امام خمینی (ره) والله اسلام تمامش سیاست است؛ ***** مقام معظم رهبری: به گفتار امام و کردار امام اهتمام بورزید ***** امام خمینی(ره): ان شاء الله ما اندوه دلمان را در وقت مناسب با انتقام از امریکا و آل سعود برطرف خواهیم ساخت و داغ و حسرت حلاوت این جنایت بزرگ را بر دلشان خواهیم نهاد 1367/4/29 ***** امام خمینی(رحمة الله علیه) : حکومت آل سعود، این وهابیهای پست بیخبر از خدا بسان خنجرند که همیشه از پشت در قلب مسلمانان فرو رفته‌اند 1366/5/12***** امام خمینی (ره) شهادت در راه خدا مسئله ای نیست که بشود با پیروزی در صحنه های نبرد مقایسه شود، مقام شهادت خود اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معنویت است ***** امام خمینی (ره): ما تابع امر خداییم، به همین دلیل طالب شهادتیم و تنها به همین دلیل است که زیر بار ذلت و بندگی غیر خدا نمی رویم ***** امام خمینی(ره) ”من برای آنکه شما جوانان شایسته ای هستید، علاقه دارم که جوانی خود را در راه خداوند و اسلام عزیز و جمهوری اسلامی صرف کنید تا سعادت هر دو جهان را دریابید.„ ***** حُسنُ الخلاقِ یُدِّرُ الرزاقَ وَ یونِسَ الرِّفاقَ؛ خوش اخلاقى روزى ها را زیاد مى کند و میان دوستان انس و الفت پدید مى آورد. «نهج الفصاحه، ح 781»***** امام خمینی(س) علم همراه تهذیبِ نفس است که انسان را به مقام انسانیت می رساند .هم در علم کوشا باشید و هم در عمل و هم در تهذیب اخلاق ***** بايد مسائل اسلامي حل بشود در اينجا و پياده بشود. بايد مستضعفين را حمايت بكنند، بايد مستضعفين تقويت بشوند حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحیفه امام – جلد 6 – صفحه 461 ***** اهمیّت فضای مجازی به انداره ی انقلاب اسلامی است "مقام معظم رهبری" ***** آن کسی قلمش قلم انسانی است که از روی انصاف بنویسد. امام خمینی (ره) ***** همان طوري که در سابق عمل مي‌شد، روضه‌خواني بشود، مرثيه گفته بشود، شعر و نثر در فضايل اهل بيت و در مصائب آنها گفته بشود. حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحيفه امام – جلد 15 – ص 332 ***** نگذاريد پيشكسوتان شهادت و خون در پيچ و خم زندگي روزمره خود به فراموشي سپرده شوند. حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحيفه امام، ج 21، ص 93 ***** من در ميان شما باشم و يا نباشم، به همه شما وصيت و سفارش مي‌کنم که نگذاريد انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بيفتد. حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحيفه امام، ج 21، ص 93 ***** پيامبر اسلام نيازي به مساجد اشرافي و مناره‌هاي تزئيناتي ندارد. پيامبر اسلام دنبال مجد و عظمت پيروان خود بوده است که متأسفانه با سياست‌هاي غلط حاکمان دست‌نشانده به خاک مذلت نشسته‌اند. حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحيفه امام، ج 21، ص 80 ***** پيغمبر اسلام تمام عمرش در امور سياسي بود، تمام عمرش را صرف كرد در سياست اسلامي، و حكومت اسلامي تشكيل داد. حضرت امام خميني قدس سره الشريف صحيفه امام، ج 15، ص 11 ***** امام به همه فهماند که انسان کامل شدن، علی وار زیستن و تا نزدیکی مرزهای عصمت پیش رفتن افسانه نیست. مقام معظم رهبری ***** راه ما راه امام خمینی است و در این راه با همه قدرت و قاطعیت خود حرکت خواهیم کرد. مقام معظم رهبری


 

 

 

تاريخ انتشار: 23 ارديبهشت 1395 ساعت 02:16:05
امام سجاد (ع) معدن همه فضایل بود

 ... در «محاضرات» راغب اصفهانى و مناقب ابن جوزى آمده كه عمر بن عبد العزيز كه امام زين العابدين تازه از مجلسش برخاسته بود به اطرافيانش گفت : چه كسى از همه بزرگوارتر و شرافتمندتر است؟ يكى از فرصت طلبها و بادمجان دور قاب‏چينهايى كه حضور داشت گفت : شما اى امير المؤمنين.

 گفت: خير، بزرگوارترين مردم همان كسى است كه به تازگى اين جا را ترك گفت و كسى است كه همه مردم مى‏خواهند از او باشند ولى او خوش ندارد از كسى باشد.

و شيخ صدوق با سندى كه به سفيان بن عيينه مى‏رسد روايت كرده است كه گفته :

به محمد بن شهاب زهرى گفتم : آيا على بن الحسين را ملاقات كرده‏اى؟ گفت : آرى و هرگز كسى برتر از او را ملاقات نكرده‏ام و به خدا سوگند كه من دوستى در خفا و دشمنى آشكار براى او نمى‏شناسم، به او گفتم چگونه اين سخن را مى‏گويى؟ گفت :

زيرا هر كس را ديده‏ام اگر چه دوستش داشته باشد ولى پيش خود از شدت آشنايى به فضل و معرفتى كه دارد، به ايشان حسادت مى‏ورزد و هر كسى هم كه كينه‏اش را به دل داشت به خاطر بسيارى مدارايى كه داشت، مدارايش مى‏كرد.

و مفيد در ارشادش مى‏گويد : فقها آن قدر در علوم مختلف از وى روايت كرده‏اند كه به شمار نمى‏آيد و آن قدر موعظه و دعا و فضايل قرآن و احكام حلال و حرام آن قدر نقل شده كه ميان علما مشهور است و ادامه مى‏دهد : عبد اللّه بن الحسن بن امام حسن (ع) گفته است : مادرم، فاطمه دختر امام حسين (ع) بود من هر بار كه با او نشستم بهره‏اى از وى برگرفتم اين بهره يا به صورت ترس از خدا بود كه به قلبم راه يافته و يا به شكل دانشى بود كه از او بهره‏ور شده‏ام.

