هاشمی رفسنجانی، یک فکر و اندیشه است که تداوم خواهد داشت ابوالقاسم سرحدّیزاده متولد سال 1324 در تهران، مبارز، انقلابی، سیاستمدار، دبیرکل و بنیانگذار حزب اسلامی کار، سه دوره نماینده مجلس شورای اسلامی و وزیر کار و امور اجتماعی در دولت سالهای جنگ و دفاع مقدس بودهاست. وی قبل از 15 خرداد 1342 به حزب ملل اسلامی پیوست. در مهر 1344، همراه با سایر اعضای حزب دستگیر شد و در دادگاه تجدیدنظر با یک درجه تخفیف، به 15 سال زندان محکوم شد و همزمان با پیروزی انقلاب از زندان رهایی یافت. او پس از انقلاب، با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی همکاری داشت. سابقه عضویت در حزب جمهوری اسلامی و شورای سرپرستی و قائممقام بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی را دارد. مدتی نیز رئیس شورای سرپرستی زندانها بود و در هیئت مرکزی خانه کارگر نیز عضو بودهاست. در دوران مسئولیت بر اثر فشارهای کاری دچار سکته مغزی شد و پس از آن تا حدودی از کارهای اجرایی و سیاسی کنارهگیری کرد، اما همچنان فعالی سیاسی به شمار میرود.به مناسبت چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی از او دعوت کردیم در گفتگویی با خبرنگاران روزنامه جمهوری اسلامی شرکت کند. با روحی بلند و قامتی خمیده از کولهبار مصائب زندگی و سختیهای کار سیاسی، به دفتر مرکزی روزنامه آمد، قامتیکه از 19 سالگی 14 سال زندان و شکنجه را در زندانهای ساواک تحمل کرده است. با او از دوران سخت مبارزه، دستگیری، زندان، شکنجه و شیرینیهای پیروزی و مشکلات طاقت فرسای مسئولیتها، همچنین از بیمهریها و... سخن گفتیم. گفتوگویی مفصل که انشاءالله متن کامل آن در ایام دهه فجر سال جاری منتشر خواهد شد. اما در بخشهایی از این گفتگو، سخن به شخصیت، نقش و تاثیرگذاری آیتالله هاشمی رفسنجانی در دوران مبارزه و پس از پیروزی انقلاب کشیده شد، که مناسب دیدیم این بخش را در آستانه دومین سالگرد رحلت مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی تقدیم خوانندگان گرامی روزنامه نمائیم.
***
*با آیتالله هاشمی رفسنجانی کجا آشنا شدید؟
- من با ایشان در اوین آشنا شدم. بند ایشان بند روحانیون بود که آقایان هاشمی رفسنجانی، منتظری و طالقانی و دیگران با هم بودند. در حیاط اوین گاهی برخورد میکردیم و سوالهای سیاسی و مذهبی که داشتیم میپرسیدیم.
آقای هاشمی در همان زندان اوین هم مرد بزرگی بود و از چهرههای اثرگذار در زندان بود. او و چند نفر دیگر، سران مبارزه محسوب میشدند ایشان با این که هیچگاه خودش را رئیس گروه و تشکیلاتی نمیدانست از همه گروههای مبارز حمایت میکرد، بخصوص از مسلمانان. ما بچه مسلمانهای زندان اوین و موتلفهایها بیشترین حمایتها را از طرف آقای هاشمی داشتیم حتی ابتدای امر از مجاهدین خلق حمایت میکرد تا این که بعدها انحرافات مجاهدین خلق رو شد و آقای هاشمی نیز دیگر حمایت نکرد.
در زندان اوین از چهرههای محبوب و مجاهد واقعی مبارزه با رژیم شاه بود. بنده هیچگاه با ایشان در یک بند نبودیم تا این که بعد از انقلاب، هاشمی حمایت ویژهای از تمام مبارزین که در زندانها بودند کرد و توجه ویژه داشت و خیلی ارج مینهاد و حمایت میکرد و چون به امام خمینی هم خیلی نزدیک بود ما هرچه میخواستیم آن را خدمت آقای هاشمی میگفتیم.
