید محصور بمانند و رفتوآمدها و تماسهای جسمانی را به کمترین حد ضروری برسانند. حق تشکیل اجتماعات از هر نوع و سبکی اعم از دینی یا عرفی کلاً از میان رفته است. کرونا باعث شده موضوع حق حیات به شکلی بیسابقه چنان بر تمامی حقهای دیگر بشر سایه بیافکند، و بسیاری از آنها را تحت تأثیر خود قرار دهد. تلاش برای زنده ماندن و جلوگیری از فاجعه، همه را فقط درگیر یک چیز کرده است: «انفراد» و «انزوا». این وجه از زندگی، همان چیزی است که در دنیای جهانی شدۀ چند دهه اخیر به کلی فراموش شده بود. در دنیای جهانی شده، انسان به شکلهای مختلف درگیر دنیای بیرون از خویش است. در این جهان، انسان در پی توسعۀ انواع آزادیهاست. ارتباطات گسترده، اعم از روابط سنتی و عرفی تا ارتباطات مدرن از عوامل معنابخش انساناند. قطع شدن این ارتباطات، با حذف عناصر معنابخش، نظام معنایی ما را نیز به چالش جدی میکشاند. انسانی که گاه زندگیاش را نیز برای حقهای اساسی خویش قربانی میکند، حال برای حفظ حیات و پیشگیری از فاجعه، بزرگترین و مهمترین حقهایش تعطیل و متوقف میشوند.
تلخترین جلوهگاه این تعلیق را میتوان در فرآیند مرگ کرونایی در بیمارستان و تعلیق و تعطیل آئینهای سوگ و آثار روانی و عاطفی آنها جست.
مبتلایان کرونا در بیمارستان، دور از خویشان و دوستان، مرگشان را انتظار میکشند. به گونهای که احتمالا در روزهای پایانی عمر تنها میمانند و در تنهایی محض لحظههای مرگ را تجربه میکنند.
پس از مرگ، آخرین سفر از زمین به گور هم در غربت تمام اتفاق میافتد. تنها اندکی نزدیکان با فاصلههای زیاد حق همراهی با خویشاوند سفرکردۀ خود را دارند. تمام آداب پر جزییات سوگ ایرانی- شیعی در یک تشریفات ساده هول هولکی از سر تکلف خلاصه میشود.
در ادامه هم بازماندگان به دلیل مخاطرات تجمع، بار اندوه را باید در غربت و تنهایی و بی همراه به دوش کشند. تازه شاید خود نیز به جهت علائم یا شک به ابتلا ناچار به انزوا، قرنطینه یا حتی بستری باشند. و این همه زیر سایه سنگین ناامیدی، شک، گنگی و ابهامی که در مورد رفتار ناشناخته این ویروس تاجدار وجود دارد باید سپری گردد که خود عذابی دو چندان و صد چندان است.
این تجربه در سطحی چنین گسترده و همگانی، بیسابقه است. در گذشته نیز تجربههای بیماریهای همهگیر مانند طاعون و وبا یا حتی جذام سپری شدهاند. تجربهای که البته برای نسلی که دارد ترس و مرگ و انزوای کرونا را زندگی میکند روایتی خوانده شده در اوراق کتابهای تاریخی و مستندهای علمی است.