مورخين متفق القولند كه ايشان يك سر به عبادت و علم و تدريس پرداختند زيرا در اين كار غذاى قلب خود و آرامش جانش را مى‏يافت. او دانشمندان را اعم از اين كه در ميان مردم از ارج و اعتبارى برخوردار بود يا نبود و تنها به صرف اين كه مردم از دانش او بهره‏مند مى‏شدند، ارجشان مى‏نهاد و اگر وارد مسجد مى‏شد همه حاضران را رد مى‏كرد و در كنار زيد بن اسلم مى‏نشست نافع بن جبير سرزنش كنان به ايشان گفت : خدايت بر تو رحمت كند تو سرور مردم هستى ولى از همه خلق اللّه درمى‏گذرى و اهل علم و قريش را پشت سر مى‏گذارى و در آخر در كنار اين برده سياه مى‏نشينى.

 امام (ع) در پاسخش فرمود : دانش و علم هر جا كه باشد بايد بدان روى آورد. هم چنان كه به سراغ سعيد بن جبير نيز كه از بردگان بود، مى‏رفتند و گفتند مى‏خواهم از او چيزهايى بپرسم كه خداى را خوش آيد و اين كار عار نيست چرا كه كسانى را نداريم كه آن چه اينان ما را بدان سوق مى‏دهند، ما را سوق دهند.

ايشان علاوه بر پرداختن به نشر علم و فقه، با مردم بسيار مهربان و سخاوتمند و بردبار و شكيبا بودند و در تاريخ آن گونه كه در اين رابطه از ايشان صحبت رفته از هيچ كس ديگر نرفته است. كلينى در كافى از ايشان نقل كرده كه فرموده‏اند : هرگز جرعه‏اى گواراتر از جرعه خشمى كه طرف مقابلم را از آن رانده باشم، سر نكشيده‏ام.

يك بار يكى از عموزادگانش بر او وارد شد و سخنان زشت و دشنام‏آميزى خطاب به ايشان بر زبان آورد. يك كلام پاسخش نگفت. وقتى رفت به هم نشينانش فرمود :

شنيديد كه اين مرد چه سخنانى به من گفت و من خوش دارم كه با من بياييد تا پاسخم را به وى بشنويد. همگى به راه افتادند در راه آيه و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس و اللّه يحب المحسنين (فروخوردنگان خشم و بخشودگان بر مردم و خداوند نيكوكاران را دوست مى‏دارد) را مى‏خواند آن مرد آماده برخورد مشابهى از سوى امام داشت و ترديدى نداشت كه امام آمده تا سزاى آن چه را كه از وى سرزده، بدهد.

با رسيدن به او امام زين العابدين (ع) به او فرمود : برادر تو اندكى پيش در برابرم ايستادى و سخنان آن چنانى خطاب به من گفتى حال اگر آن چه گفته‏اى باشم من از خداوند مغفرت و آمرزش مى‏خواهم و اگر آن چه گفتى سزاوارم نبود خداوند ترا مورد آمرزش قرار دهد. آن مرد عذرخواهانه به سويش آمد و گفت : آن چه گفتم تو سزاوارش نبودى و لايق خود من بود.

راويان درباره بردبارى و گذشتش روايت كرده‏اند كه كنيزكى، آفتابه‏اى به دست داشت كه از آن براى وضوى امام، روى دست آن حضرت آب مى‏ريخت كه آفتابه از دستش بر صورت آن حضرت افتاد و زخمش كرد و خون از آن جارى گرديد حضرت سرش را خشمناكانه به سوى او بلند كرد. كنيزك به ايشان گفت : خداوند مى‏فرمايد :

و الكاظمين الغيظ. حضرت فرمود : خشمم را فرو خوردم. گفت : و العافين عن الناس. فرمود :

خداوند ترا ببخشايد. گفت : و اللّه يحب المحسنين. فرمود : تو براى رضاى خدا، آزادى.

و در مناقب ابن شهر آشوب و كشف الغمة آمده كه ميهمانانى بر امام (ع) وارد شدند و ايشان از خدمتكار خواستند كه به شتاب، كبابهايى را كه به سيخ كشيده و پخته شده بود بياورد سيخ كبابى از دست او كه با عجله به اين كار اقدام مى‏كرد روى سر كودكى از وى افتاد و او را كشت خدمتكار مضطرب و هراسان شد وقتى امام در آن حالت نگاهش به او افتاد فرمود : تو كه در اين كار تعمد نداشتى حال برو كه براى رضاى خدا آزادى.

راويان مى‏افزايند كه امام خدمتكارى داشت كه در كشتزار برايش كار مى‏كرد و بسيارى از محصول را از ميان برد امام خشمگين شد و با تازيانه‏اى كه در دست داشت او را زد وقتى به منزل بازگشت خدمتكار را احضار كرد خدمتكار هراسان نزد ايشان آمد و ايشان را لخت و تازيانه به دست ديد، او ترسيده بود و حس كرد كه امام مى‏خواهد مجازاتش كند ولى امام به وى فرمود :

من با تو برخوردى داشتم كه مانند آن از من سر نزده بود اين كار من اشتباه و لغزشى بود كه از من سر زد حال اين تازيانه را بگير و با من معامله به مثل كن و قصاص خود را بگير.

گفت : مولاى من به خدا سوگند كه گمان بردم تو مى‏خواهى مجازاتم كنى و من مستحق مجازات هستم حال چگونه از تو قصاص گيرم؟ فرمود :

حال بشتاب و قصاص كن.

 گفت : معاذ اللّه هرگز چنين كارى نمى‏كنم. وقتى خدمتكار از اين كار امتناع ورزيد امام (ع) به او فرمود : حال كه از اين كار خوددارى مى‏كنى، كشتزار از آن تست.