*شما بعد از انقلاب در حزب جمهوری اسلامی هم حضور داشتید و یکی از موسسین حزب جمهوری اسلامی آیتالله هاشمی رفسنجانی بود. شما، نقش ایشان را در شرایط بحرانی اوایل انقلاب در اداره امور کشور چگونه دیدید؟
- جمله معروفی از امام خمینی در ذهن انقلابیون اصلی وجود دارد که گفتهاند، «هاشمی زنده است چون نهضت زنده است» آن زمان امام خمینی خوب میدانستند مهرههای اصلی شان چه کسانی هستند چون اداره انقلاب و روند تغییر مدیران کار مشکلی بود. تنها مردان بزرگ انقلابی هستند که میتوانستند نظم را برقرار کنند و حرکتهای انقلابی را در مسیر درست هدایت کنند از جمله اینها جناب آقای هاشمی رفسنجانی بودند که تنها یکی از مسئولیتهای ایشان حزب جمهوری اسلامی بوده است والا کارهای اساسی زیادی در انقلاب بود که ایشان عهدهدار آن بودند.
آقای هاشمی یکی از کسانی بود که فرزند اصلی انقلاب اسلامی بود. گاهی شنیده میشود که میگویند انقلاب فرزندان اصلی خود را میخورد مصداق آن آقای هاشمی بود و من احساس میکنم آنهایی که در انقلاب سهم و نقش نداشتند آقای هاشمی را خوردند و او را از بین بردند و این خیلی خسران بزرگی برای انقلاب اسلامی بود. بخصوص این که در کشور ما هم چنین شخصیتهایی در تاریخ هم داشتیم. میگویند روزی که حلاج را برای بهدار کردن میبردند، خیلیها با چوب و سنگ به او میزدند تا این که یکی از آنها گلی به سمت حلاج پرتاب کرد. حلاج از هیچ سنگ و چوبی که به سمت او پرتاب میشد ناراحت نشد ولی از این گلی که یکی از دوستان قدیمیش پرتاب کرد آهی کشید و در پاسخ به سوال کنندگان گفت دیگران نمیفهمند، اما او میفهمد که چکار دارد میکند. درباره آقای هاشمی هم چنین حکمی جاری بود. او از دشمنان توقع دوستی نداشت، اما وقتی دوستانی که میدانستند او چه خدمتی به جمهوری اسلامی کرد و چه وزنهای برای جمهوری اسلامی است، به او جفا کردند نگران بود اینها به دردشان آوردند که گفته بود «به خدا پناه میبرم». هرآدم سیاسی ممکن است اشتباه داشته باشد و به مشی سیاسی آقای هاشمی هم گاهی انتقاداتی وارد است، عرصه سیاست، عرصه اشتباه است. آقای هاشمی هم اشتباه سیاسی داشته، ولی این گونه برخورد ناجوانمردانه با هاشمی خیلی بد بود، خیلی بیرحمانه بود. تا حدی که دیدیم از آقای هاشمی انتقام گرفتند کسانی که تا زمانیکه آقای هاشمی در قدرت بود به او تعظیم میکردند چرا که هم قدرتمند بود و هم دارای فکر، اندیشه و ایده بود و همواره هدایت یکی از ارکان جمهوری اسلامی را در چهاردهه آقای هاشمی به عهده داشت، اما بعد از این مرحله عدهای برای انتقام گرفتن از جمهوری اسلامی به آقای هاشمی رفسنجانی حمله کردند و از هرگوشهای سعی کردند به سمت آقای هاشمی سنگ پرتاب کنند. به نظرم آن زمانیکه آقای هاشمی گفت که «من دیگر به خدا پناه میبرم» او همان زمان رفت. او در این مرحله دق مرگ شد از دست رفقای خودش که به او جفا کردند.
*انتقام گرفتن از آقای هاشمی ریشهاش در کجا بود؟
- ریشهاش را هم قبلاً گفتم. در انتقام گرفتن از امام خمینی و در اصل جمهوری اسلامی بود و امام میفرمایند: «هاشمی زنده است چون نهضت زنده است» مورد حسد قرار میگرفت. یا زمانیکه امام همزمان به رهبر انقلاب آقای خامنهای و آقای هاشمی رفسنجانی گفتند تا شما با هم باشید انقلاب حفظ میشود، خیلیها به آنها حسادت کردند و آنها هیچگاه بر ضد این دونفر بیکار ننشستند کسانی که هیچ نقشی در انقلاب اسلامی نداشتند، کسانی که هیچ حمایت و رابطهای با امام خمینی نداشتند اینها وقتی که به یکباره به قدرت رسیدند و دیدند که آقای هاشمی همه کاره امام خمینی است، سخت شان بود و این را نمیتوانستند ببینند، نمیخواهم اسم ببرم ولی انقلابیون اولیه جمهوری اسلامی آنها را خوب میشناسند اینها همان کسانی بودند که به آقای هاشمی توهین میکردند و ناجوانمردانه هم اهانت میکردند درحالیکه آقای هاشمی از این قضیه خیلی رنج میبرد ولی صبر هاشمی هم خیلی زیاد بود که بیایند روی دیوار خانهاش بنویسند «... هاشمی» و به خانوادهاش توهین ناموسی کنند، این قدر نامردی در کجای اخلاق اسلامی میتوانیم سراغ داشته باشیم؟ اما بدانند نوبت خودشان هم خواهد رسید من چنین صحنههایی در عرصه سیاسی فراوان دیده ام.