غمانگیزتر از این نمیشود. بسا که این اندوه متراکم، در اولین فرصتها، جایی و جوری سر باز کند. کسی نمیتواند جنازه را همراهی کند، به دلیل قانون قرنطینه و بهداشت عمومی، معدود نزدیکانی میتوانند با فاصلهای تقریباً دور، کنار خانۀ ابدی عزیز خود باشند. نه ختم و پرسهای در کار است، نه یاد و یادبودی و نه آن همه آداب پر جزییات ایرانی که گذار از اندوه فقدان را ممکن و قابل تحمل میسازد. به همه اینها بیفزایید که هر ایرانی این روزها در سوگ آزادی و آرزوها و رویاهای هر چند کوچک خود است. تابآوری هر کسی یا جامعهای برای فقدان و از دست دادن حدی دارد. جامعه چگونه میتواند تاب این اندوه متراکم پی اندر پی را به دست آورد؟
میتوان تجربه مرگآور کرونا را تجربۀ «مرگ عمومی» نام گذاشت. تجربهای که در آن تمام جامعه، خود را بر لبۀ پرتگاه مرگ میبیند. گریز ناگزیر از این پرتگاه، انفراد و انزوایی را تحمیل کرده است که همدردی سوگوارانه را نیز به تعطیل میبرد. اگر برای همدردی با دوستان و خویشانی که عزیزی را از دست دادهاند گرد بیایید ممکن است شما نیز به ورطۀ مرگ فروغلتید. سوگ و سوگواری که حقی طبیعی و بسیار دیرپا و قدیمی است و خود در سطح فرد و جامعه عنصری معنابخش و هویتساز از زندگی است، معنایی مفقود مییابد. کرونا، در تجربۀ مرگ عمومی، حتی خود مرگ و سوگ مرگ را نیز میبلعد.
متصور است از همین نقطه کلی که به موضوع نگریستیم اگر تدبیری نشود در آیندهای که کرونا آرامتر گرفته و تیغش کندتر شده عوارضی سر برآورد که میشود برخی را نیز پیشگویی کرد.
در دنیایی که به سمت جهانی شدن میرود، بسیاری از امور چه در روابط محیط وب(Web) و چه در روابط بینالمللی و بینالدولی رنگ و بوی جهانی گرفتهاند. اما کرونا نخستین بیماریای است که «جهانی شدن» را در در شکلی نوپدید به نمایش میگذارد. روابط بینالمللی و فرامرزی آنهم با شتاب و دسترسی خیرهکننده به عنوان نقطه قوت جهان امروز اکنون تهدیدی علیه جهان و نسل انسان است. مرزها باید به روی دیگری بسته شود تا در درون مرزها شاید بتوان هیولای کرونا را در دام اسیر کرد. در عین حال، این بیماری جهانی، به خلاف سایر ابعاد جهانی شدۀ دنیای جدید، که به توسعۀ روابط انسانی کمک کردهاند، انسانها را به تنهایی کشانده؛ تنهایی در زندگی، تنهایی در مرگ، و تنهایی در سوگ.
این روزها تلاش میشود در کنار رویکرد به کرونا به عنوان یک بیماری عفونی، وجوه روانشناختی و اجتماعی آن نیز مورد تبیین و تدبیر قرار گیرد. کاری دشوار است. ما دورانی را تجربه میکنیم که برای آدمیان زنده هیچ سابقهای ندارد و کمتر تصوری از آن نداریم. آنفولانزای اسپانیایی برای ما تنها یک رخداد تاریخی است.
در جهان و در ایران در سامانههای مشاوره کرونا خطوطی ویژه برای خدمات روانشناختی در نظر گرفته شده و نهادهای دانشگاهی و سازمانهای مردمنهاد و رسانهها همت کرده و محتواهایی مکتوب یا چند رسانهای برای کمک به آرامش جامعه یا کاهش عوارض روانی قرنطینه و انزوای اجتماعی تدوین کردهاند. اما نکتهای که آن را نیز نباید از یاد برد، این است که مرگ نزدیکان و ناتوانی از وداعی توام با کرامت با عزیزان وجهی ملموس و انسانی از فهرستی بیشمار از فقدانهای ناشی از کرونا است. فقدانهایی که سوگواری بر آنها ناممکن شده. از یاد نبریم سوگی که طی نشود حجمی متراکم از خشم و خصومت بر جا میگذارد. خشمی که در ایام بعد از کرونا در رابطه میان مردم و حاکمیت، مردم با مردم و حتی طبقات مختلف اجتماعی میتواند خود را نمایان کند. سوگ کرونا اگر تدبیر نشود و حل و فصل نگردد چون آبی پشت سیل انباشته میشود. و دیوار نازک شده تحمل مردمان بیتردید تاب این فشار و تراکم را ندارد. دیوار خواهد شکست و آن زمان با پدیدههای اجتماعی تازهای روبرو خواهیم بود.