و در روايت واقدى آمده است كه هشام بن اسماعيل بن هشام بن وليد مخزومى از سوى عبد الملك بن مروان، كارگزار مدينه بود كه به امام بى‏حرمتى مى‏كرد و به تعبير راوى ايشان را اذيت و آزار بسيار مى‏رساند، وقتى عبد الملك وفات يافت وليد بن عبد الملك او را بركنار ساخت و در اختيار مردمش گذارد تا از او قصاص گيرند.

 گفت : به خدا كه من از هيچ كس نمى‏ترسم مگر امام زين العابدين. امام بر او گذشت و سلامش گفت و به نزديكانش دستور داد كه كسى به وى صدمه‏اى وارد نياورد و برايش نامه‏اى نوشتند كه : اگر نياز به پولى دارى نزد ما آن قدر كه نيازت را برطرف سازد وجود دارد تو از ما و هر كس كه فرمانمان مى‏برد راضى باش.

 هشام بن اسماعيل در پاسخش گفت : خداوند خوب مى‏داند كه رسالتش را در كجا قرار دهد.

و در روايت «الطبقات الكبرى» نوشته ابن سعد آمده كه عبد اللّه بن على بن الحسين (ع) گفت : وقتى وليد بن عبد الملك هشام بن اسماعيل را از كارگزارى مدينه بر كنار ساخت‏ و او را در اختيار مردم گذارد تا از وى انتقام بگيرند و با وجودى كه به پدرم بسيار بد كرده بود پدرم على بن الحسين ما را فرا خواند و فرمود : اين مرد بركنار شده است و وليد او را در اختيار مردم گذارده ولى هيچ يك از شما نبايد به وى آسيبى برسانيد، گفتم پدر چرا چنين نكنيم به خدا كه او بدى بسيار بر ما كرده و ما به انتظار چنين روزى بوده‏ايم. فرمود : فرزندم او را به خداى واگذار. و به خدا كه هيچ‏كس از خاندان حسين كمترين آسيبى به وى نرساند تا اين كه بالاخره درگذشت.

و امام سجاد هم چنان كه گفته شد به اين نيز بسنده نكرد بلكه طى نامه‏اى، پولى براى او فرستاد تا نيازش را برطرف سازد و اين در حالى بود كه بنا به نص بيشتر روايات، او تنها از وى مى‏ترسيد چون بيش از همه به او اذيت و آزار رسانده بود.

پيش از آن نيز با سرسخت‏ترين دشمنان اهل بيت مروان بن الحكم كه به وليد توصيه كرده بود امام حسين را به قتل برساند و روزى كه خبر كشته شدن امام حسين به وى رسيد تظاهر به سرزنش اين كار كرد و در بصره و صفين به ناكثين و قاسطين پيوسته بود و در كنار معاويه به اذيت و آزار اهل بيت مى‏پرداخت و با هر وسيله‏اى كه در اختيار داشت به توهين و اسائه ادب به آنها و شيعيانشان مى‏پرداخت نيز همين برخورد را كرد و امام زين العابدين همان كارى را كه با هشام كرد با او نيز كرد و احسان فراوانى به وى كرد هم چنان كه او اذيت و آزار فراوانى به او و پدر و عمو و جدش كرد، روزى كه كار بر مروان بن الحكم سخت شد و مأوى و پناهى نداشت دست به دامان فرزندان مهاجرين و انصار شد ولى از سوى آنان پاسخ مساعدى براى خود نيافت كسى جز على بن الحسين نبود كه از او و خانواده‏اش حمايت به عمل آورد و اهل و عيال امويها و زنانشان را از خشم و انتقام قيام كنندگان در امان دارد ولى او همان رفتارى را با آنها كرد كه با اهل و عيال خود كرد و يكى از دختران مروان يا يكى از زنان اموى، قسم ياد مى‏كند كه او در خانه پدر و مادريش آن چنان آسايش و رفاهى را كه در منزل على بن الحسين زين العابدين ديد در آن روز نديده بود.

اگر چنين برخوردهايى، از نظر اخلاق و طبيعت مردم جاى شگفتى داشت از آنها كه خداوند ايشان را برگزيده و بزرگى و عصمت را ويژه آنها گردانده بود و در همه خصوصيات و اخلاق، برتر از مردمشان قرار داده بود، هيچ شگفت نبود اخلاق او برگرفته از اخلاق جد بزرگوارش پيامبر اكرم (ص) و على امير المؤمنين (ع) بود و ويژگيهايش مايه از ويژگيهاى آنها داشت. پيامبر خدا، ابو سفيان سر كرده مشركان‏ و منافقان را نيز پس از پيروزى بر وى، مورد عفو قرار داد هم چنان كه همسرش هند دختر عتبة را نيز كه شكم حمزه را دريده و جگرش را درآورده و به دندان دريده بود و به مكه برده بود تا با ديدن آن آرامش پيدا كند، مورد عفو قرار داد و حكم پدر مروان را نيز وقتى بر مكه چيره شد مورد عفو قرار داد و اين در حالى بود كه حضرت را مورد آزار و شكنجه قرار مى‏داد و همه گونه بى‏حرمتى بر وى روا مى‏داشت و پس از فتح مكه نيز كه ظاهرا اسلام آورد حضرت را مورد استهزا و ريشخند قرار مى‏داد و افترا بر وى روا مى‏داشت ولى پيامبر (ص) تنها با تبعيد او و فرزندش به طائف بسنده كرد هم چنان كه همه مشركان مكه و سركردگان آنان را و همه كسانى را كه به او بى‏حرمتى كرده بودند آزاد و عفو كرد و سخن مشهورش را بر زبان راند كه : برويد همه شما آزاديد.

جدش امير المؤمنين نيز مروان را كه لشكريانى را براى جنگ با او در بصره فرماندهى كرده بود پس از پيروز شدن بر وى و اسير گشتن در دستان او، مورد عفو قرار داد و با وجودى كه مى‏دانست به معاويه خواهد پيوست و در صفين و جاهاى ديگر بازهم به جنگ با او خواهد پرداخت، رها كرد و پس از آن كه جاى پاى معاويه محكم شد و او را به عنوان كارگزار مدينه برگزيد، امام حسن (ع) را مورد اذيت و آزار قرار مى‏داد و به خشمش مى‏آورد، كشتار كربلا از جمله بهترين و خوشايندترين چيزى بود كه از آن ياد مى‏كرد ولى امام امير المؤمنين مى‏فرمود : اگر بر دشمنت پيروزى يافتى عفو و بخشش شيرين‏ترين پيروزى است. بنابراين جاى شگفتى نيست كه امام زين العابدين آنهايى را كه آزارش رسانده بودند، مورد عفو قرار داده باشد.