*گفتید ممکن است انتقاداتی هم به مشی سیاسی آقای هاشمی وارد باشد، آیا وجود انتقادات سبب میشود که با استوانههای نظام جمهوری اسلامی چنین برخوردی شود؟
- برخورد که چه عرض کنم، بسیار وقیح بود با هیچ عقل و منطقی نمیفهمم که چرا با کسی که عمری در خدمت جمهوری اسلامی بود چنین برخوردهای سخیفی شود کسی که از پیش از انقلاب همه انقلابیون را با محور رهبری امام خمینی ساماندهی کرد تا بعد از انقلاب و جنگ تحمیلی که همواره پرچمدار حرکت امام خمینی بوده است او را از صحنه انقلاب ما بیرون کنند.
*مخالفان همواره درصدد حذف سیاسی آقای هاشمی بودند، اما سوال این است که چرا بعد از درگذشت ایشان هم هجمههای ناجوانمردانه همچنان ادامه دارد؟
- نشان میدهد انسانهای کینه ورزی هستند که از اسم آقای هاشمی هم وحشت دارند و سعی میکنند با هروسیلهای که در دست آنهاست نام او را هم پاک کنند ولی نمیتوانند، آقای هاشمی نامی است که در این انقلاب برای همیشه وجود خواهد داشت چون هاشمی یک نفر نیست، یک فکر و اندیشه است که تداوم خواهد داشت. این اندیشه محو شدنی و از بین رفتنی نیست. این که کسی بخواهد برای از بین بردن نام هاشمی دختر او را از دانشکده اخراج کند یا فلان منصب را از بچههای هاشمی بگیرند، او تمام میشود. آقای هاشمی اتفاقاً با این کارها بزرگتر خواهد شد که کوچکتر نمیشود.
*آخرین باری که آقای هاشمی را ملاقات کردید کی بود؟ و در آن دیدار چه گذشت؟
- در آخرین دیدار من با او حرفهای عجیبی زدیم. ما عضو دائرهالمعارف بزرگ اسلامی بودیم. در آنجا چند بار ریخته بودند تا آقای کرباسچی را اذیت کنند، من رفتم پیش آقای هاشمی رفسنجانی و به او گفتم: آقای هاشمی اگر شما سردار سازندگی بودید، امثال آقای کرباسچی فرماندهان شما بودند، این جوری ساکت ننشینید،این رویه خطرناک است. حکایت از چیزهای دیگری خواهد کرد بعد از اینها نوبت شما خواهد بود. آن کسانی که به خود اجازه میدهند به فرماندهان شما اهانت کنند، یقیناً به شما کینه دارند. آقای هاشمی یا نمیخواستند به من بگویند چرا؟ یا از گفتن واقعیتها پرهیز میکردند، گفتند:«این کار آدمهای خودسر است». گفتم اتفاقاً خطر خودسرها در جمهوری اسلامی بدتر است. اینها باید مهار شوند. باید جلوی آنها گرفته شود. همین جور هم شد. آنها به محض این که توانستند هاشمی را کنار بگذارند، حملات به او را هم آغاز کردند.
*جمله معروفی از امام خمینی در ذهن انقلابیون اصلی وجود دارد که گفتهاند، «هاشمی زنده است چون نهضت زنده است» آن زمان امام خمینی خوب میدانستند مهرههای اصلی شان چه کسانی هستند
*آیتالله هاشمی رفسنجانی در دوران مبارزه هم هیچگاه خودش را رئیس گروه و تشکیلاتی نمیدانست و از همه گروههای مبارز بخصوص بچه مسلمانها حمایت ویژهای میکرد
*ریشه انتقامگیری از آیتالله هاشمی رفسنجانی در انتقامگیری از امام خمینی و اصل جمهوری اسلامی است آیتالله هاشمی رفسنجانی مورد حسد کسانی قرار میگرفت که هیچ نقشی در انقلاب نداشتند.
*جمهوری اسلامی
|