اما چگونه میتوان از تنهاییهای کرونایی در زندگی و مرگ و سوگ و آثار آنها گریخت؟ پاسخ به این پرسش بسیار دشوار است. پاسخ به پرسشی که هیچ سابقهای آن نداریم، ساده نیست. فقط شاید بتوان اشارهای کرد و نشانهای داد.
اگر مغرورانه به دانش و تواناییهای عملی خود ننگریم، باید اقرار کنیم اینک در دل تجربه مرگ عمومی کرونایی، شاید راه قاطع و قدرتمندی برای مقابله با پدیدۀ سوگ خاموش، یا سوگ فروخورده، یا سوگ غریبانه نتوان یافت.
اما میشود از امروز فکر فردایی بود که بالاخره کرونا از میان میرود، و مرگ عمومی، جایش را دوباره به زندگی عمومی میدهد. آن زمان آدمها از انزوا و انفراد میتوانند بیرون بیایند و جامعه به شرایط عادیاش باز گردد. در چنین زمانی، باید به مبارزه با آثار سوگ خاموش فروخورده غریبانه فکر کرد. اگر انزوا و انفراد کرونایی نوعی گسیختگی در روابط اجتماعی تولید کرده است، باید به این اندیشید که توسعه و تقویت پیوندهای اجتماعی میتواند درمانگر روح آزرده از مرگ عمومی و سوگ خاموش باشد. پیوندهایی که در آن آدمها وجود و حضور خود را حس کنند. ببینند و باور کنند که هستند، دیده میشوند، و باور میشوند. میتوانند گرد بیایند و خود را بخشی مؤثر از جامعه بدانند.
اگر کرونا مانند دیکتاتوری خونریز با گرفتن بیشترین آزادیهای اجتماعی و فردی، جان و روان انسانها را قربانی خود کرده است، یا تن آدمها را محکوم به انزوا کرده و جهان معنایی آنها را به چالش کشیده است، روزی در این جنگ پنهان شکست خواهد خورد. و آن روز است که این انسان منزوی شده با انبوهی از اندوه فروخورده و حقوقی که به سادگی توسط کرونا تعطیل شده بودند تنها در دل جامعهای میتواند خود را باز بیابد و باز بسازد که انسان را ببیند و باور کند. در جامعهای مانند ایران مهمترین وسیله برای رسیدن به این هدف، شناسایی و تثبیت و توسعۀ آزادیهای فردی و اجتماعی در حدود قوانین است. آزادیهای اجتماعی، این موقعیت را میسازد که انسانها در قالبهایی که میپسندند هویتهای گم شده خود در دوران سوگ و انزوا را بازسازی کنند و آسیبهای روانی این ایام دشوار را با کمک و همراهی دیگران جبران نمایند.
جامعه ایرانی بعد از کرونا باید جامعهای برخوردارتر از حیث آزادیهای اجتماعی و فردی باشد. انسان و جان او باید احترام بیشتری داشته باشد، و آدمی بیش از عدد و بیش از ابزاری برای پرکردن تجمعات و اعلام وحدت با حاکمیت نگریسته شود.
جامعه ایرانی بعد از کرونا باید روادارتر باشد و منش مدارایی بیشتری را در پیش بگیرد، از جمله این رواداری را در رابطه میان مردم با مردم و میان اقشار اجتماعی و در ایجاد همبستگی اجتماعی باید بتواند تجربه کند. تنها کاهش شکاف مردم و حاکمیت نیست که جامعه ایران بعد از کرونا را میتواند در تجربه گذار موفقیتآمیز از این سوگ یاری کند بلکه تجربه دلپذیر همبستگی عمومی و از جمله احساس نزدیکی میان کادر درمان و مردم در هدف مشترک مبارزه با کرونا باید در دوران پس از مرگ کرونا نیز ادامه یابد، اتحادی که لازمه پیشگیری از یک مرگ اجتماعی دردناک است.