دهها مورد از عفو و بخشش و بزرگوارى او را راويان روايت كرده‏اند هم چنان كه از كرم و نيكيهايش نيز سخنها گفته‏اند همين‏كه حضرت احساس مى‏كرد كسى دينى بر عهده دارد و به سراغش مى‏رفت و ياريش را تقاضا مى‏كرد و دينش را ادا مى‏كرد.

هر كس كه در تنگنايى گرفتار بود نزد او مى‏رفت و گشايش كار خود را از ايشان مى‏ديد به هر نيازمندى آن قدر مى‏داد كه او را از هر نيازى بى‏نياز مى‏كرد. روزى بر محمد بن اسامة بن زيد وارد شد او را ديد كه گريه مى‏كند. فرمود : چرا گريه مى‏كنى؟

گفت : زيرا دينى به مبلغ پانزده هزار دينار بر عهده‏ام هست. امام فرمود : همه آن به طور كامل بر عهده من باشد و همان دم آن را ادا فرمود.

هرگاه سائلى نزد وى مى‏آمد مى‏فرمود : قدم آن كس كه روز قيامت توشه‏ام مى‏سازد، بر روى چشم. ايشان خوراكى نمى‏خوردند مگر آن كه به اندازه آن مى‏بخشيدند.

و با اين وجود و بنابه روايت احمد بن حنبل و صدوق به نقل از امام باقر (ع) عهده‏دار خرج صد خانوار در مدينه بودند.

ابو نعيم در حلية الاولياء مى‏گويد : خانه‏هايى در مدينه بود كه از سوى امام زين العابدين (ع) اداره مى‏شدند ولى اين موضوع را نمى‏دانستند و هنگامى كه امام وفات يافت ديگر كسى نبود كه آنها را اداره كند و آنگاه بود كه دانستند امام زين العابدين عهده‏دار خرج ايشان بوده است و گفتند : همين‏كه امام زين العابدين را از دست داديم، كمكهايى را كه در نهان به ما مى‏شد از دست داديم.

و در روايت صدوق به نقل از سفيان بن عيينة آمده است كه محمد بن شهاب زهرى، در شبى سرد، امام زين العابدين (ع) را ديد كه كيسه‏اى آرد بر دوش داشت و راه مى‏رفت. گفت : اى فرزند رسول خدا اين چيست؟ فرمود : عازم سفرى هستم كه اين توشه را براى آن در نظر گرفته و قصد دارم آن را به جايى دست نيافتنى حمل كنم.

گفت : اين غلام من است اجازه بده تا او آن را حمل كند. امام (ع) زير بار نرفت و اين بار گفت كه اجازه بده من آن را به دوش گيرم. فرمود : ولى من بارى را كه در سفرم نجاتم مى‏بخشد و ورودم را به آن نيكو مى‏گرداند، فرو نمى‏نهم ترا به خدا راه خود گير و مرا رها كن. چند روز بعد كه محمد بن شهاب حضرت را ديد به ايشان گفت :

اى فرزند رسول خدا من هيچ اثرى از آن سفرى كه صحبتش را مى‏كردى، نمى‏بينم.

فرمود : آرى اى زهرى. اين سفر آن گونه كه تو مى‏پندارى نيست اين سفر مرگ است كه براى آن آماده مى‏شوم. آماده شدن براى مرگ، پرهيز از گناه و بخشش در راه خير است.

ايشان در حالى كه نقابى بر چهره داشتند درب خانه‏هاى مستمندان را مى‏زدند بيشتر آنها بر در خانه‏هاى خود مى‏ايستادند و انتظارش را مى‏كشيدند و وقتى او را ديدند به يك ديگر مژده داده مى‏گفتند : آن نقابدار آمد.

و ابن طاووس در «الاقبال» به سندى منتهى به امام صادق (ع) روايت كرده كه امام زين العابدين با فرا رسيدن ماه رمضان هيچ‏يك از خدمتكاران (بردگان) و كنيزان خود را نمى‏زد و اگر از برده يا كنيزى گناهى سر مى‏زد آن را به نام او ياد داشت مى‏كرد و شب آخر ماه رمضان كه مى‏رسيد همه را به گرد خود جمع مى‏كرد و سپس گناهانى را كه مرتكب شده يا خطاهايى كه از هر يك از آنها سر زده بود، مطرح مى‏كرد و آنها اعتراف مى‏كردند. آنگاه مى‏فرمود : بگوييد اى على بن الحسين پروردگارتو همان گونه كه تو حساب همه كارهاى ما را داشته‏اى، حساب كارت را دارد. او نوشته‏اى دارد كه به حق سخن مى‏گويد و هيچ مورد كوچك يا بزرگى را نانوشته و ناشمرده نمى‏گذارد و همان گونه كه ما همه كارهاى خود را نزد تو پيش رو ديديم تو نيز همه كارهايت را نزد او (خدا) پيش رو مى‏بينى پس ببخش و درگذر تا پروردگار نيز بر تو ببخشايد و درگذرد و خود در حالى كه در ميان آنها ايستاده مى‏ گريد و مى‏ گويد :

پروردگارا تو به ما فرمان دادى تا از هر آن كس كه بر ما ستم روا داشت درگذريم و ما نيز همان گونه كه فرمان داديد بخشيديم پس تو نيز بر ما ببخشاى كه تو از ما و هر مأمور ديگرى بدين كار، اولى‏ترى. آنگاه رو به آنها مى‏كند و مى‏گويد : من شما را بخشيدم آيا شما نيز نسبت به هر آن چه از من به شما رسيده، بخشيده‏ايد برويد كه من شما را آزاد كرده‏ام بدين اميد كه عفو خداوندى شامل حالم شود و خود از آتش آزاد باشم و وقتى روز عيد مى‏شد آن قدر به آنها عيدى مى‏داد كه از همه مردم بى‏نياز مى‏شدند.

