تاريخ انتشار: 14 تير 1397 ساعت 23:59:39
شعار های یک میلیونی


بلد شدیم حرف های خوب بزنیم، حرف درمانی داشته باشیم. اما وقت عمل به دلیل چندگانگی در حوزه کاری و موازی کاری های چند لایه عملا توپ در زمین دیگری شوت شده است...

عصر ایران؛ روح الله صالحی- «خدا قوت پهلوان، خسته نباشی دلاور» شاید به توان این جمله معروف گزارش های هادی عامل از مسابقات کشتی را با کارکردی وارونه به این روزهای مان گفت و تا دل مان خنک شود.

در ادامه سری رکورد گیری های ایرانی ها، تهرانی ها در ظرف مدت یک ماه، یک میلیون تماس تلفنی با 110 داشته اند که کم و بیش می توان با غلظت کمتر به کلان شهرهای دیگر تعمیم داد.

تلفن فوریت های پلیس برای سفارش شربت بیدمشک و یک آب طالبی دبش و تگرگی نیست. این تلفن یعنی جایی حرج بر انسان تنگ آمده و می خواهد پلیس داد بستاند از یک کسی که دارد حقی را ناحق می کند.

این تعریف را همه بچه های دبستان هم می دانند اما آن چه پشت این صورتک ساده ایستاده اژدهای بدترکیب و بد فرمی است که پرخاشگری ایرانی ها نشان می دهد و مثل لولوهای کودکی باید ترسید سر فرو برد توی روشنایی فانوس تا سایه اش را نبینی.

شعارهای زیبا، شبیه پوره سیب زمینی هستند به وقت سوختگی می گذاری روی پوست و خنکی خاصی می دود توی تک تک سلول ها، اما فقط چند ثانیه کاربرد دارد بعد یواش یواش پوست داغ می شود و این بار تاول حتمی است چرا که درمان را به تعویق انداخته ای.

شعار «تهران، شهر اخلاق» هم شبیه همین سیب زمینی رنده شده روی سوختگی پوست است و برای تسیکن سوختگی های کوچک و معمولی می شود مالید، نه برای سوختی هایی که بشود درصد برایش تعیین کرد.

هاشمی، رییس شورای شهر تهران در آغاز پنجاه‌ و پنجمین جلسه شورای شهر تهران گفته بود: «مردم می‌دانند که شعار تهران شهر اخلاق، تنها با تبلیغات عملی نمی‌‌شود و گام نخست حرکت به سمت خصوصیات مثبت اخلاقی را ما باید از خود شروع کنیم.» با وجود دانستن اما هیچ اقدام عملیاتی برای تحقق شعار نه تنها دیده نشده بلکه انگار همین شعار و بازی زبانی با آن برای شان کفایت می کند.

این که با شیب ملایم یا تند یا هر چیز دیگر یورش برده ایم سمت یک میلیون تماس با فوریت های پلیس، یعنی یک میلیون احساس عدم سازش، دعوا، مشاجره شدید، احساس ناامنی از سوی کسی و... این لیست برای تحقق شعاری که اتفاقا برای مدیریت آن حکم هم زده اند جالب است. در بخشی از حکم رئیس گروه اخلاق شهروندی تهران، خطاب به دکتر رسول رسولی پور آمده است: « با تشکیل گروه اخلاق شهروندی و کسب نظر و جلب حمایت فرزانگان و مسئولان حوزه فرهنگ، در تدوین منشور زیست اخلاق‌مدارانه شهروندی بر اساس الگوهای فرهنگی ایرانی اسلامی توفیق یابید.»اما بعد از آن با توجه به رزومه قوی ایشان هیچ بازخورد بیرونی و تربیتی جهت ترویج دیده نشده است.

این «توفیق یابد» یک فرافکنی مزمن با خودش دارد انگار قرار است این ها بگویند: «بشو» و اخلاق از مریخ به مقدار کافی وارد شود و بگذارند توی هر بیلیبورد و مردم با دیدن آن ها سر و جان شان به عطر خنک اخلاق آغشته شود و از فردا بی واسطه به هم لبخند بزنند.

آبان سال 86 نشست «تبيين مؤلفه‌های شهر اخلاق و راهكارهای تحقق آن در سايه آموزه‌های قرآنی» برگزار شد و بدون دستاوردی که امروز بشود به آن تکیه کرد نه در حوزه معنا شاهد آن هستیم نه حتی معماری و مبلمان شهری و... و از این دست جلسات می توان با جستجو چند تایی ردیف کرد و آخر بگویی: «هیچ»

اتفاقا در آن نشست شهر اخلاق را شهری تعریف کردند که بدون پلیس باشد و امروز یک میلیون تماس یعنی خواب و خوراک از پلیس گرفته ایم و چه قدر در ایجاد اخلاق موفق بوده ایم.

این جاست که باید بلند گفت: «خدا قوت پهلوان، خسته نباشی دلاور» قرار نیست تصویری گلخانه ای از تهران یا شهرهای دیگر ارائه داد بلکه باید واقعیت ها را گذاشت وسط و بعد باید تعاریف را بین مدیران یکی کرد که در اکثر مواقع عدم تعریف مشترک از واژه ها و مفاهیم علت عدم کامیابی بوده اند. هم چنین قرار نیست آرمان شهری پیش برویم، همین که بشود این آمار را به حداقل تماس ممکن رساند یعنی دستاوردی روانشناسی و تربیتی، آن وقت می توان گفت که از شعار خارج شده ایم.

ما در چند دهه گذشته بلد شدیم حرف های خوب بزنیم، حرف درمانی داشته باشیم. اما وقت عمل به دلیل چند گانگی در حوزه کاری و موازی کاری های چند لایه عملا توپ در زمین دیگری شوت شده است و بقیه تماشاگر هستند.

پایتخت بودن خاصیتش همین است که می شوی الگو و کارکردی سمبلیک مفهومی را از تو طلب می کنند و درد جایی است که این مفاهیم کارکردی وارونه از پایتخت منعکس کنند.

خاصیت این احکام، جشنواره ها، نشست ها و ....چیست؟ که نمی توانند یک الگوی مشخص در تمام زیربخش های که ختم به اخلاق عمومی می شود را مهندسی و طراحی کنند.

فرافکنی تنها مفر مدیریتی محسوب می شود وقتی این سوال را از هر مدیر فرهنگی و اجرایی می پرسی می گوید:« در حوزه فعالیت ما نیست و دیگری مقصر است» این نشان می دهد ما با ده مربی کنار تشک انتظار قهرمانی کشتی گیر را در المپیک داریم. وقتی یکی می گوید: « لنگش کن» و دیگری می گوید: «درخت افکن بزن» آن وسط ورزشکار تا می خواهد به خودش بیاید تا به حرف کدام گوش بدهد خاک می شود.

هرگاه توانستیم با کمترین هزینه، سه حوزه رفاه، معنا و رضایت را ایجاد کنیم آن وقت می شود پز داد که «تهران، شهر اخلاق» را به سرانجام رسانده ایم و بدون شک همه خواهند گفت: «خدا قوت پهلوان خسته نباشی دلاور»

  تعداد بازديدها: 1611
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=80529
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.