او مى ‏فرمود : خداوند متعال در هر يك از شبهاى ماه رمضان هفتاد هزار نفر را از آتش مى‏رهاند و آخرين شب كه فرا مى‏رسد خداوند به اندازه تمامى آن چه در شبهاى ديگر آزاد كرده بود، آزاد مى‏كند و من دوست دارم كه خداوند مرا در حالى بيند كه در اين دنيا، كسانى را در خانه‏ام آزاد كرده‏ام بدين اميد كه مرا از آتش دوزخ، آزاد سازد.

راويان روايت مى‏كنند كه وقتى ايشان براى نماز وضو مى‏ساخت چهره‏اش زرد مى‏شد از ايشان پرسيده مى‏شد چرا هنگام وضو ساختن اين چنين مى‏شويد مى‏فرمود :

آيا مى ‏دانيد به پيشگاه چه كسى مى‏خواهم بايستم. و هنگامى كه به نماز مى‏ايستاد لرزشى بر اندامش مى‏افتاد، از ايشان سؤال مى‏شد : اى فرزند رسول خدا شما را چه مى‏شود؟ مى‏فرمود : شما نمى‏دانيد كه به مناجات چه كسى مى‏خواهم بايستم. و در حالى كه به سجده رفته بود در خانه‏اش آتش‏سوزى شد مردم گرد آمدند و گفتند : اى فرزند رسول خدا آتش آتش. او توجهى به آنها نمى‏كرد و سرش را نيز بلند نمى‏كرد و وقتى آتش خاموش مى‏شد به ايشان گفته شد : چه چيز ترا از انديشه آن بدور داشت؟

مى‏ فرمود : آن آتش بزرگ (دوزخ) چنين كرد.

و ديگر روايات بسيارى كه سخن از نيكى و احسان و گذشت و عبادت و سخاوتمندى آن حضرت، سخن گفته‏اند. مضمون همه اين روايات تأكيد اين مطلب است كه دوست و دشمن و مورخين و محدثين خودى و بيگانه بر آنند كه او برترين مردم و سخاوتمندترين‏ اهل زمان خود و از همه پرهيزگارتر بوده است.

و با همه اينها، با هيبت و پرعظمت بود يك بار بر عبد الملك بن مروان كه كينه ديرينى از وى به دل داشت وارد شد همين‏كه نگاهش به امام افتاد كه به سوى او مى‏آمد برخاست و او را در كنار خود نشاند و گرامى‏اش داشت. در اين باره از او جويا شدند گفت وقتى ايشان را ديد دلم پر از ترس ايشان شد. و هنگامى كه در مدينه بر مسلم بن عقبة وارد شد گفته بود قلبم از ترس او لبريز شده بود.

و در روايت السبكى در طبقات الشافعية آمده است كه يك سال هشام بن عبد الملك به حج رفت و به طواف كعبه پرداخت و سعى كرد حجر الاسود را لمس كند ولى از بسيارى جمعيتى كه در آن جا بود موفق بدين كار نشد، در يكى از اطراف كعبه برايش صندلى گذاردند تا بنشيند و منتظر كاهش ازدحام باشد تا بتواند آن را لمس كند مردم شام نيز در اطراف او ايستادند، در همان حال كه به تماشاى مردم نشسته بود امام زين العابدين (ع) وارد شد، او به تعبير راوى از همه خوش‏سيماتر و برازنده‏تر بود.

به طواف كعبه پرداخت و هنگامى كه به حجر الاسود رسيد مردم به احترام و بزرگداشت او به كنارى رفتند و راه باز كردند تا موفق شد حجر الاسود را لمس كرده و آن را ببوسد مردم ايستاده بودند و تماشايش مى‏كردند تو گويى پرندگانى روى سر آنها لانه داشتند، وقتى او رد شد آنها دوباره به طواف خود بازگشتند هشام بن عبد الملك و همراهانش اين صحنه را مى‏ديدند و هشام در دل كينه و نفرت سختى از آن حضرت گرفت.

بزرگان و سرشناسان شام كه همراهش بودند مردى را كه مردم اين همه احترام برايش قائل شدند و راه باز كردند، نمى‏شناختند و خليفه (هشام) و سربازانش سعى مى‏كردند راهى به حجر الاسود بيابند ولى موفق بدين كار نمى‏شدند، يكى از ايشان رو به هشام كرده پرسيد : اين مردى كه مردم اين همه احترام برايش قائل شدند چه كسى بود؟ و او از ترس اين كه اهل شام شيفته‏اش گردند پاسخ داد كه او را نمى‏شناسم.

فرزدق شاعر نيز حاضر بود گفت من او را مى‏شناسم. مرد شامى گفت : اى ابو فراس، بگو كه او چه كسى بود. فرزدق پاسخ داد : او على بن الحسين بن على بن ابى طالب (ع) و فرزند فاطمه دختر رسول خدا (ص) بود و در ميان انبوه جمعيتى كه حاضر بودند فى البداهه اين اشعار را سرود :

- اين همان كسى است كه همه مردم كوچك و بزرگ و زن و مرد او را مى‏شناسند.

- او فرزند بهترين خلق خداست او همان پرهيزگار، سرشناس و طاهر و پاكيزه است.

- در صورتى كه خود به نزديك (خانه كعبه) نيامده بود چه بسا خانه كعبه او را از عرفان دل انگيزش، سرشار سازد.

- وقتى قريش او را مى‏بينند مى‏گويند همه بزرگواريها و بزرگيها به او ختم مى‏شود.

- اگر او را نمى‏شناسى او فرزند فاطمه است و به جد او، پيامبران خدا، خاتمه يافتند.

- اين كه مى‏گويى او كيست، لطمه‏اى بر وى وارد نمى‏كند؛ عرب و عجم همه او را كه نمى‏شناسى، مى‏شناسند.

- سرشار بزرگى و آزرم است و چشم از مهابتش خيره مى‏ماند؛ و تنها هنگامى سخن مى‏گويد كه لبخندى بر لب دارد.

- به اوج عزت و شرفى كه دستها را بدان دسترسى نيست و پاها توان رسيدن به آن را ندارند، رسيده است.

- از جد بزرگوارش، بزرگى پيامبران را به ارث برده و امتها، به امت وى، بزرگى يافته‏اند.

- نور هدايت از سپيده پيشانى‏اش مى‏تراود؛ هم چون خورشيدى كه تاريكيها را مى‏زدايد.

- خداوند شرافت و فضل به او بخشيده؛ و در لوح او از ازل چنين فضلى بر او رقم زده شده است.

- هر دو دستانش، هم چون ابر پربارى همه جا را از باران خود بهره‏ور ساخته و عطا و بخشش اين دستان را پايانى نيست.

تا آخر اين قصيده كه بنابه آن چه در روايت ابن الجوزى و السبكى در طبقات- الشافعية آمده به حدود سى بيت بالغ مى‏شود.

داستان همين برخورد فرزدق شاعر با هشام بن عبد الملك را بيشتر مورخين و محدثين با تفاوت اندكى در نحوه چنين برخوردى و تعداد ابياتى كه اين شاعر در آن موقع سرود و بدانها به جنگ قدرت و سلطه ستمگرانى رفت كه به قدرت و سربازان خويش مى‏باليدند ولى اين قدرت و اين سربازان در آن هنگامه‏اى كه انبوه جمعيت براى دست يافتن به حجر الاسود بر يك ديگر پيشى مى‏گرفتند، كارى از پيش نبرد، نقل كرده‏اند ولى امام (ع) كه تنها به خدا و يارى او مى‏باليد بلافاصله پس از رسيدن به نزديكى آن جمعيت، سيل مردم برايش راه باز كردند و امكانش دادند تا به حجر الاسود راه يابد مردم به كنارى ايستاده بودند تو گويى زمين ايشان را به خود بسته بود تا اين كه امام، از كار خود فراغت يافت و آن جا را ترك گفت و مردم دوباره هم چون گذشته، هجوم آوردند. اهل شام نظاره‏گر همه اين جريانهاى شگفت‏انگيز بودند و منتظر بودند كسى اين جوان را كه اين همه مورد احترام و ارج مردم قرار گرفت، به آنها معرفى كنند چون خليفه آنها اظهار بى‏اطلاعى كرده بود و گفته بود او را نمى‏شناسم او اميدوار بود كه مردم شام امام را نشناسند زيرا خود وى و اسلافش از بنى اميه براى مردم شام چنين وانمود كرده بودند كه خاندان پيامبرى (ص) كه خداوند به دوستى و مودت آنها فرمان داده، خودشان هستند و هرگز تصور هم نمى‏كرد كه فرزدق شاعر با آن اشعار جانانه‏اش ضربه‏هايى كوبنده‏تر از صاعقه بر وى فرود آورد و بگويد :

- اين كه مى‏ گويى او كيست لطمه‏اى بر وى وارد نمى‏كند؛ عرب و عجم همه او را كه نمى‏شناسى، مى‏شناسند.

- اين على است كه رسول خدا پدر اوست كه همه امتها، اينك از نور هدايتش راه مى‏يابند.

- اگر او را نمى‏شناسى او فرزند فاطمه است و به جد او، پيامبران خدا، خاتمه يافتند.

راويان مدعيند كه هشام بن عبد الملك از فرزدق به شدت خشمگين شد و دستور داد در تنگنايش قرار دهند و مى‏افزايند كه امام زين العابدين (ع) مبلغ هزار دينار براى او فرستاد ولى فرزدق آنها را رد كرد و به فرستاده گفت : آن چه را گفتم تنها براى خشنودى خدا و رسولش بود و براى طاعت خدا، اجر و پاداشى نخواهم گرفت.

امام (ع) مبلغ را دوباره به وى بازگرداند و فرمود : ما اهل بيت چيزى را كه مى‏دهيم بازپس نمى‏گيريم لذا فرزدق مبلغ را پذيرفت و مدتى را در زندان هشام به سر برد و بالاخره نيز با اين ابيات هجو او را گفت:

- آيا مرا در مدينه‏اى كه دلهاى مردم همه، اميد و آرزويشان را در آن مى‏بينند، زندانى مى‏كند.

- بر جايى نشسته كه هرگز شايسته‏اش نيست و چشمانى چپ دارد كه پر از عيب و زشتى است.

راويان مدعيند وقتى هجو او به سمع هشام رسيد دستور داد از زندان بيرونش كنند خداوند او را بيامرزد و پاداش نيكو دهد، او در اين برخوردى كه با هشام بن عبد الملك داشت در شمار برترين مجاهدان در راه خدا مى‏باشد زيرا از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمودند : برترين مجاهدان راه خدا حمزة بن عبد المطلب و مردى است كه در برابر سلطان ستم پيشه‏اى، دم از حق زند.

يكى از راويان روايت مى‏ كند كه عبد الملك بن مروان خبردار شده بود كه شمشير پيامبر خدا (ص) نزد امام زين العابدين (ع) است لذا به وسيله فرستاده‏اى خواست كه آن را به وى بدهد و در اين خواست اصرار ورزيد امام زير بار نرفت، عبد الملك به تهديد پرداخت و گفت كه سهم او را از بيت المال قطع خواهد كرد و در روايت ديگرى او كسى را به حجاز فرستاد تا امام را دست بسته نزد وى آورد امام (ع) طى نامه‏اى پاسخش داد كه : اما بعد بدان كه خداوند براى پرهيزكاران از همان جايى كه خوش ندارند، برون رفت قرار داده و آنان را از جايى كه تصورش نمى‏كنند، روزى مى‏دهد. و خداوند متعال در كتاب خود مى‏فرمايد : «ان اللّه لا يحب كل خوان فخور» حال ببين كه كدام يك از ما بيشتر مورد خطاب اين آيه هستيم.

روايتى را كه در آن آمده كه او كسى را فرستاد تا ايشان را دست بسته نزد او آورد، ابن جوزى در تذكره خود به نقل از ابن حمدون در كتابش التذكره به نقل از زهرى، روايت كرده است.

در اين روايت آمده است كه عبد الملك امام زين العابدين را در غل و زنجير از مدينه به سوى خود احضار كرد و محافظانى را بر او گمارد . زهرى مى‏گويد : از آنها اجازه خواستم تا به وداعش آيم اجازه‏ام دادند و در حالى بر وى وارد شدم كه دست و پايش در غل و زنجير بود به گريه افتادم و گفتم اى كاش من به جاى تو بودم و تو سالم بودى و در امان مى‏ماندى.

 فرمود : اى زهرى گمان مى‏كنى آن چه بر سر و گردنم مى‏بينى، ناراحتم مى‏كند اگر بخواهم مى‏توانم آنها را از خود دور سازم ولى اينها مرا به ياد عذاب الهى مى‏اندازد.

 محمد بن شهاب در ادامه مى‏گويد : آنگاه او دست و پاهاى خود را از زنجير بيرون آورد و هنوز چهار شب نگذشته مأموران او به مدينه بازگشته در پى‏اش مى‏گشتند ولى او را نيافتند. از يكى از ايشان جويا شدم گفت كه ما ايشان را گم كرديم و نيافتيم و زنجيرى را كه به دست و پايش بسته بوديم يافتيم و زهرى، مى‏افزايد : پس از آن من نزد عبد الملك بن مروان فرا خوانده شدم، درباره ايشان از من پرسيد آن چه مى‏دانستم گفتم.

 گفت : روزى كه يارانم او را گم كردند نزد من آمد و بر من وارد شد و فرمود : «ما أنا و انت» به ايشان گفتم : نزد من بمان. فرمود: خوش ندارم آنگاه بيرون رفت و به خدا سوگند دلم سرشار ترس از او شده بود.

برخى راويان نيز كرامات ديگرى از اين دست به ايشان نسبت داده‏اند كه در برابر نقد و بررسى، قابل اثبات نيستند و به گمان من (نويسنده) برخى از اين كرامات نسبت داده شده به ايشان و ديگران، ساخته و پرداخته قصه‏پردازانى است كه در صدد برآمده‏اند تا با اين داستانها، توجه عوام الناس را جلب كنند و عواطفشان را برانگيزانند و تاريخ سرشار از چنين شواهدى است. حال آن كه به اعتقاد من آنها (امامان) اگر از خداوند چيزى مى‏خواستند خداوند هر آن چه را كه مى‏طلبيدند در اختيارشان مى‏گذارد ولى آنها به اميد نيل به آن چه خداوند براى شكيبايان و راضيان به قضاى او وعده داده، در برابر سختيها و محنتها، شكيبايى پيشه مى‏كردند. تاريخ سرشار و درخشان و غنى از فضايل و نيكى و فداكاريهاى ايشان در راه خدا، تأكيدگر همين نكته است.

و از امام محمد باقر (ع) آمده كه امام زين العابدين (ع) فرمود : روزى بيمار گشتم پدرم به من گفت فرزند، اشتهاى چه دارى؟ به ايشان گفتم : مى‏خواهم از جمله كسانى باشم كه تكليفى براى پروردگارم در مورد امور خود، معين نكنم. پدرم به من فرمود :

آفرين بر تو باد پسرم. تو اينك به ابراهيم خليل مانند شده‏اى كه جبراييل به او گفته بود : آيا نيازى دارى؟ و پاسخ داده بود : من پيشنهادى به خدايم نمى‏كنم خدايم همان چه بر من مى‏كند نيك است و هم او بهترين ياور است.

امام زين العابدين (ع) همواره از دوستداران و شيعيانش مى‏خواست كه در سخن راندن از ايشان راه مبالغه نپيمايند و در بزرگداشت آنها، راه اعتدال پيشه كنند، ابن سعد در طبقات خود روايت كرده كه امام زين العابدين (ع) همواره مى‏فرمود : اى مردم همان گونه كه اسلام مى‏خواهد ما را دوست داشته باشيد كه به خدا سوگند كه دوستى شما در حق ما به گونه‏اى شده كه به صورتى ننگى بر ما درآمده و ما را مورد خشم و نفرت مردم، ساخته‏ايد.

و در روايت ديگرى، ايشان خطاب به شيعيانشان مى‏فرمودند : نام و ياد ما در كتاب خدا آمد و نسب ما به رسول اللّه مى‏رسد و تولدى نيكو داريم. كه به نظر مى‏رسد با اين سخن خواسته تا آنها (شيعيان) به همين موارد و مزايا بسنده كنند و افتخار و شرف ايشان را در آنها بيابند و با مردم از مواردى سخن نگويند كه عقل و منطقشان ياراى تحملش ندارد.

و در مناقب ابن شهر آشوب آمده كه به ايشان گفته شد : اى فرزند رسول خدا براى چه هنگامى كه به مسافرت مى‏روى خود را به همراهانت نمى‏شناسانى؟ فرمود : من خوش‏ندارم از پيامبر خدا (ص) چيزى بگيرم كه قادر به بازدادنش نيستم.

و در روايت ديگرى، فرمود : يك بار با گروهى كه مرا مى‏شناختند مسافرت كردم آنها از قبل رسول خدا (ص) برخوردى با من كردند كه سزاوارش نبودم لذا از آن پس خوشتر دارم كه خويشتن را نشناسانم.

منبع : زندگاني دوازده امام عليهم السلام ، هاشم معروف الحسيني ، مترجم محمد مقدس ، جلد دوم ، صفحه 159 تا 170 ، انتشارات امير كبير سال 1382





  تعداد بازديدها: 1806


 
نظرات خوانندگان:
 

نظرات حاوي توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمي‌شود.

نام:
پست الکترونيک:
متن پيام:


 
آخرين اخبار و مطالب 
محمد مهاجری، فعال سیاسی: نگذارید قصه کاظم صدیقی، استخوان لای زخم بماند
در نشست رونمایی از کتاب «مفهوم سیاسی قانون»؛
کاشی، استاد دانشگاه: مساله ما حفظ یا تغییر یا تفسیر قانون اساسی نیست؛ مساله بازگرداندن قانون اساسی به جایگاه راستین آن است/ قانون اساسی اگر بستر مولد خود را نادیده بگیرد، به یک سد و مانع بزرگ برای قلمرو عمومی و تحقق اراده مردمان تبدیل می‌شود
حضرت امام: ملت‌ها باید حکومت‌ها را وادار کنند که در مقابل اسرائیل بایستند
گاف تاریخی محمدجواد کریمی قدوسی
فلاحت پیشه: هم گشت ارشاد حجاب ناموفق بود هم گشت ارشاد مدیران /سرنوشت پول‌های اختلاس‌شده مشخص نشده /ناکارآمدی دولت مقابل الیگارشی قدرت و ثروت
پوستر:
حجاب از منظر مقام معظم رهبری
بودجه پیشنهادی ۱۴۰۳ دولت برای نهادهای فرهنگی مذهبی
روایتی از دیدار سیمین دانشور با امام و بوسیدن عبایشان
در دیدار امام و کانون نویسندگان چه گذشت؟
عصبانیت میرسلیم از دولت /اعطای دکتری افتخاری دانشگاه فرعی به دست معاون دانشگاه به رئیسی چه افتخاری دارد؟
یادداشتی از: محمدعلی خسروی
هزینه فایده سفر رئیس جمهور به پاکستان
گزارشی از:خانم خدیجه غبیشاوی
به بهانه کاهش نرخ زاد و ولد در ایران/ چرا زنان ایرانی میلی به فرزندآوری ندارند؟
سرکوب اعتراضات دانشجویی حامیان فلسطین در دانشگاه های آمریکا با گارد ایالتی (+عکس)
برخی از پیام های تسلیت در پی درگذشت همسر شهید آیت الله سید مصطفی خمینی
روایت همسر حاج‌آقا مصطفی از آداب معاشرت امام
مراسم تشییع همسر شهید آیت الله سید مصطفی خمینی شنبه برگزار می شود
آیت الله علوی بروجردی: روحانیت در عصر آیت‌الله بروجردی، با سازمان‌دهی ایشان به اوج رسید/ ایشان معتقد بودند ما برای دنیا حرف داریم
مثنوی "گرگ درون" سروده ی فریدون مشیری
استاد حوزه علمیه قم : اگر برای آبادانی دین کاری نمی کنیم، دین را خراب تر نکنیم
پزشکیان : امروز در مجلس اولویت عده‌ای موضوع حجاب است/ این موضوع با زور و گشت ارشاد نتیجه‌ عکس خواهد داد

آرشیو همه مطالب


 
پربازديدها 
برخی از پیام های تسلیت در پی درگذشت همسر شهید آیت الله سید مصطفی خمینی
گزارش تصویری:
برگزاری چهارمین جلسه ی کلاس درس نهج البلاغه استاد حاج بهرام رحیمی در هیئت انصارالخمینی (ره) حسینیه ی آل یاسین (ع) 1403/1/27
اطلاعیه ی هیئت انصارالخمینی (ره) در مورد برگزاری جلسات هفتگی نهج البلاغه
حسینیون از شهادت حاج طالع یوسف زاده خبر داد
پوستر:
محمد مهدی ایرانمنش از مجروحان حادثه ی تروریستی 13 دی کرمان در بیمارستان به شهادت رسید
حضرت آیت الله جوادی آملی خطاب به بانک ها: جلوی اختلاس را بگیرید/ اگر مردم گرفتار فقر شوند، دین از بین خواهد رفت
دیدار جمعی از فرماندهان نیروهای مسلح با فرمانده کل قوا
پوستر:
اطلاعیه ی اولین سالگرد رحلت زنده یاد حاج رحیم حیدریان
یادداشتی از: آقای میکائیل جواهری
نماز را در هر حال و حالتی بجا آوریم
گزارش تصویری:
بمناسبت 5 اردیبهشت، چهلمین سالگرد شهادت یار دیرین، شهید والامقام احمد دالکه
به مناسبت اولین روز از هفته کار و کارگر
بیانات مقام معظم رهبری در دیدار کارگران
رئیس قوه قضاییه در دیدار با منتخبان مجلس دوازدهم:
با حرف زدن مشارکت مردم محقق نمی‌شود؛ سنگ را از پیش پای مردم برداریم کار پیش می‌رود
یادداشتی از: حجه الاسلام هادی سروش
چه کسانی نهی از منکر را از حریم «منطق و عقل» دور کردند؟!
حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ حسین انصاریان‌:
نمازهای جماعت الان در کشور ما ورشکسته است
در مراسم رونمایی از کتاب «چالش‌های تاریخی»؛
مرتضی اشراقی: اندیشه‌های امام به‌طور هدفمند تحریف می‌شود/ شاخص و ملاک حقیقت اندیشه حضرت امام، رهبر معظم انقلاب هستند/ یکی از وظایف مهم مورخ، جهاد تببین است/ امروز مردم غزه تاریخ ساز یک حماسه عظیم هستند
یادداشتی از: حجت الاسلام عبدالرحیم اباذری
به مناسبت دهمین سالگرد درگذشت آیت الله ملکوتی/منادی شفاف سازی در تولیت
به بهانه ی چهلمین سالگرد شهادت
مثنوی " علمدار بسيج " در وصف شهيد بزرگوار احمد دلاكه (دالکه) سروده ی علی اکبر پورسلطان (مهاجر)
سرکوب اعتراضات دانشجویی حامیان فلسطین در دانشگاه های آمریکا با گارد ایالتی (+عکس)
یادداشتی از: محمد درویش‌زاده
پیامبر اقتدارگرا یا توافق گرا
آیت الله علوی بروجردی: روحانیت در عصر آیت‌الله بروجردی، با سازمان‌دهی ایشان به اوج رسید/ ایشان معتقد بودند ما برای دنیا حرف داریم


 
آمار بازديد از سايت 
تعداد بازدید امروز: 7655
تعداد بازدید دیروز: 47269
بازدید کل: 66974815
مشاهده آمار کامل
تمامي حقوق براي هيئت انصارالخميني (ره) محفوظ است.